صلحِ مشروط به حذف: نیمنگاهی به نقش ترکیه در فرآیند حل مساله کُرد در سوریه
- Arena Website
- 1 hour ago
- 7 min read

شیلان سقزی
ترکیه در تلاش است با اعمال فشارهای چندلایه نظامی، دیپلماتیک و اطلاعاتی، تجربه خودگردانی روژآوا را بهعنوان یک تهدید راهبردی از میان برداشتە و آن را در ساختار دولت مرکزی دمشق ادغام کند؛ اما نه بهمنظور دستیابی به صلح، بلکه برای خنثیسازی هرگونه الگوی دگرگونساز سیاسی از پایین. این فشارها، بیش از آنکه در راستای حفظ تمامیت ارضی ادعایی سوریه باشد، در خدمت تثبیت نظم اقتدارگرای منطقهای است که در آن هیچ جایی برای مشارکت واقعی نیروهای بومی و دموکراتیک چون روژآوا متصور نیست. ادغام تحمیلی درواقع تلاشی است برای بازگرداندن وضعیت سابق پیشا-انقلابی، نه تحقق صلحی عادلانه.
این یادداشت بهدنبال بررسی اهداف سیاسی و ژئوپولیتیکی ترکیه از فشار بر ساختار خودگردانی روژئاوا و تلاش برای ادغام آن در دولت مرکزی جدید دمشق است.
در این راستا این یادداشت بررسی میکند که چگونه این فشارها نه برای ثبات منطقهای، بلکه برای تضعیف الگوهای بدیل دموکراتیک و جلوگیری از گسترش سیاستورزی کُردی طراحی شدهاند. همچنین میکوشد با رویکردی انتقادی، نقش بازیگران بینالمللی، ملاحظات امنیتی منطقهای و تناقضات در گفتار رسمی قدرتهای مداخلهگر را در شکلگیری این وضعیت آشکار سازد.
سابقه دشمنی ژئوپلیتیک ترکیه با روژآوا
ترکیه از همان آغاز شکلگیری خودمدیریتی شمال-شرق سوریە (روژآوا) دشمنی خود را با این پروژه دموکراتیک ابراز کرده است؛ دشمنیای که ریشه در ترس تاریخی آنکارا از هرگونه تجربه کُردیِ سیاسی موفق دارد، چه در اقلیم کُردستان و چه در روژآوا.
درواقع، ترکیه در زمان ظهور داعش و پیش از تثبیت ساختار سیاسی روژآوا، عملاً با تسهیل عبور جهادیها و بسته نگهداشتن مرزها بر روی کُردها، به طور غیرمستقیم در حمله داعش به کوبانی و دیگر مناطق کُردی نقش داشت.
پس از شکست داعش توسط نیروهای سوریه دموکراتیک، ترکیه فاز جدیدی از دخالت مستقیم نظامی را آغاز کرد.
عملیاتهای نظامی آنکارا، نظیر شاخه زیتون (٢٠١٨، اشغال عفرین) و چشمه صلح (٢٠١٩، اشغال سریکانی و گریسپی) با دلایل صوری «دفاع از امنیت ملی»، در غرب فرات با چراغ سبز روسیه و همپوشانی و سکوت ناتو و در شرق این رود در معامله آشکار با آمریکا انجام شد.
هدف این اقدامات خفه کردن تجربه سیاسی کُردی بود.در ادامه با میانجیگری آمریکا و روسیه، طرح ایجاد نوار حائل 30 کیلومتری در امتداد مرزهای ترکیه و روژئاوا پیاده شد؛ شکلی از اشغالِ مستمر و خلع سلاح تدریجی نیرویی که عملاً داعش را شکست داده بود.
اما اکنون ترکیه با پشتیبانی کامل از تحریر الشام و نفوذ در ساختارهای اپوزیسیون سوریه، میخواهد در طراحی ساختار سیاسی جدید در شمال سوریه نقش مسلط و اول را ایفا کند؛ پروژهای که آشکارا در راستای حذف هویت کُردی و نابودی مدل اداره دموکراتیک روژئاوا عمل میکند.

سیاست کنونی ترکیه در قبال روژآوا بازتولید همان سیاست عداوتگرانهای است که در دهه ٩٠ در قبال باشور در پیش گرفته بود یعنی از تحریک نیروهای نیابتی تا دخالت مستقیم نظامی، از پشتیبانی تروریسم تا دیپلماسی سرکوب در نهادهای بینالمللی.
روژآوا، نقطه تعادل قدرت آمریکا در سوریه
پس از عقبنشینی نسبی و تاکتیکی آمریکا از برخی مناطق روژئاوا، یکی از مسیرهای جایگزین برای تثبیت موقعیت نیروهای کُرد و جلوگیری از پیشروی بیشتر ترکیه، واسطهگری واشنگتن برای نزدیکی روژئاوا و دمشق بود.
این تلاشها در قالب دیدارهای غیررسمی و سپس رسمی، به نقطهای رسید که ژنرال مظلوم کوبانی، فرمانده کل نیروهای سوریه دمکراتیک (SDF)، به دمشق سفر کرد و توافقنامهای با جولانی رئیس موقت حکومت مرکزی سوریه امضا شد.
گرچه جزئیات رسمی و مکتوب این پیمان منتشر نشد، اما بهنظر میرسد مفاد آن ناظر بر مواردی چون تقسیم نقش امنیتی در مناطق مرزی، پرهیز از درگیری مستقیم، گفتوگو درباره شکل حاکمیت محلی و پیشنهادهایی برای ادغام تدریجی در ساختار دولتی سوریه بوده است.
با این حال، شکاف بنیادین در تعریف مفهوم حاکمیت و خودمدیریتی موجب شد مجادلات سیاسی میان دو طرف ادامه یابد.
دمشق همچنان بر بازگشت کامل حاکمیت متمرکز اصرار دارد، در حالی که روژئاوا بر مدل خودمدیریتی دمکراتیک و غیرمتمرکز چند اتنیکی تأکید دارد، مدلی که عملاً یک بدیل سیاسی برای ساختار ملت- دولت تمرکزگرای سوری است.
اکنون روابط آمریکا با نیروهای سوریه دموکراتیک وارد مرحلهای استراتژیک شده است؛ واشنگتن از مسیر وزارت جنگ (پنتاگون) حمایت مالی، نظامی و لجستیکی مستقیمی را به این نیروها ارائه میدهد.
اختصاص ١٣٠ میلیون دلار در بودجه سال ٢٠٢٦ تنها یکی از نشانههای این همکاری مستمر است. در سالهای اخیر، بهویژه پس از تضعیف ساختار دولت مرکزی سوریه، واشنگتن حضور نظامی خود را در پایگاههایی چون «حریه»، «رمیلان»، «الشدادی» و «دیرالزور» افزایش داده است.

حضور مستقیم نیروهای ویژه آمریکا و تجهیزات لجستیکی پیشرفته، نشان میدهد که پنتاگون به روژئاوا نه بهعنوان یک منطقه حاشیهای، بلکه بهعنوان یک قطب حیاتی در معادلات ژئوپلتیک سوریه مینگرد.
ترکیه، بهعنوان عضو ناتو، سالهاست تلاش کرده حضور آمریکا در این مناطق را کاهش دهد و نیروهای سوریە دموکراتیک را تهدیدی تروریستی جلوه دهد، اما واشنگتن با حمایت مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی از این نیروها، توازن قدرت را به گونهای چیده که هم داعش تضعیف شود و هم ترکیه مهار.
در واقع، روژآوا برای آمریکا چیزی فراتر از یک «شریک زمینی» است؛ این منطقه، خط قرمز استراتژیک آمریکا برای حفظ نفوذ خود در سوریه، جلوگیری از قدرتگیری دوباره ایران در سوریه و به نوعی حفظ امنیت اسرائیل، کنترل نفت شرق و جلوگیری از یکدست شدن نفوذ ترکیه و روسیه است.
میتوان گفت تقویت نیروهای سوریە دموکراتیک بخشی از همین معادله بزرگ ژئوپلیتیکی است.
سیاست چندلایه اسرائیل در سوریه
اسرائیل با نپذیرفتن مشروعیت حکومت جدید دمشق تحت نفوذ ترکیه، سیاستی عریان از تهاجم پیشدستانه را در ۷۲ ساعت نخست فروپاشی بشار اسد اجرا کرد کە بە نابودی زیرساختهای نظامی سوریه، از انبارهای سلاح تا سامانههای هوایی این کشور منجر شد.
این اقدام نه صرفاً یک اقدام امنیتی، بلکه اعلام پایان نقش تاریخی سوریه بهعنوان جبهه متقابل نیابتی ایران با اسرائیل بود.
این اقدام نظامی شدید، نه علیه اسلامگرایی که علیه بازگشت قدرت مرکزی در سوریه بود. اسرائیل، بر خلاف بازیگران دیگر، پروژهای استراتژیک دارد؛ سوریه باید برای همیشه تجزیهشده، فاقد توان نظامی و تقسیمشده میان نیروهای اقلیت مانند کُردها، دروزیها و علویها باقی بماند، امری که خوشایند ترکیه نیست.
در حقیقت اسرائیل گروه تحریر شام را ادامه همان نیروهای اخوانی ترکیه میبیند و اجازه نمیدهد نیروی مذهبی در مرزهایش مستقر شود.
بخش بزرگی از ابهام و پیچیدگی تحولات منطقه دقیقا با همین پیچیدگی جدال بین اسرائیل و ترکیه و ماتریس تودرتوی منافع آنها گره خورده وخود اینبه مانعی بر سر راه تحقق نوعی صلح یا توافق بر سر یک مدل سیاسی خاص تبدیل شده است.
تیغ دودم: پروسه صلح پکک و ترکیه
پروسهی صلح میان دولت ترکیه و پکک یکی از پیچیدهترین و پرهزینهترین روندهای سیاسی تاریخ معاصر خاورمیانه بوده که با فراز و نشیبهای فراوانی همراه بوده است.
در آخرین دور از تلاشها برای صلح، نشانههایی از نرمش راهبردی از سوی پکک دیده شد؛ از جمله اعلام خودانحلالی حزب، خلع سلاح نمادین و عقبنشینی از برخی مناطق خاص بهمنظور تسهیل آغاز روند گفتوگو.
این اقدامات در چارچوب عقلانیت سیاسی و اعتمادسازی برای گذار از جنگ مزمن به صلحی پایدار صورت گرفته است.
در همین چارچوب، در زندان امرالی دیدارهایی میان عبدالله اوجلان و هیئتهایی از دولت و حزب دموکراتیک خلقها (HDP) انجام شد.
این دیدارها در دورهای کوتاه امید به حل سیاسی مسئله کُرد در ترکیه را زنده کرد و زمینهساز گفتوگوهای عمومی درباره حقوق فرهنگی، خودگردانی محلی و ترک مخاصمه شد.
اما تجربه گذشته، بهویژه در پروسهی شکستخوردهی صلح در سال٢٠١٥، نشان میدهد که در ترکیه، روند صلح اغلب ابزار رقابتهای انتخاباتی بوده تا سیاستگذاری ساختاری و درازمدت.
دولت ترکیه در دوره قبلی از آرامسازی فضای کُردستان و رابطه با اوجلان برای تقویت موقعیت انتخاباتی خود استفاده کرد و پس از انتخابات، با چرخشی آشکار، به سرکوب گسترده و جنگ بازگشت.
اکنون نیز این نگرانی وجود دارد که پروژه جدید صلح صرفاً ابزاری تاکتیکی برای عبور از بحران انتخاباتی و تحکیم اقتدار اردوغان یا ائتلاف حاکم باشد.
در چنین صورتی، این پروژه نهتنها بینتیجه خواهد ماند، بلکه با ایجاد سرخوردگی عمیقتر در میان نیروهای کُرد و جامعه مدنی، هزینههای ژئوپولیتیکی و امنیتی سنگینی برای ترکیه در پی خواهد داشت.

واضح است که پایدارسازی صلح نیازمند التزام واقعی به برابری سیاسی، حقوقی و هویتی است نه بازیهای انتخاباتی. تجربه نشان داده سرکوب مضاعف پس از وعدههای صلح، نه تنها مسئله کُرد را خاموش نکرده، بلکه آن را به بُعد منطقهای و بینالمللی کشانده است.
ترکیه اگر خواهان صلح واقعی است باید این بار صحنه را نه با تاکتیک، بلکه با پذیرش واقعیت کثرتگرایانه قدرت و هویت درون مرزهایش بیاراید. اما نگاه یا خواست ترکیه نسبت به روژئاوا وضعیت را پیچیده کرده است.
پروسه صلح یا ترکیه بدون ترور خود به اندازه کافی ابهام دارد و در میانه اظهارنظرهای دیپلماتیک به نظر میرسد روژئاوا هم جزئی از این پازل است.
سیاست ترکیه در برابر روژآوا
ترکیه با تهدید خواهان ادغام نیروهای سوریە دموکراتیک در ارتش سوریه است، اما در واقع هدف این کشور خلع سلاح سیاسی کُردها و نابودی زیرساخت خودگردانی روژآوا است.
تهدیدهای مکرر آنکارا برای تسلیم SDF به ارتش دولت مرکزی، با تکیه بر توافق ١٠ مارس و احمدشرع، تلاشی است برای تحمیل یک نظم مطیع و خنثیسازی هر نوع اراده مستقل سیاسی کُردها.
اما خط قرمز اوجالان که بر خودمختاری و اراده سیاسی کُردها در روژئاوا تاکید دارد، نقطهای استراتژیک در برابر این پروژه است.
در اینجا اما و اگرهایی وجود دارد: آیا تهدیدات مستمر ترکیه علیه روژآوا، بازتاب شکست پروژهی صلح پکک با دولت اردوغان است یا بخشی از تضادهای ژئوپلیتیکی گستردهتری است که اکنون در دل نظم درحال فروپاشی خاورمیانه شکل گرفتهاند؟
در سالهای ابتدایی جنگ سوریه هنوز امیدی وجود داشت که روژآوا بهعنوان بخشی از حلوفصل سیاسی مساله کُرد در چهارچوبی منطقهای مدنظر قراربگیرد، اما تداوم سیاستهای امنیتی و تمرکزگرایانه اردوغان نه تنها این پنجره را همچنان بسته نگاە داشتە است، بلکه روژآوا به عنوان تهدیدی ژئوپلیتیکی برای دولت آنکارا معرفی شدە است.

ترکیه اکنون تلاش میکند با استفاده از ائتلافهای مقطعی به خودمدیریتی شمال-شرق سوریە فشار بیاورد و از سوی دیگر با اهرمهای دیپلماتیک در غرب، چراغ سبزهای امنیتی برای تحرکات نظامیاش دریافت کند.
سفر اخیر اردوغان به آمریکا و تلاش برای ترمیم روابط با ناتو و غرب، ممکن است بخشی از همین بازی باشد، یعنی امتیازدهی دیپلماتیک در ازای انفعال آمریکا در قبال اعمال محدودیت و تنگنای سیاسی بر روژآوا.
اما در طرف مقابل، اسناد بودجه دفاعی آمریکا برای سال ٢٠٢٦ و تأکید صریح بر ادامه حمایت از نیروهای کُرد در عراق و سوریه، نشان از تداوم سرمایهگذاری ژئوپلیتیکی ایالات متحده بر پروژه روژآوا دارد.
این نه صرفاً حمایت از یک نیروی محلی، بلکه بخشی از پروژه مهار نفوذ ترکیه، ایران و روسیه در سوریه و تضمین کنترل بر منابع و گذرگاههای راهبردی شمال سوریه است.
در این میان، گمانههایی دربارهی نقش اسرائیل نیز وارد محاسبات شده است. تلآویو میکوشد از طریق ائتلافهای اقلیتمحور (کُردها، علویها، دروزیها)، نوعی کریدور نفوذ در مرزهای شمالی سوریه و لبنان و عراق ایجاد کند.
اگرچه این تحلیلها هنوز در سطح گمانه نی باقی ماندەاند، اما در خاورمیانه هیچ ائتلافی صرفاً نظامی نیست؛ هر ائتلافی ساختاری از بازتوزیع قدرت است.
در نهایت، تهدید ترکیه علیه روژآوا تنها یک واکنش نسبت به پروژه کُردی نیست، بلکه تلاقی شکست داخلی در دستیابی بە صلح، رقابت منطقهای با ایران و عربستان و تلاش برای بازتعریف جایگاه خود در نظم پسا-آمریکایی خاورمیانه است.








