top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

پهلوی در اورشلیم: نوستالژی لرزان یا مهره‌ای در طراحی خاورمیانه؟

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Sep 20
  • 4 min read
پهلوی

یحیی سرخانی


دیدار اخیر نمایندگان رضا پهلوی با وزیر علوم و فناوری اسرائیل در کنفرانس «فراتر از افق ۲۰۲۵» بار دیگر این پرسش را پیش کشید که جایگاه ولیعهد پیشین ایران در معادلات امروز منطقه‌ای و جهانی چیست و آیا می‌توان او را آلترناتیوی جدی برای دوران پس از جمهوری اسلامی ایران دانست یا اینکه صرفاً نقشی نمادین و مصرفی در پروژه‌های قدرت‌های خارجی ایفا می‌کند.

 

روزنامه جروزالم‌پست با اشاره به این دیدار، آن را فراتر از یک ژست سیاسی توصیف کرد و نشانه‌ای از تمایل اسرائیل برای یافتن یک «شریک مذاکره» در اپوزیسیون ایران دانست. اما همین روایت، خود پرسش‌های مهم‌تری را مطرح می‌کند: آیا چنین شراکتی واقعاً صدای مردمان ساکن در جغرافیای ایران را بازتاب می‌دهد یا بیشتر پاسخی به نیازهای سیاسی و امنیتی اسرائیل در چارچوب نظم جدید خاورمیانه است؟

نگاهی به تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که رضا پهلوی در بیش از چهار دهه گذشته نتوانسته است به جایگاه باثباتی در میان مخالفان جمهوری اسلامی ایران دست یابد. از جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ گرفته تا خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱، هر بار که نام او به‌عنوان گزینه دوران گذار مطرح شده است، نتیجه چیزی جز ناکامی، اختلاف یا بی‌توجهی نبوده است.

پروژه موسوم به «جورج‌تاون» که با مجموعه‌ای از ۱۷ ماده مبهم تلاش می‌کرد او را به چهره‌ای محوری بدل کند، به سرعت فروپاشید و نشان داد که ظرفیت سازمان‌دهی او در میان نیروهای سیاسی و مدنی بسیار محدود است.


مهم‌تر آنکه خیزش‌های مردمی اخیر، به‌ویژه خیزش «زن، زندگی، آزادی»، به وضوح نشان دادند که نیروی تغییر در ایران از دل زنان، جوانان، اتنیک‌ها و جنبش‌های مدنی می‌جوشد و وابسته به فرد یا خاندان خاصی نیست. این روند، موقعیت پهلوی را هر چه بیشتر به حاشیه رانده است.


در همین حال، باید به نگاه اسرائیل نیز توجه کرد. تل‌آویو در سیاست منطقه‌ای خود بیش از هر چیز بر منافع امنیتی، اقتصادی و سیاسی تمرکز دارد و کمتر نشانه‌ای از درک عمیق نسبت به تکثر اجتماعی ایران دیده می‌شود.


اسرائیل نه برنامه‌ای روشن برای تعامل با جوامع متنوعی همچون کُردها، بلوچ‌ها یا آذری‌ها دارد و نه نشانی از آنکه بخواهد این تنوع را در سیاست‌های خود لحاظ کند. با وجود این، جمهوری اسلامی ایران بارها اعضای همین جوامع را به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» محکوم کرده و حتی به مرگ سپرده است.

در چنین فضایی، دیدار با نمایندگان پهلوی نه از شناخت واقعی ایران خبر می‌دهد و نه از تلاش برای همسویی با مردم، بلکه بیشتر نشان‌دهنده نگاه ابزاری اسرائیل به اپوزیسیون ایرانی است. برای تل‌آویو، پهلوی بیش از آنکه نماینده مردمی باشد، چهره‌ای قابل استفاده در میز مذاکره است.

با این حال، ضعف اصلی رضا پهلوی همچنان در فقدان پایگاه سازمان‌یافته در داخل کشور باقی مانده است. هیچ اتحادیه کارگری، انجمن دانشجویی یا نهاد مدنی معتبری به‌طور رسمی از او حمایت نکرده و شعارهای خیابانی در سال‌های اخیر نیز به صراحت هم شاه و هم رهبر جمهوری اسلامی ایران را رد کرده‌اند. این واقعیت نشان می‌دهد که او از پیوند ارگانیک با نیروهای اجتماعی بی‌بهره است.


البته باید پذیرفت که پهلوی در میان بخشی از قشر خاکستری جامعه، یعنی مردمانی که گرایش سیاسی مشخصی ندارند اما از وضع موجود ناراضی‌اند، همچنان نماد نوعی نوستالژی است.

برای بخشی از این جمعیت، نام پهلوی یادآور گذشته‌ای «ثبات‌مند» یا «مدرن» تلقی می‌شود، اما این حمایت نه پایدار و نه قابل‌اعتماد است. در بزنگاه‌های سیاسی، همین قشر به‌سادگی می‌تواند به سمت جریان‌های دیگر، چه جمهوری‌خواه، چه اتنیکی یا حتی اصلاح‌طلب و یا نیروهای نظامی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، متمایل شود.

بنابراین اگرچه نمی‌توان وجود این پایگاه نمادین را انکار کرد، اما تکیه بر آن برای یک آلترناتیو سیاسی گمراه‌کننده است.


تناقض دیگری که جایگاه پهلوی را سست‌تر می‌کند، شکاف میان گفتار و کردار اوست. او بارها تأکید کرده است که «رهبری باید از درون کشور برخیزد»، اما همزمان خود را در محافل بین‌المللی به‌عنوان «سخنگوی ایرانیان» معرفی می‌کند. این دوگانگی، بیش از آنکه نشانه‌ای از واقع‌گرایی سیاسی باشد، گواه نوعی سردرگمی و فقدان استراتژی است.


نتیجه این رویکرد، چیزی جز تقلیل موقعیت پهلوی به یک چهره‌ی مصرفی برای رسانه‌های خارجی و سیاستمداران منطقه‌ای نیست.


دیدار اخیر در اورشلیم را می‌توان در چارچوب طراحی بزرگ‌تر خاورمیانه‌ای فهمید. قدرت‌های خارجی در پی آن هستند که آینده ایران، حتی در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، در قالبی قابل مدیریت باقی بماند.


تجربه سوریه نشان داد که چگونه بازیگران خارجی با معرفی و حمایت از گروه‌های اپوزیسیون دست‌چین‌شده، توانستند روند تحولات را تا حد زیادی در مسیر دلخواه خود هدایت کنند. در ایران نیز برجسته کردن رضا پهلوی می‌تواند بخشی از پروژه‌ای مشابه باشد؛ پروژه‌ای برای مدیریت گذار و مهار آینده، نه برای تحقق اراده‌ واقعی مردم.

در نهایت، باید گفت دیدار نمایندگان رضا پهلوی با مقامات اسرائیلی بیش از آنکه نشانه‌ای از آلترناتیو بودن او باشد، پرده‌ای دیگر از نمایش نمادین و مصرف خارجی اوست.

پهلوی در داخل کشور فاقد پایگاه اجتماعی معنادار است، در میان نیروهای مدنی و سیاسی اعتماد و همراهی ندارد و حتی در خارج از کشور نیز حمایت‌ها از او بیشتر محدود به بخش‌هایی از قشر خاکستری و نوستالژیک است.


در مقابل، برای قدرت‌های خارجی او چهره‌ای آشنا و کم‌هزینه است؛ شخصیتی که می‌توان نامش را در محافل دیپلماتیک مطرح کرد بی‌آنکه نگران پیچیدگی‌های واقعی جامعه ایران بود. چنین جایگاهی نه از استراتژی برمی‌خیزد و نه از قدرت اجتماعی، بلکه صرفاً محصول پروژه‌های منطقه‌ای و نگاه ابزارگرایانه قدرت‌هاست.


بنابراین، دیدار اورشلیم را باید بیش از هر چیز نشانه‌ای از این حقیقت دانست که رضا پهلوی در سیاست ایران نقشی فراتر از یک نماد نوستالژیک ندارد. او می‌تواند در عکس‌ها و دیدارهای رسمی حاضر شود، می‌تواند در بیانیه‌های رسانه‌ای به‌عنوان «نماینده اپوزیسیون» معرفی گردد، اما در لحظه تصمیم‌گیری مردم ایران برای آینده، جایگاهی تعیین‌کننده نخواهد داشت.


همان‌گونه که خیزش‌های اخیر نشان داده‌اند، تغییر واقعی در ایران از دل جنبش‌های اجتماعی و نیروهای متکثر جامعه برخواهد خاست، نه از بازگشت به گذشته و نه از مهره‌های مصرفی در معادلات قدرت‌های خارجی.


 
 
bottom of page