top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

بازخوانی پرونده یک مرگ؛ آیا رئیسی به قتل رسیده است؟

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • May 20
  • 10 min read

ree

سی‌ام اردیبهشت ۱۴۰۳، بالگرد حامل ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران، به‌همراه شماری از مقامات حکومتی، در ارتفاعات ورزقان سقوط کرد. این حادثه در نگاه اول، شاید شبیه به یک سانحه معمولی هوایی به‌نظر می‌رسید، اما آنچه در پی آن رخ داد - از تأخیر عجیب در اعلام مرگ تا تناقض‌گویی‌های گسترده مسئولان - به‌جای آن‌که ابهام‌ها را کم کند، فرضیه‌های بیشتری را به میدان آورد. حالا، یک سال پس از آن سقوط، نه‌تنها هیچ روایت قانع‌کننده‌ای شکل نگرفته، بلکه سکوت رسمی، خود بخشی از معما شده است.


در این فاصله، رخدادهای منطقه‌ای و جهانی متعددی نیز زمینه را برای بازنگری در این حادثه فراهم کرده‌اند: ترور اسماعیل هنیه در تهران، کشته شدن سید حسن نصرالله در لبنان، فروپاشی دولت بشار اسد، بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در آمریکا، و پیشروی نظامی اسرائیل در غزه. در چنین شرایطی، روایت رسمی جمهوری اسلامی درباره سقوط بالگرد رئیسی، دیگر صرفاً یک گزارش فنی نیست؛ بلکه به بخشی از تصویر سپهر سیاسی در دلِ بحران بدل شده است.


سکوت پرهیاهو

بالگرد حامل رئیسی از منطقه مرزی آذربایجان به سمت تبریز در حال پرواز بود که ناپدید شد. ساعت‌ها گذشت و اطلاع‌رسانی رسمی همچنان در ابهام بود. برخی منابع از «فرود اضطراری موفق» خبر دادند. دیگران از «تماس‌های تلفنی با سرنشینان» گفتند. در حالی‌که هیچ سند شفافی وجود نداشت، نهادهای مختلف، هرکدام روایتی جداگانه و گاه متضاد ارائه کردند. نهایتاً، پس از نزدیک به یک روز، مرگ رئیسی و همراهانش تأیید شد.


رسانه‌های حکومتی به‌جای ارائه اطلاعات دقیق، به بازنشر مکرر تصاویر نماز میت، عزاداری دولتی و تحلیل‌های کلیشه‌ای پرداختند. گزارش نهایی ستاد کل نیروهای مسلح، علت حادثه را «مه شدید» و «پیچیدگی جغرافیایی» اعلام کرد و تمام فرضیه‌های دیگراز جمله جنگ الکترونیک، هدف‌گیری نظامی، یا خرابکاری داخلی و خارجی را قاطعانه رد کرد.


اما آیا این روایت رسمی، با داده‌ها و نشانه‌هایی که خود حکومت تولید کرده، هم‌خوانی دارد؟ و اگر نه، چه فرضیه‌هایی درباره این حادثه می‌توان مطرح کرد؟ برای رسیدن به پاسخِ این پرسش، باید میان «داده‌ها» و «روایت» پلی زد؛ پلی از تضادهای گفتاری، تصمیم‌های مشکوک، و سکوت‌های معنادار.


پل میانی: داده‌هایی که به‌جای روشنگری، ابهام می‌آفرینند

یکی از نخستین گره‌های ماجرا، ادعای تماس با محمدعلی آل‌هاشم، امام جمعه تبریز، پس از سقوط بود. غلامحسین اسماعیلی، رئیس دفتر رئیسی، گفت: «آل‌هاشم تا چند ساعت پس از حادثه به تماس‌های گرفته‌شده به تلفن خلبان پاسخ می‌داده است». او نقل کرد که در یکی از تماس‌ها، آل‌هاشم گفته است: «حالم خوب نیست و متوجه نشدم چه شده است. نمی‌دانم کجا هستم. لابلای درخت‌ها هستم، هیچ‌کسی را نمی‌بینم و تنها هستم.»


این روایت با صحبت‌های محسن منصوری، معاون اجرایی رئیس‌جمهور، مغایرت داشت؛ منصوری گفت که تماس‌هایی با دو نفر از اعضای کادر پرواز - بدون اشاره مشخص به آل‌هاشم - برقرار شده بود. از سوی دیگر، ویدئویی که صداوسیما منتشر کرد، نشان می‌داد تلفن خلبان زنگ می‌خورد و علی‌اکبر محرابیان، وزیر نیرو، با آل هاشم صحبت می‌کند. گفت‌وگویی که صرفاً نشان می‌دهد او تنهاست، حالش خوب نیست و از محل دقیق یا وضعیت دیگر سرنشینان اطلاعی ندارد.


هم‌زمان، وزیر ارتباطات، عیسی زارع‌پور، اعلام کرد که یکی از موبایل‌ها تا ساعت ۸ شب روشن بوده، اما به‌دلیل نبود دکل کافی در منطقه، مکان‌یابی دقیق ممکن نشده است. با این‌حال، پرسش بنیادین بی‌پاسخ ماند: چرا با وجود این نشانه‌ها و فعال بودن موبایل، عملیات جست‌وجو از همان ابتدا با تجهیزات پیشرفته و به‌شکل حرفه‌ای آغاز نشد؟


روزنامه هم‌میهن در نقد این روایت‌ها نوشت: «چگونه کسی می‌تواند چنین سقوطی را تجربه کند و همچنان دسترسی به تلفن همراه خودش داشته باشد، چه رسد به اینکه تلفن همراه خلبان در دسترس او باشد و پاسخ هم داده باشد؟ آن هم تلفن کس دیگری که می‌گوید اصلاً آن‌ها را نمی‌بیند.»


این مجموعه داده‌های ضدونقیض، نه‌تنها کمکی به روشن شدن ماجرا نکرد، بلکه بر ابهام موجود در روند عملیات جست‌وجو نیز سایه انداخت. اگر تماس با تلفن همراه برقرار بوده چرا محل سقوط تا ساعات طولانی پیدا نشده است و چه نهاد یا کشوری نهایتاً مختصات لاشه را شناسایی کرده است.


در چنین بستری از سردرگمی و تناقض، برخی منابع غیررسمی به نقش پهپادهای ترکیه‌ای در شناسایی لاشه بالگرد اشاره کردند. گفته شد که پهپاد آکینجی، مجهز به دوربین دید در شب، در عملیات جست‌وجو مشارکت داشته است. نخستین تصاویری که لاشه بالگرد را نشان می‌داد، توسط شبکه ترکیه‌ای A Haber منتشر شد—پیش از آن‌که رسانه‌های داخلی واکنشی رسمی داشته باشند.


با این حال، هیچ‌یک از مقامات جمهوری اسلامی به‌طور شفاف درباره میزان یا نوع مشارکت ترکیه سخن نگفتند، و رسانه‌های داخلی نیز تلاش کردند نقش پهپادهای ایرانی را برجسته کنند. هنوز مشخص نیست که شناسایی دقیق لاشه، ابتدا توسط چه نهادی انجام شده و اطلاعات نهایی پرا به تأخیر در اختیار تیم‌های جست‌وجو قرار گرفته است.


این ابهام، مانند دیگر عناصر این حادثه، نه‌تنها به روشنگری کمک نکرد بلکه نوعی بی‌نظمی اطلاعاتی پدید آورد؛ فضایی که در آن، هر روایت بدیلی—چه واقعی و چه ساختگی—مجال رشد و اقناع می‌یابد، تنها به این دلیل که روایت رسمی، شفاف، مستند و قابل راستی‌آزمایی ارائه نشده است.


روایت‌های بدیل؛ سناریوهایی که با اصرار رسمی حذف شدند

حکومت ایران، در اولین واکنش‌های رسمی خود کوشید بسیاری از سناریوهای احتمالی درباره سقوط بالگرد را با برچسب‌هایی چون «شایعه»، «ضدانقلاب» یا «جنگ روانی» به حاشیه براند. اما در نبود یک روایت شفاف و مستند، پاک‌کردن صورت مسئله فقط به رشد روایت‌های بدیل کمک کرد. در غیاب شواهد روشن و با حضور نشانه‌های متناقض، هر فرضیه‌ حذف شده، خود به یکی از محورهای تحلیلی برای فرضیه‌های موجود شد.


۱. خطای انسانی

گفته شد که شرایط جوی نامناسب بوده و خلبان با وجود هشدار، پرواز کرده است. اما طبق اعلام رسانه‌های داخل ایران، خلبان شهریار مصطفوی از زبده‌ترین خلبانان هوانیروز بود و سال‌ها پرواز با رهبر ایران را نیز در کارنامه داشت. همچنین دو بالگرد دیگر در همان شرایط، بدون مشکل پرواز کردند. ناظران این فرضیه را بیشتر تلاشی برای انکار مسئولیت تصمیم‌گیران ارزیابی می‌کنند.


۲. نقص فنی و ناوگان فرسوده

برخی تحلیل‌گران بیرون از ساختار قدرت، فرسودگی ناوگان هوایی ایران را یکی از عوامل محتمل اصلی سقوط به دانستند. بالگرد Bell-212، محصول دهه ۱۹۷۰، بارها به‌دلیل ضعف در سیستم ناوبری، احتمال یخ‌زدگی پره‌ها، و نبود تجهیزات ایمنی مدرن مورد انتقاد قرار گرفته بود.


به‌گفته این منتقدان، تحریم‌های طولانی‌مدت باعث شده بود ایران نتواند ناوگان خود را نوسازی کند یا به قطعات یدکی و قراردادهای استاندارد نگهداری دسترسی داشته باشد. بالگردی که رئیسی با آن پرواز می‌کرد نیز، به‌زعم آن‌ها، بدون پشتیبانی فنی کافی در چرخه پرواز باقی مانده بود. در این روایت، سقوط نه حاصل یک عملیات هدفمند، بلکه نتیجه بی‌توجهی ساختاری و فرسودگی مزمن صنعت هوایی کشور تلقی می‌شد.


۳. نادیده‌گرفتن هشدارهای امنیتی

بر اساس برخی گزارش‌ها، سفر رئیسی به منطقه مرزی جمهوری آذربایجان با هشدارهای امنیتی مواجه شده بود که نادیده گرفته شد. تغییر مقصد سفر در لحظه آخر، نبود زمان کافی برای بررسی میدانی، و مخالفت مکتوب برخی نهادهای حفاظتی، این فرضیه را تقویت می‌کرد که پرواز به منطقه‌ای پرریسک بدون رعایت پروتکل‌های ایمنی صورت گرفته است.


به‌گفته‌ی مجتبی موسوی، برادر سرتیم محافظان رئیس‌جمهور، قرار بود ابتدا به سیستان و بلوچستان سفر شود، اما «ناگهان برنامه تغییر کرد» و مقصد، نقطه‌ی صفر مرزی با جمهوری آذربایجان شد. او نقل می‌کند که برادرش (که در حادثه فوت کرد) «خیلی ناراحت بود» و به‌صراحت گفته بود که سفر از نظر حفاظتی ناامن است.


در این روایت، تصمیم به انجام پرواز به منطقه‌ای با ریسک امنیتی بالا، آن هم بدون رعایت مراحل معمول شناسایی و ارزیابی، نه فقط نادیده‌گرفتن پروتکل‌های حفاظتی، بلکه اقدامی مبهم و پرابهام تلقی شد.چه کسی دستور داد این پرواز انجام شود؟ این پرسشی‌ست که هنوز پاسخی رسمی برایش وجود ندارد.


٤. انفجار پیجر

در روزهای بعد از حادثه، گمانه‌زنی درباره انفجار یک دستگاه الکترونیکی همراه رئیسی مطرح شد. احمد بخشایش اردستانی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، علناً این احتمال را مطرح کرد و آن را با نمونه‌هایی از حملات هدفمند با ابزارهای انفجاری در لبنان مقایسه کرد؛ حملاتی که در گذشته علیه فرماندهان حزب‌الله انجام شده بود.


ree

ماجرا زمانی جدی‌تر شد که تصویری از یکی از جلسات رسمی ریاست‌جمهوری منتشر شد و دستگاهی ناشناس روی میز رئیسی به چشم آمد. برخی کاربران و تحلیل‌گران امنیتی آن را پیجر خواندند. اما واکنش رسانه‌های حکومتی تنها به این جمله محدود شد: «این دستگاه فقط یک ساعت دیجیتال است.» این پاسخ، بدون هیچ سند فنی یا توضیح کارشناسی، در عمل نه‌تنها اطمینان نیاورد، بلکه برای بسیاری نشانه‌ای از پنهان‌کاری تعبیر شد. در غیاب شفافیت، این فرضیه که یک انفجار هدفمند با ابزار همراه عامل سقوط بوده، همچنان در حاشیه تحلیل‌های جدی باقی مانده است.


٥. ترور هدفمند توسط عوامل خارجی

یکی از روایت‌هایی که هم‌زمان با انتشار خبر سقوط بالگرد در فضای رسانه‌ای و سیاسی ایران گسترش یافت، فرضیه‌ی ترور هدفمند ابراهیم رئیسی توسط عوامل خارجی بود. نزدیکی محل حادثه به مرز جمهوری آذربایجانو سابقه عملیات‌های موساد در کشورهای همسایه ایران، این گمانه‌زنی را در میان برخی محافل سیاسی و رسانه‌ای تقویت کرد.


فواد ایزدی، استاد دانشگاه تهران، در سیمای جمهوری اسلامی ایران گفت: مسئله ما در منطقه آذربایجان، وجود صهیونیست‌ها و موساد است. این سخن به‌سرعت در کانال‌های نزدیک به سپاه و رسانه‌های اصولگرا بازنشر شد.

برخی از آن‌ها، با استناد به استقرار سامانه‌های راداری پیشرفته ساخت اسرائیل، از جمله ELM-2288 AD-STAR در جمهوری آذربایجان، احتمال استفاده از جنگ الکترونیک برای اخلال در ارتباطات یا سامانه ناوبری بالگرد را مطرح کردند. در فضای بیرون از ایران نیز برخی تحلیل‌گران به سوابق عملیات‌های مشابه در سوریه و عراق اشاره کردند؛

عملیات‌هایی که در آن‌ها از ابزارهای الکترونیکی و سایبری برای اخلال در سامانه‌های پروازی استفاده شده بود. قطع ناگهانی ارتباط و سکوت رادیویی در حادثه بالگرد نیز از نگاه این تحلیل‌گران با این الگو هم‌خوانی داشت.

روزنامه جمهوری اسلامی نیز در تحلیلی محتاطانه نوشت که با وجود فرض اولیه درباره نقش عوامل جوی، «گمانه‌زنی‌ها به سمت توطئه متمایل شده‌اند» و به نکاتی چون تنها دچار سانحه شدن یکی از سه بالگرد و محل حادثه در نزدیکی مرز آذربایجان که رژیم صهیونیستی در آن حضور اطلاعاتی و نظامی دارد، اشاره کرد. این روزنامه هشدار داد که در چنین شرایطی باید منابع رسمی داخلی اطلاعات روشنی ارائه دهند تا از «سوء‌استفاده فرصت‌طلبان خارجی» جلوگیری شود.


با این حال، گزارش رسمی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی که به‌عنوان نخستین بیانیه رسمی هیئت عالی بررسی سانحه منتشر شد، تمام فرضیه‌های مربوط به دخالت خارجی، جنگ الکترونیک یا هدف‌گیری را به‌صراحت رد کرد.در این گزارش آمده بود:

بالگرد از مسیر پروازی تعیین‌شده خارج نشده بود؛تا حدود یک و نیم دقیقه پیش از حادثه، خلبان با دو بالگرد همراه در تماس بوده است؛هیچ نشانه‌ای از اصابت گلوله یا انفجار در بقایای بالگرد دیده نشده؛ سانحه بر اثر برخورد با ارتفاعات و آتش‌سوزی پس از آن رخ داده است؛و مکالمات با برج مراقبت نیز حاوی هیچ مورد مشکوکی نبوده است.

با وجود این توضیحات رسمی، ابهامات همچنان پابرجا ماند. در همین زمینه، کامران غضنفری، نماینده مجلس، در جمعی از فعالان سیاسی اصولگرا که خواهان اقدام متقابل علیه اسرائیل بودند، با صراحت گفت که آمریکا و اسرائیل، با همکاری دولت باکو، مسئول این ترور هستند، اما برخی مقامات داخلی به‌دلیل مصلحت‌سنجی‌های خاص، حاضر به بیان این مسئله نیستند. او حتی با طعنه به روایت رسمی اشاره کرد و گفت: «این حادثه را نسبت می‌دهند به یک توده ابر؛ عجب ابر متراکم هوشمندی بود.»


زمینه ایدئولوژیک این سخنان نیز قابل‌توجه بود. این اظهارات در فضایی طرح شدند که بحث‌هایی درباره‌ی «اجرای وعده صادق ۳»—نوعی اقدام نظامی علیه اسرائیل—در جریان بود. همین زمینه، بار سیاسی بیشتری به اظهارات غضنفری بخشید و آن را از یک نظر شخصی فراتر برد.


در مجموع، گرچه روایت رسمی هرگونه دخالت خارجی را رد کرده، اما به دلیل ابهام در اطلاع‌رسانی اولیه، سکوت برخی نهادها، و فضاهای تردیدآلود پیرامون روابط ایران و آذربایجان، فرضیه‌ی ترور هدفمند هنوز در برخی تحلیل‌ها، رسانه‌ها و محافل سیاسی زنده است—و به حیات خود، حتی در سایه‌ی انکار رسمی، ادامه می‌دهد.


٦.حذف درون‌ساختاری

و اما یکی از بحث‌برانگیزترین سناریوهایی که پس از حادثه مطرح شد، فرضیه‌ی حذف درون‌ساختاری ابراهیم رئیسی بود؛ این‌که رئیس‌جمهور نه در اثر یک سانحه طبیعی، بلکه در دل رقابت‌های قدرت در جمهوری اسلامی کنار گذاشته شده باشد.


این فرضیه در میان بخش‌هایی از اپوزیسیون خارج از کشور صریح و آشکار مطرح شد و حتی برخی حادثه را با واژه‌هایی چون «کودتای نرم» یا «تسویه داخلی» توصیف کردند و آن را نتیجه رقابت‌های قدرت درون ساختار حاکمیت دانستند. هرچند در داخل ایران هیچ‌کس رسماً این فرضیه را به زبان نیاورد، اما برخی چهره‌های سیاسی با اظهاراتی مبهم یا کنایه‌آمیز، فضای تردید را پررنگ‌تر کردند.


برای نمونه، علی‌اکبر رائفی‌پور، از چهره‌های نزدیک به جریان پایداری، با اشاره به مهارت خلبان و شرایط پرواز، حادثه را «غیرعادی» توصیف کرد. حمید رسایی، نماینده مجلس، نیز گفت:

اتفاقی که برای رئیس‌جمهور این کشور افتاد، با یک علامت سؤال مواجه است؛ هیچ‌کس نتوانسته این علامت سؤال را تا الان پاک کند. باید یک مانعی در داخل ایران ایجاد می‌شد تا آن اتفاقات منطقه بتواند یکی‌یکی پیش‌روی کند. آن اتفاق داخل، حذف یک رئیس‌جمهور مکتبی و انقلابی بود.

این گفته‌ها از این منظر مهم است که بخشی از جریان راست در ایران معتقدند که جناح‌هایی در ساختار قدرت وجود دارند که ایران و حاکمیت را به سمت و سوی مذاکره با غرب می‌برند. این جناح را هم بخش‌هایی از سپاه، طیف افرادی همچون روحانی، ظریف تشکیل می‌دهند.


این روزها و با شروع مذاکرات ایران این صحبت‌ها نمود بیشتری هم شاید پیدا کند زیرا می‌توان خامنه‌ای را هم در این طبقه‌بندی در جناح همسو با غرب قرار داد. نشانه‌هایی هم از مخالفت با (و یا تحت فشار قراردادن) خامنه‌ای می‌توان دید که در همین راستا قابل تحلیل می‌تواند باشد.


در این میان، رفتار و تصمیم‌گیری دقیقه‌نودی مهرداد بذرپاش، وزیر وقت راه و شهرسازی، به بخشی از روایت‌های پرابهام این حادثه بدل شد. بذرپاش که در جریان سفر به آذربایجان شرقی همراه رئیسی بود، خود اذعان کرده بود که در مسیر رفت، در همان بالگردی حضور داشت که رئیس‌جمهور در آن سوار بود و در طول مسیر درباره پروژه‌ها توضیح می‌داد.


طبق شواهد تصویری و برنامه از پیش اعلام‌شده، او قرار بود در مسیر برگشت نیز در همان بالگرد باشد. حتی در تصاویر دقایقی پیش از پرواز، در کنار بالگرد دیده می‌شود. اما در لحظه‌ای نامشخص و بدون هیچ توضیح رسمی، از سوار شدن به بالگرد انصراف می‌دهد—در حالی‌که وسایل شخصی او از جمله کیف دستی و کت‌اش در داخل بالگرد باقی مانده بودند.


در روایتی که بعداً از زبان او منتشر شد، گفته بود که زودتر از سایرین به محل پرواز رسیده و کنار بالگرد قدم می‌زده، اما نهایتاً تصمیم گرفته با بالگرد دیگری بازگردد. تنها چیزی که در این‌باره نقل شده، این است که از عوامل تشریفات خواسته تا وسایلش را از بالگرد خارج کنند. هیچ‌گاه به‌صورت دقیق توضیح نداد چرا تصمیمش را در آخرین لحظه تغییر داده است.


همه این موارد، همراه با سکوت نهادهای امنیتی، ابهام در روایت رسمی، و حذف بی‌سابقه یکی از چهره‌های همسو با بیت رهبری از صحنه قدرت، این فرضیه را به پرسشی جدی در لایه‌های غیررسمی بدل کرده است.

و شاید، حتی اگر کسی در داخل حاکمیت هم این فرضیه را به زبان نیاورد، با تسامح می‌توان گفت اکثر نیروهای سیاسی—اعم از موافق یا منتقد نظام—در خلوت ذهن خود، حداقل یک‌بار به این احتمال اندیشیده‌اند.

مرگ ابراهیم رئیسی تأثیر عمیقی بر معادلات پشت پرده جانشینی رهبری گذاشت. پیش از این حادثه، در گمانه‌زنی‌ها نام رئیسی به عنوان یکی از اصلی‌ترین گزینه‌های رهبری پس از آیت‌الله خامنه‌ای مطرح بود. او به‌واسطه سابقه قضایی و ریاست جمهوری و نزدیکی‌اش به بیت رهبری، شانس زیادی برای تصدی این مقام داشت. حتی گفته می‌شد خامنه‌ای با رئیس‌جمهور کردن رئیسی قصد داشت مقبولیت مردمی برای رهبری آینده برای او دست‌و‌پا کند.


اما با حذف ناگهانی رئیسی، این معادلات دستخوش تغییر شد. اکنون مجتبی خامنه‌ای (فرزند دوم رهبر) که مدت‌هاست از او به عنوان وارث پنهان یاد می‌شود، یک رقیب جدی را از پیش رو کنار رفته می‌بیند. بسیاری از تحلیل‌گران باور دارند نبود رئیسی، راه را برای جانشینی مجتبی هموارتر می‌کند.


جانشینی، سکوت و بی‌ثباتی

سکوت بیت رهبری پس از مرگ رئیسی—جز پیام تسلیت و نماز میت—هیچ پاسخی به پرسش‌های کلیدی نداد. چگونگی انتخاب مسیر، چیدمان همراهان، هشدارهای نادیده‌گرفته‌شده، هیچ‌کدام مورد بررسی مستقل قرار نگرفتند. در نتیجه، خلأ ناشی از حذف رئیسی، نه‌تنها جبران نشد، بلکه توازن شکننده‌ی قدرت را برهم زد.


حالا نام مجتبی خامنه‌ای بیش از پیش در تحلیل‌ها تکرار می‌شود. فرماندهان سپاه در غیاب یک رئیس‌جمهور همسو، خود را صاحب اختیارتر می‌بینند. دیگر نه رئیسی هست، نه جانشینی روشن، و نه حتی روایتی منسجم.


در چنین فضایی، حتی مرگ هم نمی‌تواند پایان یک داستان باشد؛ بلکه آغاز بحرانی‌ست که ساختار قدرت ایران نمی‌خواهد یا نمی‌تواند درباره‌اش چیزی بگوید.

bottom of page