تغییر رژیم نقطه اختلاف نتانیاهو و ترامپ است
- Arena Website
- Jul 9
- 4 min read

امیر خنجی
در حالیکه حملات اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، تنشها را به نقطهای بیسابقه رسانده است، شکاف راهبردی میان واشینگتن و تلآویو بر سر چگونگی پایانبخشی به برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران آشکارتر شده است؛ نتانیاهو خواهان تغییر رژیم در تهران است، اما ترامپ مسیر دیپلماسی را ترجیح میدهد؛ هرچند با شروطی سختگیرانهتر از همیشه.
در روز ۱۷ تیرماه (۸ ژوئیه)، خبرگزاری رویترز گزارشی منتشر کرد که از بروز شکافهای راهبردی میان ایالات متحده و اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی ایران خبر میداد؛ گزارشی که با اتکا به اظهارات تحلیلگران سیاسی و منابع دیپلماتیک نزدیک به واشینگتن و تلآویو، به اختلافی کلیدی میان این دو متحد دیرینه اشاره دارد: مسئله «پایان جمهوری اسلامی ایران.»
در ظاهر، روابط واشینگتن و تلآویو همچنان بر مدار اتحاد امنیتی و هماهنگی راهبردی میچرخد، اما در لایههای پنهانتر سیاستگذاری، روایت متفاوتی جریان دارد.
به گزارش رویترز، اسرائیل همچنان بر رویکرد تغییر رژیم در ایران و انهدام کامل زیرساختهای هستهای جمهوری اسلامی ایران اصرار میورزد؛ در حالی که دولت ترامپ، برخلاف تصویری که از سیاست فشار حداکثری در ذهنها باقی مانده است، اکنون ترجیح میدهد از ابزار دیپلماسی بهره بگیرد.
این تغییر لحن در واشینگتن، بیش از آنکه ناشی از خوشبینی به گفتوگو باشد، نتیجه تحلیل موقعیت آسیبپذیر کنونی ایران است.
از منظر برخی مشاوران ترامپ، جمهوری اسلامی ایران در نقطهای قرار گرفته است که ناچار به بازگشت به میز مذاکره خواهد شد؛ موقعیتی که نه از موضع قدرت، بلکه بهدلیل فرسایش تدریجی اقتصادی و ضربات امنیتی شکل گرفته است.
چنین برداشتی با اظهارات اخیر عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در فایننشال تایمز نیز همراستاست. عراقچی در این گفتوگو، به مذاکرات محرمانه در مسقط با نماینده ویژه ترامپ، استیو ویتکاف، اشاره کرده و گفته است که طی تنها پنج جلسه، پیشرفتهایی حاصل شده که در قیاس با چهار سال مذاکره با دولت بایدن، چشمگیرتر بوده است.
جمله پایانی او، بازتابی از همین نگاه است: «آیا آمریکا سرانجام مسیر دیپلماسی را انتخاب میکند، یا همچنان درگیر جنگی باقی میماند که متعلق به دیگری است؟»
با اینحال، آنچه در موضع دولت ترامپ تغییر نکرده، مطالبه اصلی است: انصراف کامل ایران از برنامه هستهای. رئیسجمهور آمریکا در چند نوبت، بهویژه در شبکههای اجتماعی خود، آشکارا از جمهوری اسلامی ایران خواسته است که «بیقید و شرط تسلیم» شود.
اکنون جمهوری اسلامی ایران با یک انتخاب دشوار روبهروست: پذیرش فشارهای فزاینده، یا ورود به مذاکرهای جدید تحت شروطی سختگیرانهتر از گذشته.
در همین چارچوب، سفر اخیر بنیامین نتانیاهو به واشینگتن، صرفاً دیداری دیپلماتیک نبود، بلکه تلاشی هدفمند برای جلب حمایت بیشتر ساختارهای امنیتی ایالات متحده، بهویژه پنتاگون و جامعه اطلاعاتی، از سیاستهای اسرائیل در قبال ایران بود.
برخلاف تمرکز رسانهها بر روابط شخصی رهبران، بخشی از گفتوگوها پشت درهای بسته معطوف به ارزیابی میزان آمادگی آمریکا برای ادامه فشار هدفمند و چراغسبز به عملیات محدود در خاک ایران بوده است.
تلآویو، طبق گزارشها، بهدنبال تضمین حفظ آزادی عمل نظامی خود است؛ در حالیکه برخی نهادهای آمریکایی، بهویژه در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، نسبت به گسترش دامنه درگیری هشدار دادهاند.
همزمان با این تحرکات، اروپا نیز وارد صحنه شده است. دیوید لمی، وزیر خارجه بریتانیا، بهصراحت اعلام کرده است که در صورت تداوم برنامه هستهای ایران، تحریمهای بیشتری در راه خواهد بود و احتمال فعالسازی «مکانیزم ماشه» نیز وجود دارد.
این موضعگیری صریح از سوی لندن، که بهندرت لحن تهدیدآمیزی دارد، نشانهای روشن از جدیت بحران کنونی است.
در آستانه نشست بعدی شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی که برای سپتامبر برنامهریزی شده، بسیاری انتظار دارند که موضوع ایران در محور تصمیمگیریها قرار گیرد. با توجه به گزارش انتقادی اخیر آژانس و صدور قطعنامه، بستر حقوقی لازم برای فعالسازی مکانیزم ماشه تا حد زیادی فراهم و تابستان جاری ممکن است نقطه چرخش در سیاستهای بینالمللی نسبت به برنامه هستهای ایران باشد.
با وجود این فشارها، جمهوری اسلامی ایران همچنان بر موضع خود در قبال غنیسازی اورانیوم پافشاری میکند. نهتنها در سطح اجرایی، بلکه در مصوبات مجلس شورای اسلامی نیز تأکید شده است که برنامه هستهای باید ادامه یابد.
مقامات ایرانی، با استناد به مفاد پیمان انپیتی، حفظ این برنامه را یک حق ملی قلمداد میکنند و عقبنشینی از آن را نوعی تسلیم در برابر فشار خارجی میدانند.
اما این موضعگیری، در عمل چالشهایی جدی برای ساختار قدرت در ایران ایجاد کرده است. ادامه غنیسازی از یکسو، نماد مقاومت و استقلال معرفی میشود؛ اما از سوی دیگر، در صورت ورود به مذاکرات جدید، پرسشی جدی مطرح است: آیا حاکمیت حاضر است از این نماد کوتاه بیاید؟ عقبنشینی از برنامه هستهای، بهویژه پس از حملات اسرائیل، برای رهبر جمهوری اسلامی ایران میتواند هزینه سیاسی سنگینی داشته باشد.
در همین حال، برخی نشانهها از تحرکات دیپلماتیک غیرعلنی میان تهران و غرب حکایت دارند. این تناقض آشکار میان مواضع رسمی و اقدامات پشت پرده، پرسشبرانگیز شده است: آیا جمهوری اسلامی ایران همان پیامی را که به افکار عمومی و طرفداران خود منتقل میکند، به طرفهای غربی نیز ارائه میدهد؟ و اگر نه، استراتژی واقعی ایران در این بزنگاه چیست؟
در مجموع، شرایط امروز بیش از آنکه یک بحران هستهای صرف باشد، یک گرهگاه راهبردی در معادلات منطقهای و بینالمللی است؛ جایی که هر تصمیم، نهتنها سرنوشت برنامه اتمی ایران، بلکه آینده توازن قوا در خاورمیانه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.