top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

پرونده نفوذ: بازخوانی یک فروپاشی امنیتی

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Jul 16
  • 9 min read

ree


امیر خنجی


در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، با وقوع حملاتی بی‌سابقه به مراکز حساس نظامی و امنیتی ایران، واژه «نفوذ» از حاشیه به متن سیاست و امنیت جمهوری اسلامی ایران پرتاب شد؛ مفهومی که سال‌ها ابزار منازعات جناحی و پروپاگاندا بود، این‌بار به اعتراف چهره‌های حکومتی، به بحرانی واقعی، ساختاری و وجودی بدل شد. از سرقت اسناد هسته‌ای تا حمله به جلسه شورای عالی امنیت ملی، و از روایت‌های متناقض درباره منشأ نفوذ تا اعتراف به پروژه‌های ۱۵ ساله، آنچه بر جای مانده نه فقط یک تهدید امنیتی، بلکه نشانه‌ای از فروپاشی درونی در نظام تصمیم‌سازی و انسداد در مواجهه با بحران است.



واژه «نفوذ» که سال‌ها در حاشیه ادبیات امنیتی جمهوری اسلامی ایران حضور داشت و عمدتاً به کارزارهای تبلیغاتی علیه مخالفان داخلی یا تهدیدهای نامرئی خارجی محدود می‌شد، پس از پایان جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، به‌ناگهان در مرکز توجه عمومی جای گرفت.


این تحول، نه از طریق یک پرونده‌سازی سیاسی یا یک اتهام رسانه‌ای، بلکه در واکنش به سلسله حملات اسرائیل به مراکز حساس در تهران و دیگر نقاط ایران روی داد. در برخی گزارش‌ها حتی گفته شده است که محل برگزاری جلسه شورای عالی امنیت ملی نیز از اهداف حمله بوده است.


در پی این حملات، گفتار رسمی حکومت ناچار به بازتعریف مفهوم «نفوذ» شد. برخلاف روایت‌های پیشین که این مفهوم را به فعالیت‌های فردی و سطح پایین تقلیل می‌دادند، این‌بار برخی از چهره‌های شاخص سیاسی در ساختار و حاشیه قدرت، از وجود شبکه‌هایی درونی سخن گفتند که تا عمق فرایند تصمیم‌سازی و فرماندهی نفوذ کرده‌اند. به این ترتیب، «نفوذ» نه‌تنها از حاشیه به متن آمد، بلکه به مسئله‌ای ساختاری و وجودی در منظومه امنیتی جمهوری اسلامی ایران بدل شد.


بر مبنای شواهد و روایت‌های موجود، می‌توان این پدیده را در سه سطح متمایز تحلیل کرد: نفوذ اطلاعاتی، نفوذ عملیاتی، و نفوذ ساختاری–تحلیلی.


هر یک از این سطوح، لایه‌ای از آسیب‌پذیری درونی در سامانه‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران را نمایان می‌سازد و نشان می‌دهد که مسئله صرفاً یک اختلال موقت یا رخنه محدود نیست، بلکه نوعی از شکاف‌های مزمن و نهادینه در فرایند تصمیم‌سازی و مدیریت امنیتی را مشاهده کرد.


نفوذ اطلاعاتی؛ شکاف در اولویت‌های امنیتی

نخستین سطح از نفوذ، نفوذ اطلاعاتی است؛ وضعیتی که در آن، داده‌ها و اسناد طبقه‌بندی‌شده در نهادهای کلیدی، هدف عملیات خارجی قرار می‌گیرد، بی‌آنکه ساختارهای امنیتی قادر به مهار آن باشند.


یکی از شاخص‌ترین نمونه‌ها، عملیات موساد در سال ۲۰۱۸ در تورقوزآباد، جنوب تهران در جوار حرم خمینی بود؛ در این عملیات حجم گسترده‌ای از اسناد هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران بدون درگیری و در سکوت کامل از تهران خارج و مستقیماً به تل‌آویو منتقل شد. این عملیات، به‌اذعان تحلیل‌گران بین‌المللی، تنها از طریق دسترسی‌های داخلی و نفوذ درونی ممکن بوده است.


با وجود اهمیت بی‌سابقه این رخداد، هیچ‌یک از نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران مسئولیتی رسمی در قبال آن نپذیرفته‌اند، و تاکنون گزارشی علنی درباره ابعاد و چگونگی وقوع آن ارائه نشده است.


این بی‌پاسخی، برای بسیاری از ناظران، نه نشانه‌ی پنهان‌کاری، بلکه نشانه‌ی اختلال در منطق پاسخ‌گویی و شفافیت در سطح حاکمیتی تلقی شده است.

یکی از برجسته‌ترین ابعاد بحران نفوذ در ایران، نه در خود عملیات نفوذ، بلکه در نحوه مواجهه نظام سیاسی با پیامدهای آن آشکار شد. در اغلب نظام‌های سیاسی، رخدادی با چنین ابعاد امنیتی، معمولاً به کناره‌گیری برخی مقام‌ها، بازبینی ساختارهای اطلاعاتی، یا دست‌کم اعلام موضع رسمی از سوی مراجع عالی منجر می‌شود.

در ایران اما، نه‌تنها هیچ تغییری در سطح مدیریت امنیتی صورت نگرفت، بلکه روایت رسمی منسجمی نیز برای تبیین حادثه ارائه نشد.


همچنین در همین چهارچوب، در فضای عمومی، رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، انتقادهای فراوانی نسبت به اولویت‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است. بر پایه این نقدها، تمرکز نهادهای اطلاعاتی طی سال‌های اخیر به‌ویژه پس از انتخابات ۱۳۸۸، اعتراضات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، و خیزش ژینا امینی در ۱۴۰۱، بیش از آنکه بر تهدیدهای راهبردی و خارجی باشد، معطوف به کنترل درون، سرکوب فضای عمومی، و مهار جریان‌های رسانه‌ای و سیاسی داخلی بوده است.


به‌همین دلیل می‌توان گفت، در حالی‌که سامانه‌های رسمی بر مهار پوشش زنان، فیلترینگ پلتفرم‌ها و محدودسازی منتقدان تمرکز یافته‌اند، مسیرهای واقعی نفوذ اطلاعاتی در حوزه‌های نظامی، فنی و هسته‌ای تا حد زیادی نادیده مانده یا دست‌کم نگرفته شده است.


این وضعیت، از دید بسیاری، نه صرفاً یک خطای موردی بلکه گواهی بر گسست عمیق در تشخیص تهدید و انحراف در معماری امنیتی است.


نفوذ عملیاتی؛ ضربه به مرکز فرماندهی

مرحله دوم نفوذ، جایی‌ست که صرف جمع‌آوری اطلاعات جای خود را به اقدام مستقیم نظامی می‌دهد. آنچه بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ را به نقطه عطفی در تاریخ امنیتی جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد، نه‌فقط حجم حملات، بلکه جهت‌گیری عملیاتی آن بود که نه‌تنها زیرساخت‌های نظامی، بلکه ساختار فرماندهی و سطح بالای تصمیم‌گیری نظامی را هدف قرار داد.


بر پایه گزارش‌های رسمی و شواهد منتشرشده، در نخستین دقایق حمله، تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه، از جمله مسئولان هوافضا، قرارگاه خاتم، و ستاد کل نیروهای مسلح، در محل‌هایی مورد اصابت قرار گرفتند که انتظار می‌رفت از امنیت حداکثری برخوردار باشند. این مسئله، پرسش‌هایی جدی درباره ابعاد نفوذ، چگونگی شناسایی اهداف و سازوکارهای هشدار پیش از حمله برانگیخته است.


محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، در یکی از صریح‌ترین اظهارنظرها گفت:

ما در نحوه عملیات غافلگیر شدیم. آنها مغزهای ما را هدف قرار دادند و اطلاعات عملیات را با شنود، ماهواره و قطعاً نفوذی‌ها به دست آوردند.

این سخنان، اگرچه از زبان یکی از مقامات عالی‌رتبه بیان شد، اما باز هم پاسخی روشن به مسئله اصلی نداد: نفوذ از کجا و چگونه صورت گرفته است؟


در تحلیلی دیگر، فیاض زاهد، تحلیلگر سیاسی اصلاح‌طلب، با تأکید بر زمان‌بندی دقیق عملیات، نشانه‌هایی از یک «نفوذ میدانی» را مطرح کرد. به‌گفته او، حسین سلامی، فرمانده وقت سپاه پاسداران در ساعت ۱:۳۰ بامداد از حمله قریب‌الوقوع مطلع بوده، اما عملیات دقیقاً هم‌زمان با ورود یکی از فرماندهان ستاد مشترک به محل جلسه آغاز شده است.


این هم‌زمانی، از نگاه او، نمی‌تواند تصادفی باشد و باید به‌عنوان یک نشانه جدی از شکاف امنیتی یا هماهنگی نفوذی‌ها در سطح عملیاتی تحلیل شود. او معتقد است: «این تأخیر، موضوع کوچکی نیست.»


برآیند این روایت‌ها و سکوت‌های رسمی پیرامون آن‌ها، پرسشی محوری را برجسته کرده است: آیا آنچه در ۲۳ خرداد رخ داد، صرفاً یک عملیات موفق خارجی بود، یا نشانه‌ای از فروپاشی نسبی در سازوکار هماهنگی و فرماندهی در داخل؟!


نفوذ ساختاری–تحلیلی؛ وقتی روایت‌ها از درون مهندسی می‌شوند

سومین و عمیق‌ترین سطح از نفوذ را می‌توان در حوزه ساختار و تحلیل جست‌وجو کرد؛ سطحی که در آن هدف نه کسب اطلاعات طبقه‌بندی‌شده، بلکه تأثیرگذاری بر فرایند تصمیم‌سازی، سیاست‌گذاری، و حتی مهندسی افکار و روایت‌ها در درون ساختار سیاسی است.


در این سطح، نفوذ نه از بیرون، که از طریق بازتولید زبان و گفتمان نظام به‌گونه‌ای کنترل‌شده عمل می‌کند؛ به‌گونه‌ای که تصمیم‌گیران بدون آن‌که متوجه باشند، از مسیرهایی هدایت می‌شوند که خارج از اراده آن‌ها تعریف شده‌اند.


علی لاریجانی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی ایران، در یکی از صریح‌ترین اظهارنظرها نسبت به این سطح از نفوذ هشدار داد و آن را پروژه‌ای «۱۵ ساله» توصیف کرد. به‌گفته او، در برخی پرونده‌ها از جمله ارسال پیجرهای آلوده برای حزب‌الله لبنان، نوعی طراحی هدفمند برای دستکاری ساختاری مشاهده شده که با نفوذ کلاسیک تفاوت دارد؛ نشانه‌ای از پروژه‌ای که با تحلیل گفتمانی و تکنولوژی به‌طور هم‌زمان کار می‌کند.


یکی از نمونه‌های رسانه‌ای شده‌ی این روزها در این سطح، ماجرای کاترین شکدم است؛ زنی با ظاهر مذهبی و مواضع ظاهراً «ضدصهیونیستی» که به‌راحتی در فضای رسانه‌ای رسمی ایران نفوذ کرد و در سطح بالایی از ارتباطات سیاسی نیز دیده شد.


در حالی‌که افشای اولیه حضور شکدم پیش از آغاز جنگ ۱۲ روزه توسط یکی از رسانه‌های نزدیک به جریان احمدی‌نژاد صورت گرفت، بعدها شکدم در گفت‌وگویی با تایمز اسرائیل خود را بخشی از پروژه‌ای تحلیل‌محور برای نفوذ در گفتمان رسمی ایران معرفی کرد. روزنامه هم‌میهن در واکنش به این پرونده نوشت: «نفوذ تحلیلی خطرناک‌تر از نفوذ اطلاعاتی است.»

در همین فضا، محمود احمدی‌نژاد نیز در یکی از گفت‌وگوهای خود که پیش از شروع جنگ منتشر شد، مدعی شد رئیس بخش ضد جاسوسی اسرائیل در یکی از نهادهای جمهوری اسلامی ایران، مأمور موساد بوده و حتی از وجود حدود ۲۰ نفوذی دیگر در همان نهاد خبر داد.

این ادعا در حالی مطرح شد که در سال‌های گذشته، گزارش‌هایی نیز درباره احتمال نفوذ عوامل خارجی در حلقه‌های نزدیک به خود احمدی‌نژاد منتشر شده بود؛ ادعاهایی که هرگز به‌طور رسمی بررسی یا رد نشدند، اما به پیچیدگی موضوع و تودرتویی روایت‌های موجود پیرامون نفوذ در بالاترین سطوح نظام افزوده‌اند.


نفوذ در این سطح نه با شنود یا جاسوسی سنتی، بلکه با تغییر اولویت‌ها، تولید روایت‌های جایگزین، و گمراه‌سازی تصمیم‌سازان عمل می‌کند؛ فرآیندی که در نهایت منجر به تضعیف خودساخته‌ی نهادها، وارونگی تهدیدها و فروپاشی تدریجی اقتدار تحلیلی نظام می‌شود. در اینجا، دشمن نه در اتاق عملیات، بلکه در اتاق فکر نشسته است.


روایت‌های متضاد درباره نفوذ: از مرزهای بیرونی تا درون ساختار قدرت

پس از موج حملات امنیتی و افشاگری‌های گسترده، تحلیل‌ها درباره منشأ و سازوکار نفوذ به دو روایت اصلی تقسیم شد.


روایت نخست که در گفتار رسمی جمهوری اسلامی ایران برجسته‌تر است، نفوذ را پدیده‌ای بیرونی می‌داند؛ متکی بر تهدیدهای مرزی، مهاجرت بی‌ضابطه و ابزارهای ارتباطی مدرن.


در مقابل، روایتی دیگر تأکید دارد که ریشه بحران، نه در حاشیه نظام، بلکه در درون ساختار قدرت و ناشی از فرسایش نهادی، انسداد سیاسی و اختلال در گردش نخبگان است.


در روایت اول، چهره‌هایی مانند مصطفی میرسلیم و غلامرضا جلالی، پیام‌رسان‌هایی چون واتساپ، تلگرام و اینستاگرام را ابزار نفوذ دشمن می‌دانند.


جلالی همچنین مدعی شده است که مکان‌یابی برخی فرماندهان مقاومت از طریق همین ابزارها صورت گرفته. برخی نمایندگان اصولگرا، مانند مجتبی ذوالنوری، پا را فراتر گذاشته و از نفوذ اطلاعاتی در پوشش بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی سخن گفته‌اند. گزارش‌هایی نیز درباره کشف ریزتراشه‌هایی در کفش بازرسان مطرح شده است.


این خط روایت، علاوه بر جنبه امنیتی، کارکرد سیاسی نیز یافته و از سوی برخی نیروهای اصولگرا برای تقویت مواضع ضدبرجامی و مخالفت با تعاملات بین‌المللی مورد استفاده قرار گرفته است. با این حال، انتقادهایی از سوی خانواده قربانیان و کنشگران اجتماعی، روایت رسمی را به چالش کشیده‌اند.


دختر یکی از فرماندهان کشته‌شده تصریح کرده است که پدرش هیچ‌گاه تلفن همراه نداشته و مکان استقرار او دائماً تغییر می‌کرد؛ از این‌رو، ردگیری او صرفاً از طریق فناوری ساده پیام‌رسانی نامحتمل بوده و دشمن احتمالاً از ابزارهایی پیچیده‌تر و درونی‌تر بهره گرفته است.


هم‌زمان، موجی از برخوردهای رسانه‌ای و قضایی علیه مهاجران افغان شکل گرفت؛ روندی که با واکنش‌هایی از جمله جواد امام، فعال سیاسی، روبه‌رو شد. او هشدار داد که «نفوذ از بالا بوده، نه از کف خیابان» و افزود: «به‌جای برخورد با سطوح تصمیم‌گیر، اقشار بی‌قدرت قربانی می‌شوند.»


در برابر این روایت برون‌نگر، گروهی از تحلیل‌گران و مقامات پیشین، منشأ اصلی نفوذ را در درون خود نظام ارزیابی کرده‌اند. آذر منصوری، فعال اصلاح‌طلب، این نگاه را چنین جمع‌بندی کرد: «راه نفوذ از دل ساختار قدرت باز شده، نه از مرز دوغارون.» از این منظر، آنچه امروز مشاهده می‌شود، نه پدیده‌ای اتفاقی، بلکه حاصل سال‌ها انباشت بحران در سطوح اطلاعاتی و مدیریتی است.

در همین راستا، علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات، با انتقاد از تضعیف نهادهای رسمی و تقویت نهادهای موازی، هشدار داد که «این‌ها دروازه‌های اصلی نفوذ هستند». او همچنین به پدیده ارتقای افراد صرفاً بر اساس وفاداری سیاسی و نه شایستگی تخصصی  اشاره کرد و آن را از بسترهای مهم نفوذ دانست.


محسن میردامادی، دیگر اصلاح‌طلب، نیز با تأکید بر عمق بحران گفت: «نفوذ تا مغز استخوان نظام رفته؛ اما همچنان منتقدان قربانی می‌شوند، نه نفوذی‌ها.»

تقابل این دو دیدگاه، یکی مبتنی بر تهدید خارجی و دیگری متکی بر زوال درونی، به‌خوبی نشان می‌دهد که بحران نفوذ، صرفاً امنیتی نیست، بلکه به نمادی از بحران مشروعیت، اختلال نهادی و فرسایش اعتماد در درون ساختار سیاسی بدل شده است.

با این حال، آنچه بر پیچیدگی این وضعیت می‌افزاید، تبدیل شدن مسئله نفوذ به موضوعی جناحی و سیاسی‌ست. هر یک از قطب‌های سیاسی در ایران تلاش دارند روایتی مطابق منافع سیاسی خود ارائه دهند.


در حالی‌که برخی نیروهای اصولگرا، نفوذ را دستاویز حمله به فضای مجازی، مهاجران یا مذاکرات بین‌المللی می‌کنند، شماری از چهره‌های اصلاح‌طلب آن را نشانه‌ای از شکست ساختاری در قلب قدرت می‌دانند. در این میان، اعتراف‌های محدود و فاقد جزئیات از سوی مقاماتی مانند علی لاریجانی، که تنها از شبکه‌ای ۱۵ ساله سخن گفته‌اند، بدون هرگونه سند، مسیر تحقیق یا شفاف‌سازی رسمی از سوی نهادهای مسئول، به‌نظر بسیاری از ناظران بیشتر به بخشی از بازی قدرت شبیه است تا تلاشی برای مواجهه با بحران.


از این منظر، می‌توان گفت مسئله نفوذ هنوز به سطح مسئولیت‌پذیری نهادی نرسیده و بیش از آن‌که راهی برای اصلاح بگشاید، به زمین منازعات سیاسی بدل شده است.


تجمیع بحران‌ها

رخدادهای امنیتی پس از ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، نقطه‌ای نمادین در تحول گفتمان «نفوذ» در جمهوری اسلامی ایرانبود. این‌بار نه صرفاً یک حادثه اطلاعاتی یا عملیات نظامی، بلکه ترکیبی از خلأهای امنیتی، شکاف‌های ساختاری، و افشاگری‌های متضاد، مجموعه‌ای از بحران‌های هم‌زمان را شکل داد: بحران اعتماد عمومی، بحران مشروعیت سیاسی، و بحران انسجام درونی.


تحلیل‌ها و روایت‌های متفاوت از منشأ و مسیر نفوذ، از مهاجران و شبکه‌های پیام‌رسان تا نهادهای رسمی و حلقه‌های تصمیم‌ساز، بیش از آنکه مسئله را روشن کنند، بر ابهام آن افزوده‌اند.

سکوت برخی نهادها، غیبت روایت رسمی، و فقدان هرگونه شفاف‌سازی از سوی مقام‌های مسئول، نه‌تنها به گسترش روایت‌های غیررسمی و تئوری‌های توطئه دامن زد، بلکه نشان داد که ماجرا به سطحی از درون ساختار قدرت نیز رسوخ کرده است.

در چنین بستری، مفهوم نفوذ دیگر صرفاً به رخنه‌های اطلاعاتی یا عملیات فیزیکی محدود نمی‌شود؛ بلکه خود ساختار تصمیم‌سازی، شیوه گزینش نخبگان، و چرخش معیوب اطلاعات درون نظام، به بخشی از آسیب‌پذیری امنیتی بدل شده است.


رخداد ۲۳ خرداد، از این منظر نه فقط یک عملیات خارجی، بلکه نمادی از انباشت بحران‌های درونی بود که اکنون، به‌واسطه یک شوک بیرونی، سربرآورده‌اند. اگر از دهه‌های گذشته، واژه نفوذ در حاشیه بود، اکنون در مرکز روایت نهاد قدرت و بحران در ایران ایستاده است.



bottom of page