بازگشت محافظهکاران میانهرو؛ نشانه چرخش یا تلاش برای نجات نظام؟
- Arena Website
- Jul 24
- 4 min read

امیر خنجی
در حالیکه جمهوری اسلامی ایران در مرحله بازسازی توازن پس از جنگی کوتاه اما پرتنش با اسرائیل قرار دارد، تحرکات اخیر علی لاریجانی و علیاکبر ولایتی بازخوانی مجددی از مناسبات قدرت را رقم زدهاند. دیدار غیرعلنی لاریجانی با پوتین و اظهارات مبهم ولایتی میتواند حاکی از بازگشت تدریجی محافظهکاران سنتی باشد؛ نه بهمثابه اصلاح، بلکه بهعنوان تلاشی برای ترمیم سطحی درون ساختاری که همچنان بر طرد، تمرکز قدرت و بازتولید اقتدار استوار است.
در حالیکه جمهوری اسلامی ایران هنوز در حال بازیابی تعادل خود پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل است، دو چهره قدیمی و کمسروصدا، بار دیگر در صدر اخبار ظاهر شدهاند.
لاریجانی، رئیس پیشین مجلس و یکی از مشاوران علی خامنهای، که بدون اطلاعرسانی قبلی با ولادیمیر پوتین در مسکو دیدار کرد، و علیاکبر ولایتی، مشاور دیرپای سیاست خارجی رهبر جمهوری اسلامی ایران، که با انتشار پستی غیرمعمول در شبکە اجتماعی ایکس از «نوبت مسئولین» و پایان «شیوههای منقضیشده» سخن گفت.
این تحرکات، در ظاهر کماهمیت و حتی شخصی بهنظر میرسند، اما در بستر سیاسی فعلی ایران حامل معنای عمیقتریاند:
آیا ساختار قدرت پس از ناکامی آشکار جریانهای رادیکال موسوم به «خالصساز»، بار دیگر به محافظهکاران سنتی پناه برده تا از فروپاشی درونی و انزوای بینالمللی بگریزد؟ یا این صرفاً نمایشی محدود از «بازگشت تجربه» در چارچوبی است که همچنان بر بنیاد طرد، سرکوب و اقتدار فردی استوار است؟
چهرههای خسته از حذف
لاریجانی و ولایتی هر دو از نسل اول سیاستورزان جمهوری اسلامی ایراناند که سالها در قلب تصمیمسازی و مناصب کلیدی نظام حضور داشتند اما در دهه اخیر با رشد جریانهای رادیکال اصولگرا مانند پایداریها، عملاً به حاشیه رانده شدند.
با این حال، برخلاف بسیاری از همنسلان خود، هیچگاه به منتقد جدی نظام یا حتی منتقد رهبر جمهوری اسلامی ایران تبدیل نشدند. این وفاداری بیچونوچرا، اکنون ظاهراً پاداش خود را یافته است؛ هرچند نه بهصورت بازگشت به قدرت، بلکه در قالب مأموریتهای نمادین و مواضعی نیمهانتقادی.
دیدار لاریجانی با پوتین در مسکو، آن هم در شرایطی که مقامات رسمی وزارت خارجه ایران درباره آن سکوت کردهاند، تنها زمانی معنا مییابد که آن را بخشی از تلاشی برای ارسال پیامهای جدید از سوی ساختار قدرت در ایران بدانیم.
پیامهایی که محتوای آن شاید تعدیل در مواضع منطقهای یا آمادگی برای گفتگو با بازیگران کلیدی باشد، اما حامل آن، فردی است که دو بار توسط شورای نگهبانِ منصوب رهبری از ورود به رقابتهای انتخاباتی منع شده است.
همین تناقض، پرسشبرانگیز است و این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا ساختاری که مشاور خود را لایق دیدار با پوتین میداند، اما نه شایسته رقابت انتخاباتی، واقعاً به اصلاح درونی میاندیشد یا صرفاً در جستوجوی جان پناهی موقت در برابر طوفان است؟
نقدی از درون، با محدودیتهای بیرونی
اظهار نظر ولایتی در شبکە اجتماعی ایکس نیز در همین راستا قابل تفسیر است. او که دههها زبان دیپلماسی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است، در پیامی غیرمستقیم اما قابلتوجه، از ناکارآمدی شیوههای موجود برای حفظ انسجام ملی سخن گفت.
هرچند این پیام از زبان یکی از نزدیکترین چهرهها به هسته قدرت بیان شد، اما نه از سر دلسوزی برای جامعه مدنی یا ارزشهای دموکراتیک، بلکه با هدف حفظ «وحدت ملی» در چارچوبی کاملاً امنیتمحور نوشته شده است.
بهعبارت دیگر، نظام سیاسی ایران ظاهراً در حال بازنگری در نحوه مدیریت بحران، نه در خود بحران است.
پروژه خالصسازی و شکاف درونی قدرت
پس از انتخابات ۱۴۰۰ و بهویژه در دوران ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی، نیروهای موسوم به «خالصساز» موفق شدند بخش بزرگی از دستگاه اجرایی، قضایی، و رسانهای ایران را در کنترل خود بگیرند. آنها با حذف نامزدهای باسابقه، محدودسازی عرصه عمومی و انسداد سیاسی، کوشیدند ساختار قدرت را به حلقهای کوچک از نیروهای «مطمئن» تقلیل دهند.
با این حال، نهتنها کارنامه عملکرد این جریان بهلحاظ اقتصادی و امنیتی فاجعهبار بوده است، بلکه پس از جنگ ۱۲روزه، خود را در برابر چالشی جدی از درون حاکمیت نیز میبیند و آن مخالفت تدریجی بخشی از نیروهای وفادار اما واقعبینتر ساختار قدرت است.
در این میان، لاریجانی و ولایتی، نمایندگان همان طیفی هستند که هرگز از دایره «خودیها» خارج نشدند، اما اکنون در موضعی قرار گرفتهاند که بهجای نقشآفرینی در سیاستگذاری کلان، باید به بازسازی حداقلی از مشروعیت نظام کمک کنند.
این بازسازی، اگرچه با لباس دیپلماسی و وحدتطلبی عرضه میشود، اما در واقع واکنشی اضطراری به شکست کامل پروژه خالصسازی است؛ پروژهای که حتی در لحظههای بحرانی هم حاضر به پذیرش چهرههای ریشهدار خود، مگر در قامت مأمور ویژه یا پدرخوانده توییتری نشد.
بازگشت تاکتیکی یا چرخش راهبردی؟
سؤال اصلی این است: آیا این بازگشت مشاوران کهنهکار به صحنه قدرت نشانه چرخشی راهبردی است؟ پاسخ، حداقل در وضعیت فعلی، منفی است.
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی ایران بهگونهای طراحی شده که تنها یک مرکز تصمیمگیری واقعی به نام «رهبر» دارد. تا زمانیکه راس هرم، حاضر به پذیرش تغییر بنیادین در شیوه حکمرانی، چرخش در سیاست خارجی و اصلاح ساختارهای امنیتی نباشد، بازگشت لاریجانی یا پیامهای ملایم ولایتی، چیزی بیش از ژستهای تاکتیکی نخواهد بود.
جمهوری اسلامی ایران در برابر بحرانی چندلایه، از فشارهای بینالمللی گرفته تا فروپاشی سرمایه اجتماعی در داخل ایستاده است.
آنچه اکنون در جریان است، نه آغاز اصلاحی ساختاری، بلکه تلاشی دیرهنگام برای جلوگیری از سقوط آزاد است؛ و این تلاش، چنانکه سابقه نشان داده است، احتمالاً بار دیگر به تسویهحساب درونی، و نه به گشایش سیاسی، خواهد انجامید.
باید گفت این گزاره تا روزی که خلاف آن ظاهر نشود، باید جانمایه تحلیلهایی از این دست باشد.