تبارشناسی انقلاب زنانه در روژهلات کردستان
- Arena Website
- Sep 17
- 7 min read

شیلان سقزی
جایگاە زنان کُرد در روژهلات کردستان (کردستان ایران) از حافظان خاموش فرهنگ شفاهی و میانجیگران عشیرهای، به سوژههای انقلابی «ژن، ژیان، ئازادی» تحول یافتە است. از مقاومتهای پنهان پیش از جمهوری کُردستان تا پیوستن به احزاب و نیروهای پیشمرگه و گریلا، رهبری در زندانها و خیابانها، آنان سرکوب ملی و جنسیتی را به چالش کشیدە بودند. اما این خیزش ژن، ژیان آزادی، اوج رهایی زن کُرد از ابژهی سنتی به موتور تاریخساز رهایی جمعی است.
تاریخ مبارزات سیاسی زنان کُرد در روژهلات (کردستان ایران)، از قصهگوییهای شبانه در سبک زندگی روستایی و مقاومتهای پنهان پیش از جمهوری کُردستان (مهاباد)، تا حضور نمادین و نیمبند در این نخستین تجربهی دولتداری مدرن کُردی و از آنجا تا ورود به احزاب سیاسی و صفوف پیشمرگهها و نهایتاً خیزش «ژن، ژیان، ئازادی»، تاریخ یک جابهجایی ریشهای است.
این جابهجایی از نقطە آغازین جایگاە زن بە عنوان یک «ابژهی سنتی» و «نماد مادرانە» آغاز می گردد و به سوی یک سوژهی رهایی بخش و فاعل تاریخ تکامل می یابد.
این یاداشت میکوشد نشان دهد کە چگونه زن کُرد با عبور از لایههای متراکم سرکوب ملیتی و جنسیتی و استعمار، مسیر طولانی و پرتناقضی را پیموده است که از مادرِ حافظ حافظه و میانجی عشیره، به زندانی سیاسیِ مقاوم، رهبر میدانیِ خیابانها و نظریهپرداز انقلابی بدل میشود.
بدینسان، انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» نه حادثهای ناگهانی، بلکه اوج تاریخی این فرایند است. انقلابی زنانه که بدن زن کُرد را از اسارت بازنماییهای مردسالارانه رها میکند و به موتور رهایی جمعی، ملی و جهانی تبدیل میسازد.
نقش زنان کُرد در دوره قبل از جمهوری کُردستان
پیش از شکلگیری جمهوری کُردستان در سال ١٩٤٦ بە مرکزیت مهاباد، زنان کُرد روژهلات (کردستان ایران) در بستری از سنت، فرهنگ شفاهی و مناسبات روستایی میزیستند و با وجود محدودیتهای ساختاری، در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی ایفای نقش میکردند.
نقش زنان در این دوره اگرچه بهصورت نهادی و رسمی سازماندهی نشده بود، اما در بطن جامعه و از طریق روابط غیررسمی و بومی، حضوری پررنگ و گاه تعیینکننده داشتند.
درواقع زنان کُرد ستونهای خاموش و پنهان جامعه بودند که بقای فرهنگی، اقتصادی و هویتی ملت کُرد را ممکن ساختند؛ زنی که هم قصهگو بود، هم نانآور، هم حافظ سنت و هم آموزگار مقاومت.
در این زمینه، زنان کُرد را میتوان نخستین و اصلیترین ماشینهای ضدآسیمیلاسیون شفاهی دانست که در مناطقی از روژهلات به علت وضعیت بیقدرتی هنوز هم این نقش اساسی وجود دارد.
زنان مسن و بانفوذ در ساختار عشیرهای، دارای احترام و گاه قدرت تصمیمگیری بودند و در مسائل مربوط به ازدواج و صلحسازی میان خانوارها میانجیگری میکردند. نمونههای متعددی از زنان «ریشسفید» وجود دارد که در روند حل دعواها و خونبسها دخالت میکردند و کلام آنها نافذ بود.
هرچند مشارکت نظامی زنان بهصورت نهادی در دورهی قبل از جمهوری کُردستان برجسته نبود، اما در مقاومتهای محلی یا حملات خارجی، زنان در کنار مردان میایستادند.
برخی اسناد محلی و شفاهی از حضور زنانی حکایت دارد که در جنگهای عشایری و درگیریهای مسلحانه یا در برابر حملات قزاقها و نیروهای حکومتی رضاشاه، شرکت داشتند یا از مبارزان حمایت میکردند.
پیش از نهادینهشدن آموزش عمومی، مادران کُرد اولین نهاد تربیتی-آموزشی بودند. زنان کُرد پیش از جمهوری کُردستان، حاملان اصلی فرهنگ شفاهی و سنتهای روایی بودند. آنها قصهگو، آوازخوان، لالاییسرا و حافظان تاریخ شفاهی (فولکلور) بودند.
داستانهایی مانند «مم و زین» و هزاران روایت فولکلور حماسی و عاشقانه، روایتهای مقاومت و تراژدی در «دهنگبیژی»ها و «مور»، نهتنها توسط زنان روایت میشد، بلکه شخصیتهای زن در آنها، نمادهایی از فداکاری، عشق، مقاومت و خرد بودند. این حضور ادبی، نشانهای از قدرت اجتماعی زن در تخیل جمعی جامعه کُرد است.
نقش زنان کُرد در دوران جمهوری کُردستان ١٩٤٦
جمهوری کُردستان نخستین لحظهای بود که زنان کُرد بهطور رسمی در پروژه ملتسازی مدرن کُردی فراخوانده شدند.
تأسیس «اتحادیه زنان دمکرات کُردستان» بهعنوان بازوی فرهنگی حزب دمکرات کردستان ایران، زمینهساز مشارکت سازمانیافته زنان در حوزههایی چون سوادآموزی، آموزش فرهنگی و فعالیتهای اجتماعی بود.
این اتحادیه، اگرچه از دامنهای محدود و بیشتر در مهاباد و پیرامون آن برخوردار بود، اما نقطه عطفی در تاریخ جنبش زنان کُرد به شمار میآید.
با این حال، مشارکت زنان عمدتاً در سطح فرهنگی-نمادین باقی ماند. آنان در ساختارهای اصلی قدرت جمهوری، از جمله مجلس و کابینه، حضور نداشتند. نقش آنان بیشتر بهصورت بازنمایی مادر ملت، حافظ سنت و نماد مقاومت شکل گرفت که ریشه در سنتهای مردسالارانه داشت و بدن زن را به نشانهای از وطن و پاکی فروکاست.
تاکید بر دقیقه جمهوری کُردستان به خاطر یک تجربه سیاسی مدرن و حضور متفاوت زنان است، وگرنه در بخشهای دیگر روژهلات هم معدود زنانی بودند که در ساختار عشیره حتا جایگاه و احترام بالاتر و متفاوتی داشتند.
با وجود این محدودیتها، جمهوری کُردستان بر برساختن نوعی «سوژه زنانه کُرد» تأکید داشت؛ سوژهای که هرچند همچنان اسیر بازنماییهای نمادین بود، اما افقی تازه برای امکانهای آتی گشود.
میتوان گفت که زنان شرکت کنندە در جمهوری کُردستان نخستین بار در تاریخ مدرن کُردستان از ساحت زندگی خصوصی و شفاهی به صحنه عمومی و سیاسی منتقل شدند.
هرچند این انتقال ناقص، محدود و کنترلشده بود، اما بنیانی پدید آورد برای جنبشهای زنانه بعدی که دیگر به جای نماد، خود را سوژه مبارزه و تاریخسازی تعریف کردند.
نقش زنان کُرد پس از جمهوری کُردستانو ورود به احزاب سیاسی
سقوط زودهنگام جمهوری کُردستان و سرکوب واپسین آن، پایان یک تجربهی سیاسی نبود، بلکه بە آغازی برای یک انتقال دیرپا و پرتناقض بدل شد: انتقال زن کُرد از «خانه» به عرصۀ عمومی همراه با فشار مضاعف سرکوب و بازتولید نهادهای پدرسالار.
جمهوریِ کُردستان، گرچه در عمل بیش از یازدە ماە نپایید و مکانی بهغایت محصور بود، اما فضای زبانی و آموزشی اندکی را که برای زنان کرد، از جمله کلاسها و برنامههای آموزشی و انتشار مطبوعات کُردی، آفرید، یک «آستانهی امکانی» به روی فرآیند تبدیل زنان حامل فرهنگِ شفاهی به عاملانِ سویهی سیاسی بە شمار می رود.
این میراث، نمادین اما واقعی است؛ میراثی که با احیای سریعِ قدرت مرکزی، نهتنها نیمهکاره ماند که هدف خصومتِ سیاسی واقع شد.
در دهههای پس از آن، روند ورود زنان به احزاب سیاسی کُرد روژهلات (ایران) را نباید همچون یک خط مستقیم آزادی تصور کرد.
در واقع در این راە، دو مسیر موازی و گاه متقابل پدیدار شدند؛ نخست، احزاب چپگرایی چون «کومله» که زودتر و عمیقتر زنان را در ساختارهای ایدئولوژیک و نظامی جذب کردند و حضور زنان را نه فقط بهعنوان نماد که بهعنوان کنشگر میدانی تشویق کردند.
دوم، جناحهای ملیگراتر یا سنتگرا که حضور زنان را محدودتر و در حوزههای فرهنگی و نمایشی نگه داشتند.
بررسیهای میدانی و پژوهشهای تخصصی بر نقشِ پیگیرِ زنان در کومله و سپس در ساختارهای مرتبط با PJAK/PKK تأکید دارند، اما هشدار میدهند که گفتمان رسمیِ برابری جنسیتی در نهادهای مسلح گاه با هزینههای انسانی و ساختاری همراه بوده است.
ظهور تشکیلاتی چون PJAK و سازوکارهایش برای «آزادی زنان»-شامل توازن جنسیتی، جناحهای نظامی و کمیتههای آموزشی زنانه باید در دو سطح مجزا مورد مداقە قرار گیرند
سطحِ گفتمانی (تبدیل «زنِ مظلوم» به «زنِ سوژه و عامل») و سطحِ موضعی (راستآزماییِ این گفتمان در عرصۀ میدانی). در بسیاری از متون سازمانی و سخنرانیهای رسمی گروهها، این برنامهها تبلیغ میشوند،
اما کارنامه واقعی کنشگری زنان کرد نشان میدهد کە از یک سوی، سرمایه نمادینِ بزرگی تولید و از سوی دیگر، نتایج بە دست آمدە منجر به ایجاد سؤالات اخلاقی و ساختاری مخصوصا در جغرافیای ایران شدە است. شاید بتوان این مشکل را در پرتو آشنایی کنشگران ایران نسبت به جنبشهای کُردی و مخصوصا خودآیینی سیاسی-حزبی زنان کُرد تبیین کرد.
کجفهمیها یا بیخبریها از متن تاریخ سیاسی کردستان باعث سوالاتی از این دست میشود که آیا بازتولید سیاستِ مسلحانه با شعار «آزادی زنان» بە بازتولید الگوهای جدیدی از دولتِ مردسالار گشتە است یا خیر؟
غلبهی فراگیر سطح سازماندهی مدنی زنان و حضور تمامقد آنان در حوزههای مختلف مبارزه جمعی، مخصوصا در جریان خیزش انقلابی «ژن، ژیان،ئازادی»، نشان داد که مبارزه مسلحانه در جنبش کُردستان غایت نیست و بیشتر یک تحمیل از سوی دولتهای مرکزی است.
نقش زنان روژهلات در جنبشهای معاصر و مقاومت در زندانها
طی دهههای اخیر، زنان کُرد در روژهلات کردستان (ایران) مرزهای «فعالیت مدنی» و «حضور نمادین» را درنوردیدە و به یکی از اصلیترین موتورهای سیاسی و فرهنگی مقاومت تبدیل شده است.
زنان کرد نهفقط در سازمانهای حقوق بشری، زیستمحیطی و آموزشی، بلکه در صفوف احزاب سیاسی، جنبشهای خیابانی و شبکههای مخفی مقاومت، نقش رهبری را به عهده گرفتهاند.
این رهبری محصول یک تجربهی زیستەی تاریخی ویژه، از تجربهی سرکوب مضاعف بهعنوان زن در جامعهی مردسالار گرفتە تا بهعنوان کُرد در ساختار اقتدارگرای دولت ایران را در بر میگیرد.
زندانهای سنە (سنندج)، ارومیه، دیزلآباد کرماشان و اوین به عرصههای سیاستورزی زنان کُرد تبدیل شدەاند.

شیرین علمهولی که پیش از اعدام بر دیوار سلولاش شعار «ژن، ژیان، ئازادی» را نوشتە بود، نشان داد چگونه حتی زندان میتواند محل زایش یک افق انقلابی باشد. شیرینی که توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران اعدام شد و فراگیری گفتمان رهاییبخش رفقایش را در ایران و روژهلات ندید.
زینب جلالیان با سالها حبس و مقاومت، به «حافظ زندهی ارادهی جمعی» بدل شد. وریشه مرادی و پخشان عزیزی با وجود حکم اعدام، نه «قربانیان ستم» بلکه فرماندهان یک آیندهی ممکناند؛ زنانی که درون زندان نیز از جایگاه سوژهگی فعال سیاسی خود بە عنوان یک زن دست نکشیدند.
این لحظات نشان میدهند که زنان کُرد در دورهی معاصر نه در موضع انفعال، بلکه در جایگاه بنیانگذار گفتمان مقاومت ایستاده اند.
شیرین، زینب، پخشان، وریشه، ژینا مدرسگرجی، زارا محمدی، سروه پورمحمدی و رفقایشان آن منبع معرفتی و انقلابی هستند که زنان به آن تکیه زدە و دلگرم به ادامه مبارزه میشوند.

بدون شک زینب جلالیان در هجدهمین سال زندان خود، نقشی بیهمتا در تاریخ انقلابی زنان پیدا کرده است. به عبارتی دیگر، جلالیان خود الان پرترهای درخشان از تاریخی است که زنان کرد آن از سرگذرانده و راهی را ادامە می دهند که همچنان در جریان است.
با قتل حکومتی ژینا امینی در شهریور ١٤٠١، این بذرهای مقاومت به انفجاری سراسری تبدیل شدند. خیزشی که در خاستگاه خود، کُردستان، از آرامستان آیچی در سقز برخاست و در میدانها و خیابانها ی کردستان و سپس ایران شعلهور شد.
شعار و سپس گفتمان «ژن، ژیان، ئازادی» که ریشه در مبارزات زنان کُرد در قندیل و روژئاوا داشت، در این لحظه به زبان جهانی آزادی بدل شد. این انقلاب زنانه است، نه به معنای تقلیل آن به جنسیت، بلکه بدان معنا که زن کُرد در آن به جایگاە فاعلیت تاریخی دست یافتە است؛ سوژهای که سیاست را بازتعریف میکند، مرزهای دولتملت را به چالش میکشد و افق تازهای از رهایی جمعی را طرح میکند.
جمعیت مادران آشتی و دادخواه کُرد نیز در این فرآیند جایگاهی یگانه دارند. آنان از سوگ شخصی عبور کرده و آن را به سیاستی جمعی متحول کردهاند.

مادران جانباختگان، زندانیان و ناپدیدشدگان قهری، حافظان حافظهی جمعی و صدای وجدان جامعهاند. این مادران در برابر انکار و تهدید دولتی ایستادهاند و سوگ را به سیاستی اخلاقی و رادیکال تبدیل کردهاند که بر ضد فراموشی عمل میکند و عدالت تاریخی را زنده نگه میدارد.
زنان کُرد امروز دیگر صرفاً مادر مبارز یا خواهر شهید نیستند؛ آنان رهبران نظامی، نظریهپردازان سیاسی، فعالان حقوق بشر، شاعران مقاومت و حافظان حافظهی جمعیاند. در فرآیند ملتسازی کُردها، زن در مرکز ایستاده است نه در حاشیه.
خیزش ژن، ژیان، ئازادی نقطهی تلاقی تمامی این مسیرهاست؛ از مبارزهی تشکیلاتی و زیستمحیطی گرفته تا مقاومت در زندانها و خیابانها.

این خیزش جهانیشده نشان میدهد که انقلاب در روژهلات کردستان، در بنیان خود یک انقلاب زنانه است؛ انقلابی که بدن زن کُرد را از ابژهی سرکوب به موتور رهایی تبدیل و سیاست را به زبان زندگی بازنویسی کرده است.











