top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

جنگ چندبعدی و بن‌بست فرسایشی در سودان

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Nov 21
  • 9 min read

ree

جنگ سودان که از آوریل ۲۰۲۳ آغاز شده است، به منازعه‌ای چندلایه میان ارتش و نیروهای پشتیبانی سریع بدل و اکنون مجموعه‌ای از جنگ شهری، درگیری قبیله‌ای و رقابت بر سر منابع را دربر می‌گیرد. فروپاشی نهادها، آوارگی میلیونی و اقتصاد جنگیِ شبکه‌ای این بحران را به چرخه‌ای فرسایشی تبدیل کرده که نە چشم‌انداز پیروزی و نه امکان دستیابی به صلح پایدار را میتوان برای آن تصور کرد.

 

 جنگ سودان که در آوریل ۲۰۲۳ آغاز شد، در دو سال و نیم گذشته از قالب اولیه‌ی خو، درگیری میان ارتش سودان (SAF) و نیروهای پشتیبانی سریع (RSF)، فراتر رفته و به ساختاری پیچیده‌تر تبدیل شده است. امروز این منازعه مجموعه‌ای از جنگ‌های درهم‌تنیده، جنگ شهری در خارطوم، جنگ قبیله‌ای و منابعی در دارفور، کشمکش بر سر بقای حکومت در شرق کشور و رقابت پنهان بازیگران منطقه‌ای بر سر مسیرهای طلا، ساحل دریای سرخ و نفوذ سیاسی آینده‌ی سودان است.


این چندلایگی به جنگ کیفیتی داده است که از یک بحران امنیتی فراتر می‌رود و به نوعی فرسایش اجتماعی-اقتصادی و جغرافیایی تبدیل می‌شود که نه پیشروی قاطعی می‌آفریند و نه امکان عقب‌نشینی را فراهم می‌کند.

 

از هم‌گسیختگی جمعیت تا فرسایش زیست اجتماعی

بی‌جاشدگی گسترده، نخستین و عمیق‌ترین تصویر از پیامدهای جنگ است. تا نوامبر ۲۰۲۵، بیش از یازده میلیون نفر یا خانه‌هایشان را ترک کرده‌اند یا از مرزها گذشته‌اند.


این موج، صرفاً شامل فرار جمعیت از مناطق جنگی نیست؛ بلکه نوعی «تهی شدن» ساختاری است که لایه‌های مختلف جامعه؛ مثل خانواده‌ها، نظام‌های محلی، بازارهای شهری، نهادهای درمانی و حتی سازمان‌های خیریه‌ای که در گذشته زیرساخت مهم رفاهی محسوب می‌شدند، را دربرگرفته است.


در دارفور، به‌ویژه در الفاشر، شرایط انسانی بیش از دیگر مناطق به بحران نزدیک شده است. شهر تحت محاصره‌های دوره‌ای و تداوم خشونت‌های مسلحانه، یکی از ناامن‌ترین نقاط کشور شده است.

تخریب زیرساخت‌های درمانی باعث شده است تا بسیاری از بیماری‌های قابل‌درمان به بحران‌های مرگ‌بار تبدیل شوند. کمبود آب سالم، توقف واکسیناسیون و شیوع بیماری‌های واگیردار در کنار سوءتغذیه‌ی کودکان، الگویی از بحران انسانی را شکل داده که حتی در مقایسه با جنگ‌های داخلی دو دهه‌ی اخیر آفریقا نیز از نظر شدت و گستره بی‌سابقه است.

این وضعیت انسانی را نمی‌توان از ساختار جنگ جدا کرد. آنچه بر مناطق غیرنظامی می‌گذرد، نتیجه‌ی منطق جغرافیایی جنگ، اقتصاد جنگ و تلاش هر دو طرف برای کنترل منابع و خطوط ارتباطی است. درک بحران انسانی سودان بدون درک بخشی از این معادلات ممکن نیست.

 

در طول دو سال گذشته، جنگ نشان داده که یک میدان نبرد خطی نیست. بلکە شبکه‌ای از خطوط نبرد، مسیرهای پراکنده، محله‌های کانونی و محورهای دور از مرکز شکل گرفته‌اند که مجموعاً جغرافیای پیچیده‌ای را ایجاد کرده‌اند.

 

 مرکز ثقل RSF و منطق حکمرانی شبکه‌ای


نیروی پشتیبانی سریع (RSF) در دارفور و جنوب‌غرب سودان توانسته است قدرت خود را در بخش‌های وسیعی از این مناطق تثبیت کند، اما شکل تثبیت آن‌ها با روش‌های کلاسیک دولت‌سازی و اداره‌ی سرزمینی تفاوت بنیادین دارد.


بر خلاف ارتش سودان (SAF) که بیشتر بر بنگاه‌های رسمی، ادارات مرکزی و پایگاه‌های لجستیکی کلاسیک تکیه دارد، RSF از ساختاری شبکه‌ای و انعطاف‌پذیر بهره می‌برد که بر ترکیبی از عوامل نظامی، اجتماعی، اقتصادی و قبیله‌ای استوار است.


ree

با حضور فعال و پراکنده در شهرها و مسیرهای استراتژیک دارفور، مناطق کلیدی تحت تسلط مستقیم نیروهای پشتیبانی سریع قرار گرفتە است. اما این تسلط فقط به شکل کلاسیک نظامی، مثل ایستگاه‌های ثابت یا خطوط دفاعی، نیست، بلکه بیشتر به حضور متحرک و گشت‌های محلی اتکا دارد.


این نوع کنترل اجازه می‌دهد گروه در عین انعطاف‌پذیری، در مقابله با حملات SAF یا گروه‌های محلی مقاوم بماند.


پایگاه اجتماعی RSF به شبکه‌های قبیله‌ای محلی مرتبط است. این شبکه‌ها شامل رهبران سنتی، شیوخ و گروه‌های جوانان مسلح هستند که با ساختار RSF همکاری می‌کنند. این همکاری، به RSF اجازه می‌دهد: اطلاعات محلی و مسیرهای مخفی را در اختیار داشته باشد، نفوذ خود را بدون نیاز به ساختار اداری گسترده گسترش دهد، و هزینه‌های مدیریت قلمرو را کاهش دهد.


در واقع، RSF به جای ایجاد دولت محلی یا نهادهای رسمی، از قابلیت شبکه‌ای قبیله‌ها برای اداره‌ی موقت و کنترل جمعیت‌ها استفاده می‌کند، و با ارائه‌ی منابع مالی مستقیم، اشتغال در عملیات معدنی و پرداخت دستمزد به نیروهای محلی، وفاداری را خریداری می‌کند.

این رویکرد، به ویژه در مناطقی که دولت مرکزی یا SAF توان حضور مداوم ندارد، نقش حیاتی دارد. به عبارت دیگر، وفاداری نه به دلیل هویت ملی یا دولتی، بلکه بر اساس منافع مادی و امنیتی روزمره شکل می‌گیرد.

کنترل معادن طلا در جبل عامر و مسیرهای قاچاق طلا، ستون اقتصادی RSF است. این منابع مالی به گروه اجازه می‌دهد: خرید سلاح و مهمات، تأمین حقوق نیروها، و تقویت شبکه‌های قبیله‌ای و محلی را بدون وابستگی به منابع رسمی دولت انجام دهد. در نتیجه RSF نوعی «اقتصاد جنگ شبکه‌ای» را ایجاد کرده که هم استقلال عملیاتی و هم انعطاف استراتژیک را برای آن فراهم می‌کند.


در بسیاری مناطق دارفور، قلمرو به شکل کلاسیک دولت‌محور وجود ندارد. برخلاف تعریف سنتی که شامل اداره‌ی متمرکز، نهادهای رسمی و مرزبندی مشخص است، کنترل RSF مبتنی بر گره‌های ارتباطی و مسیرهای استراتژیک، متمرکز بر کنترل منابع اقتصادی، و معطوف به نفوذ بر جمعیت‌های محلی است.


این ساختار شبکه‌ای و پراکنده باعث شده که RSF بتواند بدون نیاز به ایجاد زیرساخت‌های گسترده‌ی حکومتی، مناطق وسیعی را در عمل تحت سلطه‌ی خود داشته باشد. در نتیجه، «قلمرو» در دارفور بیشتر یک نقشه‌ی تعاملی قدرت، منابع و شبکه‌های اجتماعی است تا یک منطقه‌ی جغرافیایی رسمی.

 

قلمروی بقا برای SAF و کشمکش بر سر خارطوم


با از دست رفتن خارطوم و بخش‌هایی از مرکز کشور، ارتش سودان (SAF) شرق کشور را به قلمرو اصلی خود تبدیل کرده است.


در این منطقه، پورت سودان نقش محوری دارد. این بندر به سرعت به مرکز اداری و سیاسی دولت موقت تبدیل شد و برای SAF امکان حفظ کنترل بر بوروکراسی باقی‌مانده، مدیریت واردات و صادرات محدود و ارتباط با بازیگران بین‌المللی را فراهم می‌کند.

اهمیت این بندر تنها اقتصادی یا لجستیکی نیست؛ بلکه جنبه‌ای هویتی دارد و به SAF اجازه می‌دهد همچنان ادعای نمایندگی دولت مرکزی را در صحنه بین‌المللی حفظ کند، حتی در شرایطی که بخش‌های وسیعی از کشور خارج از کنترل آن قرار دارند.

خارطوم، عملاً به شهری دوپاره و تخریب‌شده تبدیل شده است. این شهر نه تنها یکی از خون‌بارترین صحنه‌های جنگ شهری در سودان بوده، بلکه تبدیل به یک نشانه نمادین از مشروعیت سیاسی شده است.

ree

هر دو طرف، خارطوم را همچنان به‌عنوان مرکز مشروعیت خود می‌بینند، حتی اگر اداره و مدیریت آن برای هیچ‌کدام ممکن نباشد.

جنگ شهری در خارطوم نشان می‌دهد که این منازعه تنها بر زمین نظامی یا اقتصادی محدود نمی‌ماند، بلکه به عرصه‌ای تبدیل شده است که در آن تصاحب نمادهای قدرت و مشروعیت سیاسی به اندازه کنترل واقعی سرزمین اهمیت دارد.

در مجموع، SAF با تمرکز بر شرق کشور و پورت سودان توانسته است حداقل یک پایگاه باثبات و قابل اتکا برای ادامه جنگ و حفظ بقا در سطح ملی و بین‌المللی ایجاد کند، در حالی که خارطوم همچنان صحنه‌ای برای نمایش قدرت و رقابت نمادین باقی مانده است.


این وضعیت، تضاد میان قلمرو واقعی کنترل‌شده و قلمرو نمادین مشروعیت را در جنگ سودان به‌خوبی نمایان می‌کند.

 

اقتصاد جنگ و منطق بقا: بندر و طلا، ستون‌های ادامه‌ی منازعه


یکی از دلایل اصلی طولانی شدن جنگ سودان، ساختار اقتصادی دوگانه‌ای است که هر یک از طرفین بر آن تکیه کرده‌اند و امکان ادامه‌ی جنگ را حتی در شرایط محدودیت منابع فراهم می‌کند.

این اقتصاد دوگانه، در یک سو اقتصاد رسمی محدود ارتش سودان (SAF) و در سوی دیگر اقتصاد غیررسمی و مبتنی بر طلا نیروی پشتیبانی سریع (RSF) است. تفاوت ماهوی این دو مسیر اقتصادی، درک منطق بقا و استمرار درگیری را ممکن می‌سازد.

برای SAF، پورت سودان تنها یک بندر تجاری نیست؛ بلکه منبع اصلی درآمد و نقطه‌ی اتصال به جهان خارج به شمار می‌رود. حتی در شرایط کاهش شدید صادرات و محاصره‌های جزئی، همین جریان محدود درآمدی امکان پرداخت حقوق بخشی از نیروهای ارتش، واردات تجهیزات نظامی ضروری و حفظ بقای بخش‌هایی از دولت موقت را فراهم کرده است.


به عبارت دیگر، پورت سودان به SAF اجازه می‌دهد حداقل یک «ساختار بقا» را در شرایط فرسایشی جنگ حفظ کند. این اقتصاد محدود با حمایت بازیگران خارجی، به ویژه مصر، ارتباط تنگاتنگ دارد.


ثبات نسبی ساحل دریای سرخ و امنیت مسیرهای تجاری برای مصر اهمیت ژئوپلیتیک و اقتصادی دارد و این کشور، به صورت غیرمستقیم یا مستقیم، تضمینی برای ادامه جریان منابع به SAF ایجاد کرده است.

از همینرو، اقتصاد رسمی ارتش صرفاً منابع مالی نیست؛ بلکه پل استراتژیک و سیاسی برای مشروعیت و ادامه حضور در صحنه‌ی داخلی و بین‌المللی محسوب می‌شود.

 در سوی دیگر، RSF به یک اقتصاد غیررسمی و شبکه‌ای متکی است که شفاف نبودە و از هیچ سازوکار رسمی دولتی پیروی نمی‌کند. کنترل معادن طلا در دارفور و مسیرهای قاچاق به کشورهای همسایه، ستون اصلی این اقتصاد است.

جریان نقدینگی حاصل از طلا به RSF امکان می‌دهد به صورت مستقل؛ سلاح و مهمات خریداری کند، حقوق نیروها را پرداخت کند، و شبکه‌های قبیله‌ای و محلی خود را تقویت کند.

این استقلال مالی به RSF قدرت عمل و انعطاف استراتژیک داده است؛ چیزی که در بسیاری از جنگ‌های طولانی معمولاً تعیین‌کننده‌ی دوام و پایداری یک گروه است. اقتصاد مبتنی بر طلا، علاوه بر جنبه مالی، یک ابزار سیاسی نیز هست؛ زیرا RSF می‌تواند از منابع غیررسمی برای کسب وفاداری و ایجاد نفوذ در جمعیت‌های محلی بهره ببرد.


در مجموع، این دو مسیر اقتصادی، اقتصاد رسمی SAF و اقتصاد غیررسمی RSF، به هر طرف امکان ادامه‌ی جنگ را می‌دهد، حتی در شرایطی که هیچ یک توان پیشروی راهبردی یا کسب پیروزی قاطع را ندارد.


تا زمانی که هر گروه بتواند از منابع خود بهره ببرد، جنگ سودان به شکل فرسایشی ادامه خواهد یافت و تلاش‌های سیاسی یا نظامی برای خاتمه‌ی سریع درگیری با موانع جدی روبرو خواهد شد.


در واقع، اقتصاد جنگ نه فقط ابزاری برای بقای عملیاتی است، بلکه عنصر کلیدی در تثبیت ساختار قدرت و کنترل اجتماعی هر طرف محسوب می‌شود و بدون درک آن، تحلیل پایداری یا پایان‌پذیری این منازعه ناقص خواهد بود.

 

وقتی خشونت جای نهاد را می‌گیرد


در مناطق مختلف سودان، خشونت دیگر صرفاً ابزار نبرد نیست؛ بلکه به یک روش حکمرانی و تثبیت کنترل بدل شده است.


نیروی پشتیبانی سریع (RSF) با اعمال خشونت‌های گسترده علیه جوامع محلی، از غارت و سرقت گرفته تا کنترل منابع حیاتی، نوعی نظم غیررسمی ایجاد کرده است.

در این سیستم، فرماندهان محلی و رهبران قبیله‌ای نقش کارگزاران سیاسی و اجرایی را ایفا می‌کنند و مسئولیت اداره‌ی روزمره و تأمین امنیت نسبی جمعیت‌ها را بر عهده دارند.

این رویکرد خشونت‌محور، به‌ویژه با توجه به ساختار اجتماعی و قبیله‌ای دارفور، در کوتاه‌مدت کارآمد بوده و RSF را قادر ساخته بدون ایجاد نهادهای رسمی گسترده، بخش‌های وسیعی از قلمرو را کنترل کند و وفاداری و همکاری محلی را تضمین نماید.

 

در سوی دیگر، ارتش سودان (SAF) با تکیه بر حملات هوایی و عملیات نظامی علیه مناطق تحت نفوذ RSF سعی دارد هزینه اداره و مقاومت در این مناطق را بالا ببرد.


این تاکتیک‌ها، هرچند برای فشار نظامی مؤثر هستند، اما بار انسانی سنگینی بر غیرنظامیان وارد کرده و موجب تخریب زیرساخت‌ها، بی‌جاشدگی گسترده و فرسایش اجتماعی شده است.


ree

در عمل، این حملات، به‌جای تثبیت نظم و حکمرانی باثبات، فرایندهای اجتماعی و اقتصادی را مختل کرده و موجب افزایش آسیب‌پذیری جمعیت‌ها شده‌اند.

 نتیجه‌ی نهایی این دو الگوی متفاوت، شکل‌گیری نوعی نظم خشونت‌محور در هر منطقه است. در این نظام، اداره و حکمرانی رسمی به‌طور کامل جای خود را به ترس، کنترل موقت و مدیریت منابع به‌وسیله خشونت داده است.

روابط اجتماعی و اقتصادی مردم به صورت مقطعی و تابع فشار نظامی و اقتصادی تنظیم می‌شوند، نه بر اساس قوانین یا نهادهای رسمی پایدار. این وضعیت باعث شده جنگ سودان نه تنها از منظر نظامی، بلکه از نظر اجتماعی و انسانی نیز تبدیل به یک فرسایش ساختاری شود که پیامدهای آن تا سال‌ها ادامه خواهد داشت.

 

 افق جنگ: فرسایش، نه پایان


تمام نشانه‌ها حاکی از آن است که در کوتاه‌مدت، جنگ سودان مسیر خود را تغییر نخواهد داد و ادامه خواهد یافت.


هیچ‌یک از دو طرف، چه ارتش سودان (SAF) و چه نیروهای پشتیبانی سریع (RSF)، منابع یا توانایی لازم برای کسب پیروزی قاطع را در اختیار ندارند.


با این حال، هر دو طرف حداقل منابع و ظرفیت‌هایی را دارند که امکان ادامه‌ی جنگ را برای ماه‌ها یا حتی سال‌ها فراهم می‌کند. SAF با دسترسی به پورت سودان و حمایت محدود برخی بازیگران منطقه‌ای توانسته است بقای نسبی خود را حفظ کند، و RSF با اقتصاد غیررسمی مبتنی بر معادن طلا و شبکه‌های قبیله‌ای خود، استقلال مالی و عملیاتی خود را تضمین کرده است.


ترکیب این ظرفیت‌ها با ساختار دوگانه‌ی اقتصاد جنگ، پراکندگی جغرافیایی، حمایت‌های نامتقارن منطقه‌ای، و فروپاشی نهادهای دولت مرکزی باعث شده است جنگ وارد مرحله‌ای شود که در آن هیچ یک از طرفین توانایی پیشروی قابل توجه یا دستیابی به صلح پایدار را ندارد.


مناطق تحت کنترل هر طرف به‌طور موقت تثبیت شده‌اند، اما این تثبیت بر پایه زور، اقتصاد شبکه‌ای و کنترل منابع است، نه بر اساس ایجاد زیرساخت‌های پایدار یا نهادهای رسمی دولت.

به همین دلیل، چشم‌انداز سودان در ماه‌ها و سال‌های آینده بیشتر به فرسایش مداوم شباهت دارد تا به پایان جنگ. فرسایش تنها محدود به میدان نبرد نیست؛ بلکه شامل فرسایش ساختارهای اداری، تضعیف نهادهای حکومتی، فروپاشی خدمات عمومی، کاهش انسجام اجتماعی، تحلیل منابع طبیعی و انسانی، و تضعیف اعتماد عمومی نیز می‌شود.

در واقع، سودان وارد چرخه‌ای شده است که در آن درگیری نظامی، بحران انسانی و فروپاشی نهادی به یکدیگر وابسته‌اند و ادامه‌ی این چرخه، پیامدهای بلندمدت و پایدار بر زندگی مردم، اقتصاد کشور و ثبات منطقه‌ای خواهد داشت.


به بیان دیگر، جنگ سودان بیش از آنکه یک منازعه کوتاه‌مدت باشد، یک فرسایش ساختاری و فراگیر است که تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را تا سال‌ها تحت تأثیر خود قرار خواهد داد و بدون مداخله و بازسازی نهادهای دولتی و ساختارهای اجتماعی، هیچ نشانه‌ای از پایان آن قابل مشاهده نیست.

 

 
 
bottom of page