آنها منبع من را کشتند: نمونە محمدحسین تاجیک و گسترش جاسوسان ولایی
- Arena Website
- 2 days ago
- 9 min read

مقالهی «آنها منبع مرا کشتند» (They Killed My Source) نوشتهی شین هریس (Shane Harris) که در مجلهی آتلانتیک منتشر شده است، روایتی عمیق و قابل تعمیم از سرنوشت یک مامور اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران را با نام محمدحسین تاجیک را بازتاب میدهد.شین هریس روزنامهنگاری با سابقه طولانی در حوزه امنیت ملی و اطلاعات است و پیش از این، سردبیر بخش امنیت ملی در نشریه فارین پالیسی بوده و برای واشینگتن پست نیز مقالات تحلیلی منتشر کرده است. او به دلیل تحلیلهای دقیق و مستند خود، یکی از معتبرترین خبرنگاران حوزه امنیت ملی محسوب میشود.
مقالهی آنها منبع مرا کشتند فراتر از یک گزارش خبری معمولی است. این متن ترکیبی از روایت شخصی، تحلیل امنیتی و بررسی اخلاقی تعامل با منابع انسانی در حکومتهای اقتدارگرا ارائه میدهد و در عین حال سه سطح اصلی تحلیل را به هم پیوند میزند:
در سطح روایی، هریس روایت میکند که چگونه برای چهار سال با محمدحسین تاجیک، مأمور ارشد وزارت اطلاعات ایران و متخصص جنگ سایبری، در ارتباط بوده است.
این بخش تصویر واضحی از فضای ترسآور و کنترلشده حکومتهای اقتدارگرا ارائه میکند که حتی افراد با دسترسی بالا به اطلاعات حیاتی نیز در معرض تهدید مستقیم قرار دارند.
سطح تحلیلی–امنیتی بررسی میکند که چگونه در حکومتهای سختگیر مرز میان اطلاعات واقعی، اطلاعات ساختگی و عملیات فریب بسیار باریک است.
هریس با تحلیل رفتار تاجیک، پیچیدگی عملیات اطلاعاتی، فریب و ضدفریب و اعتبار اطلاعات را به تصویر میکشد. این روایت به عنوان یک نمونه مطالعاتی غنی برای درک فرآیندهای اطلاعاتی در نهادهای بسته عمل میکند.
در سطح اخلاقی، هریس به بررسی مسئولیت خبرنگار در قبال جان یک منبع میپردازد و نشان میدهد که چگونه تعهد به کشف حقیقت میتواند با خطرات انسانی بسیار بالایی همراه باشد.
پژوهشگرانی مانند مارک فلدستاین این موضوع را «دودستگی میان امنیت و شفافیت (Security-Transparency Dilemma)» مینامند و مقاله هریس نمونهای روشن از این معضل اخلاقی را به نمایش میگذارد.
محمدحسین تاجیک: میان واقعیت و عملیات فریب
محمدحسین تاجیک خود را به عنوان عضوی ارشد در بخش جنگ سایبری وزارت اطلاعات ایران معرفی کرده بود. اگر این ادعا درست باشد، او در یکی از حساسترین بخشهای امنیتی جمهوری اسلامی حضور داشته است.
پژوهشهای نهادهای معتبر مانند رَند (RAND Corporation) و اندیشکده کارنگی نشان میدهند که از سال ۲۰۱۰ به بعد، ایران ساختاری چندلایه برای عملیات نفوذ، خرابکاری دیجیتال و جاسوسی سایبری ایجاد کرده است که توانایی دخالت در پروژههای پیچیده را برای نیروهای خبره فراهم میکند.
تاجیک در مکالمات خود با شین هریس ادعا کرده بود که در چندین عملیات مهم، از جمله مسئولیت فرود آوردن پهپاد فوقپیشرفته آمریکایی RQ-170 Sentinel در سال ۲۰۱۱ و مشارکت در عملیات علیه زیرساختهای ماهوارهای ایفای نقش کردە است.
او همچنین مدعی شده که در حمله سایبری به شرکت نفتی آرامکو در سال ۲۰۱۲ دخیل بوده و با شبکههای هکری مرتبط با نهادهای اطلاعاتی روسیه همکاری داشته است.
با این حال، هیچ منبع مستقل تمام این ادعاها را تأیید نکرده است. بسیاری از کارشناسان امنیتی این ترکیب از اطلاعات واقعی، بزرگنمایی و انگیزههای شخصی را نشانه یک منبع ناراضی (Disgruntled Source)، یعنی فردی قلمداد می کنند که هم به واقعیت دسترسی دارد و هم روایت خود را به گونهای بازگو میکند که تمایلات و نارضایتیهایش برجسته شود.

در این محیط، بزرگنمایی نقش شخصی، یک تاکتیک رایج برای جلب اعتماد و اثبات ارزش منبع به یک طرف خارجی است.
انگیزههای پیچیده: خودبزرگبینی و بقا
در تحلیل شین هریس، یکی از مهمترین محرکهای تاجیک، خودبزرگبینی بود. هریس توضیح میدهد که تاجیک نه تنها اطلاعات مهم و ارزشمندی در اختیار داشته است بلکه آرزومند بوده به عنوان یک منبع بسیار مؤثر و کلیدی شناخته شود؛ چون خود را چنین میدیده است.
این خودبزرگبینی همراه با اختلافات ایدئولوژیک، رقابتهای درونی و احساس بیعدالتی، او را به سمت افشاگری و تعامل پرریسک با هریس سوق داد.
انگیزههای تاجیک، طبق چارچوبهای روانشناسی امنیتی منابع ناراضی (مانند مدل MICE)، ترکیبی از چند عامل است: اختلاف ایدئولوژیک با رهبری، نزاع داخلی و رقابت سازمانی، احساس بیعدالتی، نیاز به تأیید بیرونی و ترس از حذف در ساختار قدرت.
تحلیل هریس نشان میدهد که تاجیک در معرض همه این عوامل بوده است، اما خودبزرگبینی او، بهعنوان یک محرک اصلی، نقش برجستهای در تصمیمات و رفتارهایش داشته است.
از منظر کار اطلاعاتی، این «اگو» یا نیاز به دیده شدن، دقیقاً پاشنه آشیل و کانال نفوذی است که میتواند یک فرد نخبه را به منبعی پرریسک تبدیل کند.
شیوههای ارتباط: پروتکلهای مخفیانه و تهدیدات دیجیتال
رابطه میان شین هریس و محمدحسین تاجیک طی چهار سال استمرار یافت؛ رابطهای که نه به شیوه معمول میان خبرنگار و منبع، بلکه در قالب یک شبکه ارتباطی پیچیده و نزدیک به استانداردهای عملیات اطلاعاتی شکل گرفت.
در این چارچوب، استفاده از نرمافزارهای رمزنگاری سرتاسری، تغییر مداوم مسیرهای ارتباطی، استفاده از حسابهای یکبارمصرف، و پاکسازی منظم ردپای دیجیتال رکن اصلی بود. این تدابیر برای کاهش امضای رفتاری و احتمال رهگیری توسط نهادهای امنیتی ایران اتخاذ میشد.
نکته مهم این است که هریس بهوضوح اعتراف میکند اداره این ارتباط برای او از هر گزارش دیگری پیچیدهتر بود؛ فشار زمانی، مدامبودن نظارت دیجیتال و بیاعتمادی ساختاری، پروتکلی ساخت که در آن هر پیام میتوانست یک خطر بە شمار رفتە و این پرونده در مرز میان روزنامهنگاری و کار اطلاعاتی حرکت میکرد.
«بازی دوگانه»: شک همیشگی و سایه سنگین عملیات فریب
در بطن روایت هریس، یک پرسش دائمی و اضطرابآلود حضور دارد: آیا تاجیک واقعاً یک مأمور ناراضی بود یا یک عنصر هدایتشده از سوی وزارت اطلاعات ایران؟
این تردید، بهویژه در مورد ساختارهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران، بخشی از الگوی شناختهشدهای است که پژوهشهای بینالمللی مستند کردهاند.
گزارشهای اندیشکدههایی مانند رَند و مؤسسه امریکن اینترپرایز اشاره کردهاند که ایران در بهرهگیری از منابع دوگانه (Double Agents) و نفوذ رسانهای فعال سابقهای طولانی دارد.
هریس در تعامل با تاجیک بارها با نشانههایی مواجه میشود که هم میتوانند شواهد یک منبع ناراضی باشند و هم الگوهای رفتاری مورد انتظار از یک عنصر طراحیشده برای فریب رسانهای: تاجیک در برخی مواقع اطلاعات دقیق و قابلراستیآزمایی ارائه میکرد، اما در مقاطعی دیگر، گزارههایی بیان میکرد که یا بیش از حد بزرگ جلوه میکردند، یا در چارچوب توانمندیهای شناختهشده ایران قرار نمیگرفتند.
تغییر ناگهانی لحن تاجیک، از صراحت به تردید، از تهدید به خواهش، از تحلیل استراتژیک به اظهارات احساسی، نشانهای دیگر بود که هریس را از حصول اطمینان بازمیداشت.
اوج بحران زمانی رخ داد که رشته وقایع بعدی، قطع ناگهانی ارتباط، ناپدیدشدن کامل تاجیک، و نشانههای حذف فیزیکی، این پرسش دیرپای هریس را از سطح یک تردید عملیاتی به یک فرضیه خطرناک تبدیل کرد.
بازی دوگانه تنها یک اصطلاح اطلاعاتی در متن هریس نیست، بلکه ساختاری است که تمام روایت را فرا گرفته و آن را در هالهای از تردید در مورد هویت واقعی منبع و نقش واقعی خبرنگار قرار میدهد.
بازداشت، شکنجه، فروپاشی جسمی و بازگشت محدود
روایتی که شین هریس بازگو میکند نشان میدهد محمدحسین تاجیک پیش از ارتباط با هریس نیز در مرکز یک چرخه امنیتی فرساینده قرار داشته است.
بر اساس این گزارشها، تاجیک طی سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۳ در سطحی محدود با سازمان اطلاعات آمریکا همکاری داشته است. در سال ۲۰۱۳، این همکاری لو رفت و تاجیک توسط وزارت اطلاعات ایران بازداشت شد که نقطه آغاز یکی از تاریکترین دورههای زندگی او بود.
منابع مختلف از جمله روایت آتلانتیک تصریح میکنند بازجوییهای اولیه با شکنجههای فیزیکی و روانی طولانی همراه بوده است؛ رفتاری که در گزارشهای عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر و اسناد گزارشگران ویژه سازمان ملل درباره ایران بارها بهعنوان یک الگوی ساختاری توصیف شده است.
پس از تحمل فشارها، او با وثیقهای سنگین آزاد شد، اما این آزادی تنها بهظاهر آزادی بوده است. تاجیک برای ماهها در بیمارستان بستری بوده و همچنان تحت نظارت و کنترل دائمی قرار داشته است. این وضعیت او را از یک کارمند امنیتی فعال به فردی بیمار و نیمهمنزوی تبدیل میکند.
آنچه تاجیک تجربه کرده بود عملاً بخشی از الگوی گسترده نهادمند رفتار نهادهای امنیتی ایران است که با تخریب روانی و جسمانی فرد، او را در وضعیتی دائمی از وابستگی، ترس و ناتوانی قرار میدهد.
این زمینه تاریخی، زمانی که او دوباره با یک خبرنگار خارجی وارد ارتباط میشود، اهمیت تعیینکنندەای پیدا میکند؛ زیرا نشان میدهد تاجیک در لحظه آغاز این مکاتبات، فردی کاملاً آسیبپذیر، تحت نظارت و در معرض تهدید دائمی بوده است.
لحظههای آخر: چمدان بسته، ورود مأموران، سکوت
گزارشهای موجود درباره آخرین ساعتهای زندگی محمدحسین تاجیک محدود، غیررسمی و عمدتاً مبتنی بر روایتهایی است که از سوی منابع نزدیک به خانواده بیان شدهاند.
این روایات، الگوی آشنایی را بازتاب میدهند که در بسیاری از پروندههای مرگهای مشکوک مرتبط با نهادهای امنیتی ایران مشاهده شده است.
مطابق این روایتها، تاجیک در روز مرگش تصمیم داشته است از ایران خارج شود و چمدان خود را بسته بوده است. مدت کوتاهی پس از اطلاع پدر خانواده، مأموران وزارت اطلاعات بدون ارائه حکم قضایی یا توضیح رسمی وارد خانه شدند.
در فاصله میان ورود مأموران تا کشف جسد تاجیک چند ساعت بیشتر طول نکشید و او در این بازه تحت نظارت یا بازداشت غیررسمی قرار داشته است.
چند ساعت بعد، جسد تاجیک در خانه پیدا میشود. بنا بر روایتها هیچ کالبدشکافی رسمی انجام نشده، علت مرگ در هیچ گزارشی ثبت نشده و فرآیند اداری مرگ او خارج از استانداردهای پزشکی قانونی باقی مانده است. تمام وسایل دیجیتال او توسط نیروهای امنیتی ضبط شده است.
سکوت کامل دستگاههای رسمی و فقدان هرگونه توضیح، ابهام درباره چگونگی مرگ او را تشدید کرد. الگوی «مرگ خارج از نظارت قضایی»، «فقدان گزارش پزشکی قانونی»، و «ممانعت از گردش اطلاعات» در بسیاری از پروندههای مشابه که توسط سازمانهای بینالمللی حقوق بشر ثبت شدهاند نیز مشاهده میشود.
تعمیمپذیری و تکرارپذیری «کیس تاجیک» در ساختار امنیتی جمهوری اسلامی ایران
مطابق ادبیات معتبر اطلاعاتی، جذب منابع انسانی برای جاسوسی بر پنج مجموعهانگیزهٔ جهانی استوار است:
طمع مالی، انتقام یا احساس ستم، نیازهای روانشناختی و میل به دیدهشدن، آسیبپذیریهای شخصی و سبک زندگی، و نهایتاً انگیزهٔ ایدئولوژیک.
این چارچوب پنجگانه، که در پروندههای کلاسیک نفوذ در سرویسهای آمریکا، بریتانیا، روسیه و اسرائیل نیز مشاهده میشود، برای تحلیل تکرارپذیری نمونە تاجیک در ساختار جمهوری اسلامی کاملاً کارآمد است.
در ایران، بهدلیل ویژگیهای سازمانی، فشارهای درونی، رقابتهای نهادی و بحران مشروعیت، هر پنج عامل نهتنها وجود دارند بلکه بهشدت تشدید شدهاند.
عامل نخست، طمع مالی است. بخش قابلتوجهی از نیروهای اطلاعاتی در جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی خانوادگی، عدم شفافیت پرداختها، اختلافات طبقاتی داخل دستگاه و محرومیت ساختاری مواجهاند.
ساختارهای ناکارآمد پرداخت و تبعیضهای درونسازمانی سبب میشود افراد دارای دسترسی حساس، بهویژه کسانی که زیر فشار اقتصادیاند، آمادهٔ پذیرش ریسک در برابر پیشنهادهای مالی سرویسهای خارجی شوند.
مورد تاجیک تنها یکی از نمودهای این الگو است، اما شواهد میدانی و گزارشهای کارشناسی نشان میدهد چنین زمینهای بهصورت ساختاری تکرارشونده است.
عامل دوم، انتقام و احساس بیعدالتی در دستگاه امنیتی ایران شدت بیشتری دارد. رقابتهای میان ساس و واجا، حذفهای درونگروهی، تحقیرهای سازمانی، بیثباتی موقعیت شغلی و بیعدالتی در انتصابات باعث شکلگیری گروه بزرگی از نیروهای «ناراضیِ خاموش» شده است.
در بسیاری از کشورها، تنها افرادی که بازداشت یا تنبیه شدهاند به سمت همکاری با سرویس خارجی میروند؛ اما در ایران، بخش عظیمی از نفوذها توسط کسانی انجام میشود که هرگز بازداشت نشدهاند و دقیقاً چون «فعال و پاک» ماندهاند، بیشترین امکان ضربهزدن را داشتهاند.
مورد تاجیک نمونه کلاسیک همین وضعیت است: منبعی که از درون سیستم، نه از بیرون آن، آسیبزا میشود.
عامل سوم، نیازهای روانشناختی و میل به دیدهشدن در فضای بستهٔ امنیتی ایران برجستهتر است. ساختار سلسلهمراتبی، نبود مسیر رشد، گمنامی حرفهای، انضباط خشک و بیاعتنایی مدیران باعث میشود برخی نیروها در جستوجوی هویت، معنا، یا ارزشگذاری بیرونی به سمت رفتارهایی بروند که از نظر روانشناختی «اثبات خود» تلقی میشود.
سرویسهای خارجی دقیقاً از همین خلأ استفاده میکنند: ارائه توجه، ارزش، احترام یا حتی حس اهمیت داشتن برای برخی افراد بسیار موثرتر از پول است. الگوهای رفتاری تاجیک نیز در گزارشها کاملاً با این نوع محرک روانی قابل تبیین است.
عامل چهارم، آسیبپذیریهای شخصی و سبک زندگی است؛ از روابط پنهان گرفته تا نیازهای مالی خارج از کنترل، اعتیاد، مشکلات خانوادگی، یا سفرهای متعدد.
در ایران، این آسیبپذیریها بهدلیل نظارت نامتوازن، فساد درونی و نبود حمایتهای سازمانی نهتنها پنهان میمانند، بلکه بهمرور تبدیل به نقطهضعف قابل سوءاستفاده میشوند.
بسیاری از نیروهای میانی و عملیاتی، بهجای دریافت حمایت روانی یا رفاهی، این ضعفها را در خود پنهان میکنند، و پنهانکردن ضعف، همان نقطهای است که سرویسهای خارجی خبره از آن وارد میشوند.
بخش قابلتوجهی از مصادیق مشابه تاجیک در دو دههٔ اخیر دقیقاً به همین نوع آسیبپذیری مربوط بودهاند.
عامل پنجم، انگیزهٔ ایدئولوژیک یا مأموریتی است، متغیری که بهویژه از دههٔ ۱۳۹۰ به بعد در ایران اهمیت فزاینده یافته است.
بخشی از نیروهای امنیتی با افول مشروعیت سیاسی، فساد ساختاری، نارضایتی از سیاستهای منطقهای، شکاف نسلی، یا مشاهدهٔ خشونتهای داخلی، بهتدریج دچار انفصال اعتقادی میشوند.
این بیگانگی ایدئولوژیک در بسیاری از کشورها عامل فرعی است، اما در جمهوری اسلامی ایران، که انسجام ایدئولوژیک ادعایی بخش اصلی مشروعیت دستگاه امنیتی است، به یک عامل کلیدی تبدیل شده است.
وقتی نیرویی احساس میکند دیگر با مأموریت سازمان همداستان نیست»، احتمال همکاری او با بازیگر خارجی بهطور قابلتوجهی افزایش مییابد.
در شماری از پروندههای مشابه تاجیک، شواهد غیررسمی و نشتیهای اطلاعاتی دقیقاً به همین نوع انگیزه اشاره داشتهاند: نیروهایی که «برای ضربهزدن به یک ساختار ناعادلانه» با طرف خارجی همکاری میکنند.
تلاقی این پنج عامل در ساختار کنونی ایران باعث میشود نمونەهایی مانند تاجیک نه استثنا بلکه الگوهای تکرارشونده باشند.
تا زمانی که ساختار سیاسی و امنیتی ترکیبی از بحران اقتصادی، رقابت نهادی، بیاعتمادی داخلی، فشار روانی و شکاف ایدئولوژیک را بازتولید میکند، احتمال تکرار چنین نفوذهایی بالاست.
در نتیجه، کیس تاجیک یک حادثهٔ تصادفی نیست؛ بلکه نشانهٔ یک الگوی ساختاری درون دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی است، الگویی که با روندهای سیاسی و اجتماعی موجود میتواند در آینده فرکانس بیشتری پیدا کند.








