top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

وقتی دشمن درون خانه است: عملیات سری موساد در ایران

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Aug 12
  • 8 min read

ree

تهیە و تنظیم: عمار گلی


عملیات بامداد ۱۳ ژوئن در تهران، نمونه‌ای برجسته از تحول راهبردی موساد در استفاده از عوامل بومی و شبکه‌های محلی برای نفوذ به زیرساخت‌های حیاتی ایران بود. مأموریت «S.T.» و تیمش در ازکاراندازی بخشی از پدافند هوایی، همزمان با حمله هوایی گسترده، نشان‌دهنده تلفیق پیچیده اقدامات زمینی، فناوری پیشرفته و هماهنگی چندلایه اطلاعاتی است؛ الگویی که بازتاب تغییرات ساختاری موساد در دهه اخیر محسوب می‌شود.


بامداد سیزدهم ژوئن، در یکی از مناطق حاشیه‌ای تهران، گروهی کوچک در حال انتقال تجهیزاتی بودند که ظاهر بی‌خطرشان، مأموریتی بسیار حساس را پنهان می‌کرد: از کار انداختن بخشی از سامانه پدافند هوایی ایران. این مأموریت، بخشی از طرحی چندمرحله‌ای بود که هم‌زمان با حمله‌ای هوایی در مقیاسی بی‌سابقه اجرا شد.

رهبر این گروه، مردی ایرانی بود که در گزارش‌ها با نام مستعار “S.T.” شناخته می‌شود و ماه‌ها پیش از آن شب به شبکه موساد پیوسته بود. او وظیفه داشت با استفاده از مسیرهای ارتباطی پنهان، به تأسیسات کلیدی نفوذ کرده و تجهیزاتی را نصب کند که راه را برای حمله هوایی باز کند.

در هفته‌ها و ماه‌های قبل، این تیم کوچک آموزش‌های ویژه‌ای را پشت سر گذاشته و با نقشه‌های دقیق، موقعیت هدف‌ها را مرور کرده بود. منابع امنیتی می‌گویند بخش‌هایی از شبکه دفاعی که مأمور حفاظت از مراکز حساس بود، پیش از رسیدن نخستین جنگنده‌ها از کار افتاد.


این هم‌زمانی میان اقدامات زمینی و حمله هوایی، نتیجه ماه‌ها هماهنگی دقیق و استفاده از روش‌هایی بود که بتواند از لایه‌های پیچیده نظارت امنیتی عبور کند.


به گفته چند مقام اطلاعاتی اسرائیلی که بە شرط ناشناس‌ماندن صحبت کرده‌اند، این هماهنگی بی‌سابقه بدون نقش مستقیم “S.T.” و تیمش امکان پذیر نمیبود. جزئیات این روایت و نقل‌قول‌ها از گزارشی تحقیقی برگرفته شده‌اند که توسط ProPublica منتشر شده است.


از دشمن مشترک تا جنگ پنهان: تغییر استراتژی موساد علیه ایران

برای درک کامل آنچه کە در شب سیزدهم ژوئن رخ داد، باید یک گام عقب‌تر رفت؛ به سال‌هایی که یک “جنگ پنهان” میان ایران و اسرائیل شکل گرفت و در سکوت، مرزهای جغرافیا و قواعد دیپلماسی را زیر پا گذاشت.


بدون این پیش‌زمینه عملیات اخیر تنها یک یک رخداد اطلاعاتی و امنیتی به نظر خواهد رسید اما در واقع این عملیات حلقه‌ای تازه از زنجیری است که سال‌هاست تنیده شده است.


تا پیش از جنگ اول خلیج و تضعیف رژیم صدام حسین رابطه جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل ترکیبی از دشمنانی سرسخت می‌نمود که به دلیل یک دشمن مشترک نه تنها فرصت رویارویی نداشتند بلکه در پاره‌ای از موارد برای تضعیف این دشمن در سطوحی مختلف ازجمله تسلیحاتی و حتی امنیتی نیز همکاری‌های پنهانی داشتند.

اما با افول رژیم صدام در دهه ٩٠ میلادی تل‌آویو و تهران بیش از پیش سرشاخ شده و در اقصی نقاط دنیا از آمیا در آرژانتین گرفته تا ترکیه و لبنان و هند منافع و شهروندان یکدیگر را آماج گرفتند.

همزمان با توسعه برنامه موشکی و هسته‌ای ایران از اوایل دههٔ ۲۰۰۰ اسرائیل نیز استراتژی خود را در تقابل با جمهوری اسلامی ایران تغییر داد،


پاسخ رسمی اسرائیل به پیشرفت‌های هسته‌ای ایران ترکیبی از سه عنصر بود: دیپلماسی بین‌المللی، سناریوهای نظامی قابل‌محاسبه همچون حمله به راکتور هسته‌ای عراق در دهه هشتاد و حمله به راکتور هسته‌ای سوریه در سال ۲۰۰۷ و عملیات‌های اطلاعاتی دقیق و هدفمند.


نقطهٔ عطف اما با ظهور دو نیاز توأمان پدیدار شد: نخست، احساس فوریت ناشی از شتاب برنامهٔ هسته‌ای و موشکی ایران و دوم نیاز به راه‌حل‌هایی که هزینهٔ مستقیم و تابوی جان سربازان یا ورق‌زدنِ روابط با متحدان را کاهش دهد.


در این چارچوب بود که در دورهٔ رهبری مییر داگان در موساد (۲۰۰۲–۲۰۱۱) رویکردی جدید شکل گرفت. داغان تصمیم گرفت توقف برنامهٔ هسته‌ای ایران را به هدف مرکزیِ سازمان تبدیل کند و از همان زمان تاکتیک‌ها تهاجمی‌تر و متنوع‌تر شد؛ از ترور هدفمند تا خرابکاری سایبری.


ree

چند مقام اسرائیلی در گفتگو با نشریه ProPublica اذعان کرده‌اند که یکی از تغییرات ساختاریِ اساسی، انتقال بار عملیات از “آدم‌های آبی‌وسفید” (عاملان اسرائیلی) به شبکه‌ای از عوامل غیراسرائیلی و ایرانیان داخل یا در تبعید بوده است.


یکی از این مقامات که به شرط ناشناس ماندن با این نشریه گفتگو کرده افزوده است:

بهترین ذخایر جذب عوامل [اطلاعاتی] از داخل ایران در پهنهٔ اتنیکی و موزاییک انسانی این کشور نهفته است؛ بسیاری از آنها با رژیم مشکل دارند، بعضی حتی از آن متنفرند.

این تغییر استراتژیک برای تل‌آویو دو مزیت عملی و عمده داشته است، نخست کاهش احتمالِ درافتادن مستقیم سرباز یا افسر اسرائیلی در دام خطر و دوم بهره‌مندی از آگاهیِ محلی و شبکه‌های اجتماعی و قومی که دسترسی به اهداف حساس را تسهیل می‌کند.


علاوه بر این، ابزارهای نوین از حملات سایبری پیشرفته مانند “استاکس‌نت” تا عملیات اطلاعاتی پیچیده ترور و خرابکاری در تاسیسات موشکی امکان ضربه‌زدن بدون بمباران کامل را فراهم آورد.


پروندهٔ موسوم به تورقوزآباد که در آن بخش مهمی از آرشیوهای هسته‌ای ایران از یک انبار در تهران سرقت و از ایران خارج شد، نمونه‌ای از تلفیق نفوذ اطلاعاتی و بهره‌برداری سیاسی بود که در عرصهٔ دیپلماسی و رسانه کارِ اسرائیل را پیش بردە و تهران را نه تنها در بعد بین‌المللی تحقیر کرد بلکه موقعیت این کشور را در مذاکرات هسته‌ای بسیار تضعیف کرد.

 

علاوه بر تغییر تاکتیک، سرویس اطلاعات خارجی اسرائیل به درستی دست روی پاشنه آشیل جامعه ایران گذاشته و از طریق پیشنهاد دادن فرصت‌های تحصیلی و حتی دسترسی به مراکز پزشکی برای درمان در کنار پیشنهادهای مالی توانسته است انگیزه‌های لازم برای جذب قشرهای مختلف در ایران ایجاد و از این طریق نیروی لازم برای عملیات‌های خود در داخل ایران را جذب کند.

این ترکیب، همراه با فشارهای روان‌شناختی، آموزش و آزمون‌های مکرر ، رژیمِ جذبِ پیچیده‌ای را پدید آورد که توانست حتی افراد حاشیه‌ای و بدور از سیاست را نیز جذب سیستم اطلاعاتی اسرائیل کند.

نتیجهٔ این تحول ساختاری، بە ایجاد شبکه‌ای منجر گردید شد که توانِ برنامه‌ریزی برای عملیات‌های هم‌زمان و پیچیده از خرابکاری‌های فنی تا نفوذ در قلبِ مراکز حساس را فراهم آورد که کارایی آن در حملهٔ سیزدهم ژوئن مشاهده شد.


از آزمون‌های کوچک تا مأموریت‌های بزرگ: روایت یک نفوذ

در تحلیل کارزارهای اطلاعاتی، نفوذ و دسترسی به درون شبکه هدف، کلیدی‌ترین و سخت‌ترین مرحله به شمار می‌رود. در پرونده‌ای که ProPublica به آن پرداخته است، این گام با ظرافتی خاص و مطابق با استراتژی‌های پیشرفته موساد شکل گرفته است.


برخلاف تصورات رایج عملیات‌های موساد صرفاً ضربه‌ای سریع و غافلگیرانه نیستند؛ بلکه زنجیره‌ای پیچیده از لایه‌های متوالی نفوذ هستند که هر لایه کلید باز شدن لایه بعدی است.


ree

در این پرونده، نفوذ نه از طریق تهاجم مستقیم بلکه با استفاده از نیروهای محلی آغاز شد؛ افرادی که به دلایل شخصی، اقتصادی و یا ایدئولوژیک انگیزه همکاری داشتند.


در این بارە، یک مقام سابق اسرائیلی به ProPublica می‌گوید:

ابتدا حلقه‌های اطراف هدف را شناسایی می‌کنیم، سپس به دنبال شکاف‌هایی می‌گردیم که بتوانیم از آن‌ها برای ورود استفاده کنیم. در این‌گونه عملیات‌ها، هیچ‌گاه مستقیماً به هدف نمی‌رسیم بلکه از مسیرهای غیرمستقیم و گام به گام پیش می‌رویم.

به گفته این مقام اطلاعاتی اسرائیل نفوذ از نقطه‌ای شروع شده که به ظاهر بسیار دور از مرکز قدرت هدف بوده است، فردی عادی که در ابتدا تنها نقش واسطه را داشته و اما به مرور با دریافت مأموریت‌های کوچکتر، توانست اعتماد دست‌اندرکاران شبکه را جلب می‌کند. این مأموریت‌ها مانند انتقال پیام یا اسکن کردن اسناد آزمون‌های کوچکی برای سنجش وفاداری و توانایی فرد هدف بوده‌اند.


هر بار که این فرد مأموریتی را به پایان می‌رساند، اعتماد بیشتری به او شده و مسئولیت‌های پیچیده‌تری به وی محول می‌شود. در واقع این فرایند، آزمونی مستمر برای شناسایی وفاداری و شایستگی بوده است که احتمال لو رفتن عملیات را به حداقل می‌رساند.


روایت شخصیت کلیدی؛ از انگیزه‌های شخصی تا انتخاب دشوار

شخصیت اصلی این عملیات، به روایت ProPublica، فردی است که در ابتدا نه دشمن سرسخت دولت ایران بوده و نه فعال سیاسی مخالف. شرایط اقتصادی سخت، زندگی پیچیده و مجموعه‌ای از مشکلات شخصی او را در موقعیتی قرار می‌دهد که پیشنهاد همکاری با یک سازمان خارجی برایش تبدیل به فرصتی حیاتی می‌شود.


نقش S.T. در عملیات مخفی موساد علیه سامانه‌های دفاعی ایران بدینگونە روشن می شود:

چند ساعت پیش از شروع حملات سنگین هوایی در بامداد ١٣ ژوئن یک جوانی ایرانی در یکی از مناطق جنوبی شهر تهران همراه با گروهی از ماموران تحت امرش منتظر دریافت رمز آغاز عملیات هستند.

وظیفه این تیم، نه فقط عملیاتی ساده بلکه بازکردن راهی بی‌نقص برای هجوم بی‌دردسر جنگنده‌های اسرائیل بود؛ مأموریتی که قرار بود طی آن با استفاده از پهپادهای انتحاری سیستم پدافند هوایی مستقر در اطراف تهران را منهدم و یا از کار بیاندازد.

در گزارش ProPublica از وی با نام مستعار " S.T." یاد شده است. بر اساس این گزارش تحقیقی، این عملیات محصول بیش از یک سال برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگی بین موساد و شبکه‌ای از نیروهای بومی و منطقه‌ای بوده است. S.T. یکی از ده‌ها عامل ایرانی بوده که در کشورهای همسایه تحت آموزش، تجهیز و هدایت مستقیم مأموران موساد قرار گرفته بوده‌اند.


منابع اسرائیلی به ProPublica گفته‌اند که در شب عملیات، حدود ۷۰ کماندو با پشتیبانی پهپادها و موشک‌ها، اهداف خود را به‌دقت نشانه گرفته‌اند. گفته شده که S.T. و تیمش مسئول هماهنگی حملات زمینی علیه زیرساخت‌های دفاع هوایی بوده‌اند؛ مأموریتی که موفقیت آن به‌طور مستقیم مسیر حمله‌های بعدی نیروی هوایی اسرائیل را هموار می‌کرد.


این نیروها با بهره‌گیری از اطلاعات جمع‌آوری‌شده طی ماه‌ها، علاوه بر شناسایی نقاط کور راداری و مسیرهای نفوذ امن موفق به منهدم کردن و همچنین انحراف سیستم دفاع هوایی از عملیات اصلی که ورود جنگنده‌های اسرائیل به آسمان ایران بوده می‌شوند.

این گزارش می‌گوید که اطلاعات و هماهنگی میدانی نیروهایی مثل S.T. باعث می‌شود که جنگنده‌های اسرائیلی بدون از دست دادن حتی یک هواپیما، موج‌به‌موج بمباران‌های خود را ادامه دهند.

این اولین‌باری نبود که ارتش اسرائیل سعی کرد تا مراکز حساس نظامی و موشکی ایران را مستقیما هدف قرار دهد.


در سپتامبر سال ٢٠٢٤ پس از ترور اسماعیل هنیه در تهران و حملات موشکی سپاه به خاک اسرائیل، تل‌آویو تلاش کرده بود که طی دو موج حمله هوایی زیرساخت‌های دفاعی جمهوری اسلامی و سیستم پدافند آن را هدف قرار دهد. با این حال این حمله خسارات قابل توجهی به بار نیاور و تنها چند سامانه راداری در ایلام و خوزستان آسیب شدید دیدند.

گفته می‌شود این حمله دو هدف عمده داشته است: شناسایی و برآورد اطلاعاتی درست از توان سیستم یکپارچه پدافند هوایی و همچنین ضربه زدن به رادارهای دوربرد در مناطق غربی. به عبارتی این عملیات مرحله نخست عملیاتی بوده که در ١٣ ژوئن به اجرا در آمد.

از دید راهبردی نقش نیروهایی مانند S.T. در عملیات، فراتر از یک مأموریت تاکتیکی صرف بود. آنها با قرار گرفتن در خاک ایران و نزدیک به اهداف حیاتی، به موساد این امکان را دادند که تصویری لحظه‌به‌لحظه و دقیق از وضعیت میدان نبرد داشته باشد. چنین مزیتی برای حملاتی که نیازمند دقت میلی‌متری هستند، حیاتی است.


منابع ProPublica گزارش کرده‌اند که در روز دوم و پس از شروع موج دوم عملیات توسط گروه‌های مستقر در خاک ایران، قسمت اعظم سیستم دفاع هوایی ایران منهدم شده بوده است.


این موج با هدف تکمیل نابودی باقی‌مانده زیرساخت‌ها و ایجاد اختلال در فرماندهی و کنترل دفاع هوایی ایران طراحی شدە بود. مجموع این حملات، طبق ارزیابی مقامات اسرائیلی منجر به تخریب نزدیک به نیمی از زرادخانه موشکی بالستیک ایران معادل حدود ۳۰۰۰ موشک و ۸۰٪ پرتابگرهای مربوطه شده است.

در این میان حتی محل سکونت برخی دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان نظامی نیز توسط عوامل داخلی هدف قرار گرفته شده‌اند.

این  گزارش اشاره می‌کند که این دست عملیات‌ها علاوه بر پیچیدگی بالا، با خطرات جدی نیز همراه می باشند. برای عوامل محلی مانند S.T.، کوچک‌ترین اشتباه می‌توانست به کشف شبکه و پیامدهای مرگبار منجر شود. همچنین این نوع نفوذها به سختی قابل تکرار هستند، چرا که پس از هر حمله ایران اقدام به بستن شکاف‌های امنیتی و تغییر الگوهای دفاعی خود می‌کند.

نام واقعی S.T. و جزئیات هویتی او همچنان محرمانه مانده است، اما در روایت ProPublica، او به عنوان یکی از چهره‌های کلیدی عملیات معرفی شده است که توانست یکی از لایه‌های اصلی دفاعی پایتخت ایران را از کار بیندازد که به اعتقاد منابع اسرائیلی مسیر موفقیت موج گسترده حملات بعدی را هموار کرد.

عملیات مذکور را نمی‌توان به عنوان یک اتفاق منفرد و جدا از بستر سیاسی و امنیتی منطقه‌ای در نظر گرفت. این ضربه، ادامه بخشی از جنگ نامرئی و طولانی میان اسرائیل و ایران است؛ کارزاری که طی سال‌های گذشته از فضای سایبری، دیپلماسی و عملیات مخفی تغییر شکل داده و اکنون وارد مرحله رویارویی مستقیم شده است.


استراتژی مهار فعال به گونه‌ای طراحی شده است که به جای واکنش صرفاً تدافعی، رویکردی تهاجمی‌تر و پیش‌دستانه‌تر اتخاذ کرده است و به گفته مقامات اسرائیلی هدف از آن کاهش قدرت و نفوذ ایران از طریق ضربات هدفمند و حساب ‌شده است.


یک مقام اطلاعاتی غربی به ProPublica گفته “این عملیات‌ها باعث می‌شوند که ایران درگیر چالش‌های متعدد شود؛ از ایجاد اختلال در برنامه‌های هسته‌ای گرفته تا محدود کردن توانمندی‌های منطقه‌ای آن.”


با این حال، تأکید می‌شود که این کارزار، در عین پیچیدگی، با ریسک بالایی نیز همراه است. هر ضربه‌ای می‌تواند واکنش‌هایی غیرمنتظره به دنبال داشته باشد.


 
 
bottom of page