top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

وقتی هاشمی از شیطان‌صفتان اطراف خامنه‌ای گفت؛ آغاز زوال یا اعتراف به بی‌سری؟

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Oct 24
  • 4 min read
ree

امیر خنجی


تمثیل بلمیس‌ها چارچوبی مفید را برای تحلیل ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران فراهم می‌سازد. ریشه‌های بی‌سری را می‌توان در مهندسی نهادی مشاهده کرد که تمرکز تصمیم‌گیری، تکه‌تکه‌سازی اختیار و ارجح‌داشتن وفاداری بر صلاحیت را ترویج می‌کند. نتیجه نهادی آن، بدنی است که مبتنی بر غریزه بقا و واکنش‌های امنیتی عمل می‌کند نه عقلانیت جمعی.


در سفرنامه‌ها و نقشه‌های قرون وسطی از قبیله‌ای افسانه‌ای سخن گفته‌اند که به بلمیس‌ها معروف بودند. بلمیس‌ها مردمانی جنگجو و بی‌سر بودند که چهره‌شان روی سینه قرار داشت. گفته‌اند در سرزمین‌های دور آفریقا یا هند زندگی می‌کردند، زبان نداشتند و با غرغر و اشاره سخن می‌گفتند. در روایت‌های کهن نوشته‌اند که دهانشان بر سینه بوده و چشمانشان میان شانه‌ها قرار داشته است.


در قرون وسطی این تصویر به تمثیلی از انسان‌های فعال اما بی‌عقل تبدیل شد که می‌جنگیدند و حرکت می‌کردند اما نمی‌فهمیدند چرا.


ree

این تمثیل امروز بیش از هر زمان دیگری با جمهوری اسلامی ایران شباهت دارد. نظامی که در ظاهر رهبری دارد اما در حقیقت بی‌سر است. نه به این معنا که رأس آن خالی است، بلکه به این معنا که خودِ رأس مغز را عامدانه حذف کرده است.


در فیلمی تازه از سخنان هاشمی رفسنجانی او می‌گوید نمی‌داند چه گزارش‌هایی به رهبر می‌رسد که مانع از اصلاح مسیر می‌شود. او از افرادی در اطراف خامنه‌ای سخن می‌گوید که تصمیم‌ها را منحرف می‌کنند. همان کسانی که خود او آنان را حلقه‌ای از افراد شیطان صفت نامید.

اما اگر چنین حلقه‌ای وجود دارد باید پرسید چه کسی آن را ساخته است. پاسخ روشن است. خامنه‌ای خود بلمیس‌ساز اعظم است. معمار سیستمی که عقل را تهدید می‌بیند و وفاداری کور را پاداش می‌دهد.

از نخستین سال‌های رهبری، علی خامنه‌ای طرحی را پیش برد که می‌توان آن را مهندسی بی‌سری نامید. قدرت را تکه‌تکه کرد تا هیچ نهادی بە مغز تبدیل نشود. دولت اختیار کامل نداشتە باشد. مجلس استقلال نداشتە باشد. سپاه پاسخ‌گو نباشد و در نهایت بیت رهبری فاقد شفافیت باشد.


حاصل این طراحی، بدنی بود که با غریزه بقا حرکت می‌کرد و نه با اندیشه. در ظاهر خامنه‌ای سر نظام بود اما در واقع، سر را حذف کرده بود تا فقط صدای سینه شنیده شود.

او نمی‌خواست نظام عقل جمعی داشته باشد. در تلاش بود نظامی بسازد که هر سلولش مستقیماً از او بترسد و به او وابسته بماند. درست مانند بلمیس‌هایی که با سینه فکر می‌کردند و نه با مغز.

در همان ویدیو، هاشمی مدعی است که گفت‌وگویی میان خامنه‌ای و او شکل گرفته است. خامنه‌ای می‌گوید از آزادی انتخابات نگران نیست. هاشمی از او می‌خواهد به شورای نگهبان و وزیر کشور بگوید قانون را رعایت کنند. او پاسخ می‌دهد به موقعش خواهم گفت. اما آن موقع هرگز نمی‌رسد. چون در این مهندسی، زمان گفتن اساساً نباید فرا برسد.


از دل چنین ساختاری بلمیس‌های بیت زاده شدند. شبکه‌ای از چهره‌های امنیتی و اقتصادی که چهره ندارند اما همه‌جا هستند. آنان صدای رهبرند که از سینه نظام بیرون می‌آید. از وزارت نفت گرفتە تا بانک‌های پوششی، از پروژه‌های سپاه تا تجارت طلا و دور زدن تحریم‌ها.

هرچه تحریم افزایش پیدا کنند، این بلمیس‌ها فربه‌تر می‌شوند. تحریم برایشان تهدید نیست بلکه منبع درآمد است. شعار مقاومت می‌دهند اما با هر بحران تازه، قلمرو خود را گسترش می‌دهند. آنان نه سیاستمدار بلکه سربازان غریزه‌اند.

اشتباه برخی از ناظران در این است که خامنه‌ای را قربانی این شبکه می‌دانند. در واقع، او خود شبکه است. بلمیس‌ها را پرورش داده است تا هر عقل مستقلی حذف و هیچ نهادی جز خود او قدرت ادراک نداشته باشد.


در این منطق، هرکس فکر کند دشمن است و هرکس اطاعت کند مشروعیت می یابد. نظام از بیرون مقتدر به نظر می‌رسد اما در درون بی‌سر است. زیرا سر، همه را بلعیده است.


بی‌سری در این نظام نشانه ضعف نیست بلکه شکل خاصی از کنترل مطلق است. کنترلی که عقل را حذف می‌کند تا اراده واحد جاودان بماند. خامنه‌ای همه چیز را در خود متمرکز کرده است. سیاست خارجی، بودجه سپاه، تایید صلاحیت‌ها، رسانه‌ها، همه در اختیار او قرار دارد.


مغز نظام از کار افتاده است و تصمیم‌ها به واکنش غریزی فروکاسته‌ شدەاند. تحریم، مقاومت. اعتراض، سرکوب. بحران مشروعیت، تهاجم تبلیغاتی. این همان منطق بلمیس است که فقط می‌جنگد چون چیزی جز جنگ نمی‌فهمد.


هاشمی در آن فیلم ناخواسته لحظه‌ای از این بی‌سری را آشکار می‌کند. او هنوز در جهانی فکر می‌کرد که در آن گفت‌وگو ممکن بود.

اما در جهان بلمیسی خامنه‌ای گفت‌وگو بی‌معناست. گوش‌ها از سینه روییده‌اند و هر صدایی جز صدای رهبر نویز است. در چنین نظامی تحریم نه دشمن که زیست‌محیط طبیعی قدرت است. بلمیس‌های بیت بدون تاریکی می‌میرند.

هرچه بحران بیشتر شود، چسبندگی آنان به سینه قدرت قوی‌تر می‌شود. تحریم برایشان همان است که شب برای خفاش است. شرط بقا.


خامنه‌ای نه‌تنها بلمیس‌ها را ساخته بلکه محیط زیست‌شان را نیز مهندسی کرده است. ساختار مبهم اقتصاد، دستگاه‌های چندلایه امنیتی و توجیه‌های ایدئولوژیک برای هر بحران، فضای زیست آن‌ها را تأمین کرده است. نظام از عقل تهی شده اما از غریزه ترس لبریز مانده است.


در ظاهر رهبری وجود دارد اما این رهبری فقط چهره‌ای حک شده بر سینه نظام است. تصویری برای آن‌که مردم خیال کنند نظام هنوز سر دارد. این سر تصویر است نه اندیشه. صداست نه فهم.

بلمیس‌های بیت امروز در همه جای جمهوری اسلامی ایران حضور دارند. در شورای امنیت، سپاه، بانک مرکزی، بنادر جنوب و صرافی‌های پنهان. همه از یک سینه برمی‌خیزند اما هیچ‌کدام مغز ندارند.

تراژدی جمهوری اسلامی ایران همین است. بدنی که مغزش را خود رهبر بیرون کشیده تا هیچ اندامی جز او نیندیشد. حتی وفادارانش نیز قربانی می‌شوند چون وفاداری هم دیر یا زود عقل می‌خواهد و عقل در این نظام گناه نخستین است.


فیلم سخنان هاشمی را باید آینه مهندسی خامنه‌ای دانست. تصویری از نظامی که برای بقا، اندیشه را قربانی کرده و کشور را به مجموعه‌ای از بلمیس‌های مطیع بدل ساخته است. موجوداتی که هنوز حرکت می‌کنند اما نمی‌دانند به کجا می‌روند.


جمهوری اسلامی ایران امروز در مرحله بلمیس‌وار خود قرار دارد. بدنی که فریاد می‌زند اما نمی‌فهمد چه می‌گوید. خامنه‌ای سر نیست. او سازنده بی‌سری است. وقتی مغز را خودت حذف می‌کنی، دیر یا زود سینه هم از نفس می‌افتد.


 
 
bottom of page