حق تعیین سرنوشت در خاورمیانه؛ پروژه روژآوا در میان ملتسازی و محاصره منطقهای
- Arena Website
- Jul 31
- 3 min read

در خاورمیانه، مفاهیمی چون حق تعیین سرنوشت بیش از آنکه تابع اصول حقوقی تعریف شدە در قوانین حقوق بین الملل باشند، در دل روابط قدرت، ژئوپلیتیک منطقهای و توازن نیروها بازتعریف میشوند. کُردها در سوریه یکی از معدود نیروهای سیاسی هستند که نهتنها از عناصر بنیادین ملتسازی برخوردارند، بلکه تلاشی پیوسته برای نهادسازی، خودگردانی و تولید نظم سیاسی محلی را نیز آغاز کردهاند. اما این تلاش، در غیاب مشروعیت بینالمللی، انسجام اقتصادی، و حمایت راهبردی پایدار، در مرز نماد و تا حدی ناتوانی سرگردان مانده است.
برخلاف اقلیتهای مذهبی چون دروزیهای سوریه که هویت مذهبیشان را در چارچوب وفاداری به دولت حفظ کرده و هرگز پروژه ملتسازی مستقل را دنبال نکردهاند، کُردها مسیر متفاوتی را پیمودهاند. آنان واجد مؤلفههای بنیادین یک «ملت در حال ظهور» هستند.
زبان، حافظه جمعی از سرکوب، روایت تاریخی مشترک و نهادهای سیاسی-نظامی خودساخته را میتوان مولفههای شاخص این امر دانست. روژآوا، (منطقە خودمدیریتی شمال-شرق سوریە) بهمثابه ساختاری غیرمتمرکز، چنداتنیکی-اقلیتی و متکی بر شوراهای محلی، حاصل تلاشی است که بندیکت اندرسن آن را در چارچوب تحلیلی «جوامع تصوری»، ملت مینامد.
مجموعە تجارب کردها در منطقە خاورمیانە و بە ویژە کُردها در چارچوب مرزهای عراق سوریه را میتوان بهعنوان نمونهای کلاسیک نیز از گذار اتنیک به ملت، مطابق با مدل آنتونی اسمیت، تحلیل کرد.
اما ملتشدن، همانطور که نظریهپردازان حقوق بینالملل نیز تأکید کردهاند، لزوماً به معنای دولتشدگی نیست. قاعده حفظ مرزهای موجود (uti possidetis juris) و رأیهای دیوان بینالمللی دادگستری، از کبک تا کوزوو، نشان دادهاند که حق جدایی، تنها در شرایط سرکوب مطلق یا انسداد کامل سیاسی قابل استناد است.
کُردها در سوریه، گرچه در دورههایی از تبعیض و سرکوب وحشتناک رنج بردهاند، اما امروز نه در موقعیت سرکوب مطلقاند و نه بهطور کامل از ساختار سوریه طرد شدهاند. وضعیت کنونی آنان، ترکیبی از خودمختاری دوفاکتو، محرومیت حقوقی و تهدید مداوم است.
از سوی دیگر، آنچه بیش از هر نظریهای در تعیین سرنوشت کردها نقش دارد، واقعیت ژئوپلیتیک منطقهای است. کُردها در سوریه در محاصره سه بازیگر قدرتمند قرار دارند که هر یک بهنحوی موجودیت آنان را محدود میکنند.
ترکیه هرگونه ساختار کُردیِ مستقل در مرزهای جنوبیاش را تهدیدی وجودی برای خود قلمداد میکند. دولت موقت سوریه، همچنان از مشروعیت بینالمللی و ارادهی بازپسگیری حاکمیت بر شمال و شرق این کشور برخوردار است و اقلیم کردستان عراق که با وجود پیوندهای نژادی، به دلیل اختلافات ایدئولوژیک و رقابتهای ژئوپلیتیکی، حاضر به حمایت قاطع از پروژه روژآوا نیست.
در واقع، کُردها در سوریه در موقعیتی ایزولهشده قرار دارند که نه بهعنوان بازیگر منطقهای پذیرفته میشوند و نه در ساختار جهانی جایی برای آنان تعریف شده است.
از منظر اقتصادی نیز، اداره خودگردان کُردی در وضعیت شکنندهای قرار دارد. اگرچه برخی میادین نفتی مانند العمر، رمیلان و التنک تحت کنترل نیروهای سوریە دمومکراتیک و ادارە خومدیتی شمال-شرق سوریە قرار داشتە و درآمدهای حاصل از فروش نفت بهشکل غیررسمی بە یکی از منابع تأمین مالی آنان منجر شدە است، اما فقدان زیرساخت صادراتی، محاصره مرزی و فقدان دسترسی به بازارهای جهانی، باعث شده است که این ساختار بهجای ادغام در نظم بینالمللی، به واحدی منزوی تبدیل شود.
طبق نظریه وابستگی متقابل پیچیده، دوام هر نهاد سیاسی مستلزم اتصال به زنجیرههای اقتصادی و نهادی جهانی است؛ امری که برای کُردها فعلاً دور از دسترس است.
در چنین شرایطی، آینده کُردها در سوریه را میتوان با تسامح در سه سناریوی اصلی ترسیم کرد.
نخست، تداوم وضعیت موجود و حفظ خودگردانی غیررسمی زیر سایه دمشق؛ ساختاری فدرالمانند، اما بدون رسمیت حقوقی، که به بقای نهادهای محلی کُردی بدون استقلال واقعی منجر میشود. این سناریو تنها در صورت توازن شکننده میان دمشق، آنکارا و قدرتهای فرامنطقهای دوام خواهد آورد.
دوم، ادغام کُردها در نظم سیاسی جدید سوریه، بهشرط تغییر قانون اساسی و بازتعریف هویت ملی این کشور بهمثابه ملتی چنداتنیکی که سناریویی دشوار اما نه محال است. این سناریو درصورتی موفق خواهد شد که فشارهای بینالمللی و روندهای سیاسی به سود گفتوگوهای ملی با تبعیض مثبت نسبت به کُردها حرکت کند.
و سوم، سناریوی فروپاشی کامل پروژه روژآوا در اثر خروج نیروهای خارجی، تشدید حملات نظامی ترکیه یا توافق میان دمشق و آنکارا؛ امری که به حذف نهادهای کُردی و بازگشت به وضعیت حاشیهای دهههای گذشته خواهد انجامید.
در نهایت، مسأله کُرد در سوریه را نمیتوان صرفاً با معیارهای حقوقی یا حتی نظریههای ملتسازی تحلیل کرد. تجربه نشان میدهد که در خاورمیانه، «ملت بودن» شرط لازم برای تعیین سرنوشت است، اما شرط کافی نیست.
در غیاب سرزمین و قلمرو، نهاد، متحد منطقهای و مشروعیت بینالمللی، حق تعیین سرنوشت حتی اگر بر زبان، تاریخ و خون نیز مکتوب باشد، راهی جز تعلیق ندارد. و این، دقیقاً همان مسئلهای است که روژآوا با آن دستبهگریبان است.