اخراج افغانستانیها: جمهوری اسلامی چه میخواهد؟
- Arena Website
- Jul 5
- 4 min read
Updated: Jul 6

حسن مرادویسی
طی ده روز گذشته، جمهوری اسلامی ایران اقدام به اخراج وسیع افغانستانیها و ایرانی-افغانستانیها نموده است. در این فرایند هزاران افغانستانی که سالها در ایران زندگی و کار کرده بودند، از جمله آنان که اقامت قانونی داشتند یا متولد ایران بودند، تحت شرایطی غیرانسانی از کشور رد مرز شدند.
به گزارش سازمان نجات کودکان، در میان جمعیت اخراج شده بیش از شش هزار کودک بدون هیچ همراه بزرگسالی تاکنون وجود داشته است. این ردمرز وسیع، همراه با خشونت و تحمیل گرسنگی، تشنگی، تراکم جمعیتی بسیار بالا، عدم پرداخت دستمزدهای معوقه و در برخی موارد ودیعههای مسکن به جمعیت اخراجشده بوده است.
اما جمهوری اسلامی چرا درست در شرایطی که با بحران جنگ خارجی مواجه است چنین اقدامی را در سطح وسیع سازمان داد؟
رسانهها و مقامات دولتی در ایران همکاری جمعیت افغانستانی با اسرائیل را در حملات پهپادی علیه ایران بهعنوان دلیل ذکر میکنند و تلاش میکنند هرچه بیشتر روایتهایی از همکاریهای افغانستانیها با اسراییل در طول جنگ دوازده روزه را تولید کنند و نشر دهند.
برای مثال صدا و سیمای جمهوری اسلامی ویدیویی از اعترافات یکی از افغانستانیهای بازداشتشده به اتهام همکاری با اسراییل منتشر کرد که طی آن فرد متهم علیه خودش اینگونه اعتراف میکرد: «من لوکیشن میدان تجریش و صدا و سیما را برای دوستم در آلمان ارسال کردم». حال آنکه چنین اطلاعاتی به راحتی از طریق نرمافزارهای مکانیابی مانند گوگلمپ در دسترسند.
جایگاه افغانستانیها در ایران به عنوان شهروندان درجه چندم و عدم امکان راهیابی آنان به مشاغل سطح بالا در ایران آشکار میکند که آنان منطقا امکان جاسوسی از دولت را در ایران ندارند؛ بهویژه که اهداف حملات و ترورهای اسراییل عمدتا مناطق حساس و مقامات بالای نظامی کشور بودهاند که اساسا اطلاعاتشان در دسترس تعداد محدودی از نهادها و مقامات قرار داشته است.
بنابراین طرح ادعای جاسوسی درمورد جمعیت افغانستانی ساکن ایران عمدتا پوششی برای پنهانسازی دلیل اصلی این اخراج وسیع است. اما آن دلیل چیست؟
به نظر میرسد جمهوری اسلامی با برقراری ایستهای بازرسی در سراسر کشور و نمایش جستجوی جاسوسان در خیابانها بیش از هر چیز در پی میلیتاریزه کردن فضای کشور و پیشگیری از بروز اعتراضات مردمی با اتکا به استقرار نظامی و گسترش روایت «جاسوسها در خیابانها» است.
از طرفی بردن انگشت اتهام به سمت جمعیت افغانستانی و دیگریسازی از این جمعیت به جمهوری اسلامی کمک میکند تا با هدف قرار دادن یک گروه از مردم، ضعف اطلاعاتی و امنیتی خود را بپوشاند.
بهعلاوه در موقعیتی که جمهوری اسلامی در برقراری هژمونی بین مردم از طریق تاکید بر هویت شیعی شکست خورده است، دیگریسازی از یک گروه اجتماعی به این سیستم کمک میکند تا نوعی همزادپنداری و انسجام بین دولت و ملت در ایران را به واسطه نفی وجود افغانستانیها رقم بزند.
به این معنا در حالی که شکاف بین دولت و ملت در ایران در سالهای گذشته بسیار وسیع شده است و حتی نفس جنگ خارجی نتوانسته این شکاف را از بین ببرد، با استثنا شدن بخشی از جمعیت به عنوان دشمن داخلی نوعی انسجام و اتحاد بین دولت و ملت رقم میخورد.
اما چرا جمعیت افغانستانی بهعنوان گروه هدف انتخاب شده است؟
دیگریسازی میتوانست نسبت به گروههای دیگری که سالها تحت طرد سیستماتیک دولتی بودهاند هم باشد، چنان که شاهدیم همزمان با اخراج افغانستانیها حکومت ایران مجددا اقدام به بازداشت وسیع کُردها، بلوچها، و بهاییان تحت عنوان جاسوس نموده است.
پاسخ به این سوال مشخص را باید بیش از سازوکارهای ایدئولوژیک و امنیتی در سیاستهای اقتصادی وسیعتر جمهوری اسلامی جست؛ چه بسا که پیش از این جنگ هم مقامات دولتی بارها از طرحهای بازگرداندن افغانستانیها صحبت کردهاند و تلاشهایی در این راستا انجام دادند.
نهایتا موقعیت جنگی این فرصت را برایشان به وجود آورد که جمعیت عظیمی از مردم ساکن ایران را از کشور اخراج کنند.
درواقع در طول تاریخ مدرن ایران حداقل از زمان اصلاحات ارضی به این سو یکی از مهمترین بحرانهای اقتصاد سیاسی ایران، بحران وسیع بیکاری بوده است. چنانچه بسیاری از تحلیلگران اجتماعی یکی از مبناییترین نیروهای فعال در انقلاب سال ۵۷ را حاشیهنشینان میدانستند که به اشتغال دسترسی نداشتند.
در سال ۵۷، پنجاه درصد جمعیت تهران حاشیهنشین بود. همزمان با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، مقامات تلاش کردند این بحران را با اخراج حداقل پنجاه درصد از نیروی کار زنان به دلایل ایدئولوژیک و جایگزینی آن با نیروی کار مردان کنترل کنند.
پس از آن به مدت هشت سال جمعیت عظیم جوان و نوجوان کشور روانه جنگ شد؛ سپس از دهه هفتاد شمسی با رشد قارچگونه انواع دانشگاهها در سراسر کشور تلاش شد از ورود بلافاصله جمعیت عظیم دهه شصتیها به بازار کار جلوگیری شود و مواجهه با بحران بیکاری به تعویق افتد.
از پایان دهه هشتاد به این سو بحران بیکاری دوباره با شدت و حدتی بیسابقه سر برآورده و خود را در اعتراضات مکرر و متعدد تودهای تا امروز نشان داده است.
با نگاه به پراکندگی جغرافیایی اعتراضات تودهای طی سالهای اخیر متوجه میشویم همچنان بزرگترین جمعیت فعال در اعتراضات، جمعیتهای حاشیهای و رانده شده از اقتصاد رسمی هستند. در نهایت، در اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ (جنبش ژن، ژیان، آزادی) مجموعهای از بحرانها در حوزههای سبک زندگی، معیشت و اشتغال و آزادی سیاسی و مدنی به هم آمیختند و موجب تظاهرات وسیع و دامنهدار در همهی استانهای کشور شدند.
اکنون در حالی که جمهوری اسلامی با بحران مشروعیت جدی در بین مردم در حوزههای مختلف زیستی روبرو است، اخراج افغانستانیها از کشور میتواند بخشی از سازوکارهای کنترل بحران حداقل در زمینه اشتغال باشد.
دولت تلاش میکند با طرد و اخراج بخشی از جمعیت، بحران بیکاری را تا آنجا که ممکن است مهار کند یا دوباره به تعویق بیاندازد.
این در حالی است که بخشی از جمعیت افغانستانی ساکن ایران بیش از سی سال بدون آنکه به شهروندی پذیرفته شوند در این کشور کار کردهاند و اکنون عاقبت تمام سالهای مشارکتشان در تولید و ساخت ایران، اخراج با تحقیر و خشونت است.
این مقاله صرفاً دیدگاههای نویسنده را بازتاب میدهد