یک تحلیل نامتعارف: هشدار پایداریها به خامنهای
- Arena Website
- Jul 11
- 6 min read

امیر خنجی
حملات هماهنگ و کمسابقه جریان پایداری به مسعود پزشکیان، تنها پاسخی به یک مصاحبه جنجالی نیست؛ بلکه نشانهای است از تلاشی دوباره برای بازگشت به مرکز قدرت در جمهوری اسلامی ایران است. جریانی که از حذف در ساختار تصمیمگیری نگران است، اکنون آماده است حتی به بهای تهدید ثبات داخلی، حذف دولت، و حتی عبور از خطوط قرمز پیشین، خود را بر رأس هرم قدرت تحمیل کند. آینده این تقابل، بیش از هر چیز، به واکنش علی خامنهای بستگی دارد: یا پایداریها به قدرت بازمیگردند، یا برای همیشه کنار زده خواهند شد.
در روزهای اخیر، موجی از حملات تند، سازمانیافته و کمسابقه از سوی نمایندگان وابسته به جریان موسوم به «پایداری» و چهرههای نزدیک به این طیف علیه مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، بهویژه پس از مصاحبهاش با تاکر کارلسون، شکل گرفته است.
در این مصاحبه، پزشکیان با تأکید بر لزوم گفتوگو با آمریکا، همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و تمایزگذاری میان مردم آمریکا و حکومت آن، مواضعی اتخاذ کرد که به مذاق این جریان خوش نیامد.
در واکنش، ۲۶ نماینده مجلس، که همگی از چهرههای شاخص پایداری محسوب میشوند، با انتشار بیانیهای مشترک، به شدت به این سخنان تاختند. نامهایی چون حمید رسایی، مرتضی آقاتهرانی، بیژن نوباوه، زهره لاجوردی و امیرحسین ثابتی در میان امضاکنندگان دیده میشود.
آنان اظهارات پزشکیان را «از موضع ضعف» و «ناامیدکننده» توصیف کردند و هشدار دادند که چنین مواضعی ممکن است آمریکا را به «محاسبهای غلط» درباره توانمندیها و اراده جمهوری اسلامی ایران سوق دهد.
همزمان، رضا عاشری، عضو شورای شهر رشت و از فعالان سابق ستاد انتخاباتی سعید جلیلی، در اقدامی جنجالی، در صفحه اینستاگرام خود به اسرائیل «پیشنهاد» کرد که مسعود پزشکیان را «ترور» کند. هرچند او در ادامه مدعی شد که این اظهارات «طنز» بوده است، اما موج گسترده واکنشها و ورود دادستانی گیلان به موضوع، او را در معرض پیگرد قضایی قرار داد.
اما پرسش اساسی این است: آیا این حجم از حمله و هجمه صرفاً بهدلیل یک مصاحبه رسانهای است؟ یا باید آن را نشانهای از یک منازعه عمیقتر در درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران دانست؟ جریان پایداری چه چیزی را هدف گرفته و از چه چیزی نگران است؟
بازگشت پایداریها به حاشیه پس از انتخابات
شکست سعید جلیلی در انتخابات ۱۴۰۳ و پیروزی مسعود پزشکیان، برای جریان پایداری صرفاً یک ناکامی انتخاباتی نبود، بلکه نشانهای آشکار از افول نفوذ سیاسی و گفتمانی آنها در سطوح بالای تصمیمگیری نظام به شمار میرفت.
این جریان که همواره خود را وارث «خط اصیل انقلاب» و مدعی قرائت ناب از منظومه ولایت فقیه میدانست، پس از این شکست، عملاً به حاشیه رانده شد.
در روزهای منتهی به جنگ ۱۲ روزه، چهرههای نزدیک به پایداری بیسابقهترین انتقادها را، هرچند عمدتاً غیرمستقیم، متوجه فرماندهان ارشد سپاه، از جمله محمد باقری و امیرعلی حاجیزاده، و حتی شخص علی خامنهای کردند. این انتقادها در ظاهر در لفافه مطرح میشدند، اما در بطن خود حامل پیامهایی آشکار درباره نارضایتی از مدیریت کلان نظام بودند.
در برخی موارد، این نارضایتی با کنایههایی از لزوم «بازنگری در ساخت قدرت» و حتی «عبور نرم از رهبری» همراه بود؛ کلیدواژههایی که هرچند در سطح رسمی بیان نشد، اما در لایههای زیرین رسانههای همسو و شبکههای اجتماعی منتسب به پایداری بهوضوح دیده میشد.
سکوت این جریان در جریان جنگ، و بازگشت ناگهانی و تهاجمی آن پس از آتشبس، نه نشانه بیتفاوتی، بلکه بیانگر یک عقبنشینی تاکتیکی بود؛ نوعی انتظار محتاطانه برای بازتنظیم موقعیت و یافتن فرصت مناسب برای بازگشت مجدد به صحنه.
حملات اخیر به پزشکیان را باید در همین چارچوب فهمید: تلاشی برای بازیابی جایگاه ازدسترفته، نه فقط در عرصه سیاست، بلکه در ذهنیت رهبر جمهوری اسلامی ایران.
مخالفت ایدئولوژیک با مذاکره
برای جریان پایداری، مذاکره با ایالات متحده نه صرفاً یک خطای راهبردی، بلکه انحرافی اصولی از مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی تلقی میشود؛ به روایت آنها خیانتی به روح مقاومتو تهدیدی علیه مفهوم «وحدت امت اسلامی» است.
این جریان سیاست خارجی را نه در چارچوب منافع ملی یا عقلانیت دیپلماتیک، بلکه در بستر آموزههای الهیاتی و دوقطبی حق و باطل تعریف میکند. از همین منظر، گفتوگو با آمریکا نزد آنان نه بهعنوان ابزاری برای کاستن از فشارها یا مدیریت بحران، بلکه بهمثابه سازش با «شیطان بزرگ» و عقبنشینی از آرمانهای اصیل انقلاب تفسیر میشود.
به همین دلیل، مخالفت آنها محدود به مذاکره رسمی نیست؛ حتی مواضعی چون تمایزگذاری میان ملت و حاکمیت آمریکا، یا پذیرش نقش واقعی تحریمها در بحران اقتصادی کشور، برای این جریان غیرقابل قبول است. از دیدگاه پایداری، هرگونه پذیرش سازوکارهای واقعگرایانه بینالمللی، مساوی است با تضعیف گفتمان مقاومت و گشودن شکافی در دیواره ایدئولوژیک نظام.
در چنین فضایی، مصاحبه مسعود پزشکیان با تاکر کارلسون، صرفاً یک ژست دیپلماتیک تعبیر نمیشود، بلکه نشانهای نگرانکننده از واگرایی در بالاترین سطوح حاکمیت تلقی میگردد؛ شکافی که بهزعم پایداری باید بیدرنگ ترمیم و مهار شود، پیش از آنکه به بحران مشروعیت در درون نظام منجر گردد.
دو مسیر فشار بر خامنهای؛ برجستهسازی اختلاف یا یادآوری هزینه حذف
رفتار جریان پایداری در برابر دولت پزشکیان را نمیتوان صرفاً به مخالفت با یک رئیسجمهور یا سیاست مشخصی چون مذاکره فروکاست. آنچه در سطح زیرین این مواجهه جریان دارد، بخشی از یک راهبرد دوگانه برای اعمال فشار بر علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، است.
این جریان، همزمان از دو مسیر موازی بهره میبرد: نخست، برجستهسازی علنی مواضع ضدمذاکرهای خود بهمثابه یادآوری وفاداری ایدئولوژیک و همپوشانی با دیدگاههای پیشین «رهبری»؛ و دوم، هشدار عملی درباره تبعات حذف یا نادیده گرفتنشان در معادلات قدرت.
در مسیر نخست، پایداریها با تکرار مواضع صریح ضدآمریکایی، تلاش دارند فضایی ایجاد کنند که هرگونه چرخش یا نرمش احتمالی از سوی رهبری در سیاست خارجی، پرهزینه و دشوار جلوه کند.
آنها میخواهند اینگونه القا کنند که رهبر جمهوری اسلامی ایران نمیتواند بدون پرداخت هزینه در پایگاه ارزشی خود، از خطوط قرمزی که سالها بر آنها تأکید کرده، عقبنشینی کند. این تاکتیک بهویژه در شرایطی اهمیت پیدا میکند که مسعود پزشکیان، دستکم تا این لحظه، مورد انتقاد مستقیم علی خامنهای قرار نگرفته و بهنظر میرسد از نوعی حمایت یا اعتماد تاکتیکی برخوردار است.
در مسیر دوم، جریان پایداری با حمله به پزشکیان، کسی که در روایت آنها نه فقط رئیسجمهور، بلکه تجسم اراده فعلی رهبری برای بازتنظیم رابطه با غرب تلقی میشود، در واقع نوعی هشدار غیرمستقیم به رأس هرم قدرت صادر میکند.
این حمله به پزشکیان، بیش از آنکه نقد یک سیاستمدار باشد، پیام نارضایتی از تصمیمسازیهای سطوح بالاتر است، بیآنکه مستقیماً متوجه خامنهای شود. آنها بهنحوی نمادین اعلام میکنند: حتی اگر تصمیم از بالا نیز صادر شود، تا زمانی که ما در ساختار قدرت نادیده گرفته شویم، آمادهایم با ابزارهای خود آن را تضعیف کنیم.
اما این فشار دوگانه بر پایه یک ادعای محوری بنا شده است: نقش انحصاری جریان پایداری و شبکههای همسو در ساختار سختافزاری، امنیتی و بسیج اجتماعی جمهوری اسلامی ایران. آنان تلویحاً این پیام را منتقل میکنند که در مواجهه با بحرانهای داخلی و تهدیدهای خارجی، تنها نیروی وفادار، منسجم و قابل اتکا برای حفظ انسجام نظام، خود آنها هستند.
بهعبارت دیگر، پایداریها خود را ضامن بقاء در روزهای «آشوب و جنگ داخلی» میدانند و هشدار میدهند که حذفشان نهفقط یک اشتباه امنیتی، بلکه خطری سیاسی و حیثیتی برای کل نظام است.
این رویکرد، پیشینهای نیز دارد. پیش از آغاز جنگ اخیر، همین جریان بهگونهای برنامهریزیشده برخی پروندههای فساد را در رسانهها برجسته کرد؛ از جمله ماجرای بانک آینده که به نام مجتبی خامنهای گره خورده بود، یا پروندههای مربوط اتهامات علیه محمد شریعتمداری.
این حملات نهفقط متوجه دولت وقت یا جریانهای رقیب، بلکه عملاً نشانهرفتن به سمت بیت خامنهای بود. پیام روشن بود: حذف پایداری، صرفاً یک مسئله امنیتی نیست، بلکه میتواند مشروعیت سیاسی و اعتبار شخصی حاکمیت را نیز در معرض تهدید قرار دهد.
در این چارچوب، حملات اخیر به مسعود پزشکیان را نمیتوان صرفاً واکنشی شتابزده به یک مصاحبه یا موضعگیری خاص ارزیابی کرد؛ آنچه در جریان است، بازتاب نبردی عمیقتر برای بازتعریف جایگاه و معادلات قدرت درون ساختار جمهوری اسلامی ایران است.
جریان پایداری که پس از شکست در انتخابات و تحولات اخیر به حاشیه رانده شده، اکنون با هراسی واقعی از حذف کامل، دست به بازی خطرناکی زده است.
این جریان میکوشد با بهرهگیری از تمام ابزارهای در اختیارش از شبکههای رسانهای و حلقههای فقهی گرفته تا تریبونهای رسمی و پنهان قدرت، جایگاه خود را بازسازی کند؛ بازگشتی که اگر از مسیرهای رسمی و مورد تأیید ممکن نباشد، ممکن است با بیثباتسازی فضا، تهدید مشروعیت دولت، و حتی عبور عملی و بیسابقه از رأس هرم قدرت همراه شود.
سرنوشت این روند، در نهایت به واکنش علی خامنهای و ساختار تصمیمگیر فعلی بستگی دارد: یا پایداریها مجدداً به دایره قدرت بازگردانده میشوند، یا در یک روند پرهزینه، بهطور کامل از معادله حذف خواهند شد.