جدال هژمونیها در نقاب دینی در خاورمیانە ادامە دارد
- Arena Website
- Jul 4
- 6 min read

شیلان سقزی
ایجاد فضای دوقطبی و تقابل شیعه-سنی ابزار قدیمی و مؤثری برای تقابلهای سیاسی در خاورمیانە بودە است که از زمان اشغال عراق در ۲۰۰۳ توسط آمریکا تا بە کنون فعالتر شدە است. غرب (البته با لحاظ تکثر و تضادهای درونی موجودیتی که غرب نامیده میشود) این شکاف را نهفقط بهعنوان یک تهدید، بلکه بهعنوان «ابزار کنترل» میبیند و اکنون با حذف بازوی شیعه در منطقه، ممکن است تصور شود غرب میخواهد آن جبهه را نابود کند، اما هدف نهایی «ضعیفسازی» و «مهار» است، تا بهعنوان ابزاری برای توازن و موازنه در برابر بلوک سنی عمل کند. زیراحذف کامل یک قطب، ممکن است منجر به افراطگرایی در قطب دیگر شود که غرب آن را برای امنیت جهانی تهدیدآمیز میداند.
در کتاب "پایان تاریخ" فرانسیس فوکویاما تئوریپرداز لیبرال دموکراسی بر فروپاشی شوروی و پیروزی لیبرال دموکراسی بە عنوان پایان تاریخ تاکید شدە است. این استدلال بدین معناست کە با از بین رفتن فئودالیسم، نظام ارباب رعیتی، نظام پادشاهی و... و در نهایت خاتمە سیستم سیاسی-اقتصادی کمونیسم شوروی که آخرین رقیب لیبرالیسم بود، اکنون جغد مینروا کە نمادی از عقلانیت است، بر خاکسترهای سیستمهای کهن نشستە است.
با این وجود، ظهور اسلام سیاسی در قالب دولت با اغماض و ملاحظاتی میتواند شاهدی حاشیهای بر رد نظریهی پایان تاریخ فوکویاما قلمداد شود. درواقع هژمونی اخلاقی نظم نئو لیبرالیسم-امنیت محور، هیچگاه شرِ خود را برای همیشه نابود نمیکند، بلکه یا آن را ضعیف کردە و آن را مهار کردە یا در اشکال دیگری چون طالبان و داعش و... بازتولید می نماید تا با ایجاد بهانهای برای مبارزه با تروریسم جهانی و صدور دموکراسیم بر جهان مسلط و قدرت چانهزنی بیشتری داشته باشد.
در این میان، تهدید جهان غرب توسط تروریسم توجیه خوبی بود تا گفتمان تثبیت (لیبرال دموکراسی غرب) بخواهد شر را از بین بردە و با ادعای از میان برداشتن شرِ مانع راهش، شرِ جدیدی به وجود میآورد، یعنی لازم بود تا شرِ جدیدی به وجود آید تا مفهوم خیر هویت داشته باشد، پس این تضادها همیشه برقرار است، یعنی این تضادها هستند که گردانندگان جهاناند و درکنارهم و ضدهمند.
اکنون بعد از نابودی شبکهی عمق استراتژیک نفوذ شیعی منطقهای، یعنی نیروهای نیابتی و در نهایت تعضیف خود ایران،آیا اکنون خاورمیانه به سوی تکقطبی شدن سنی محور بە پیش میرود یا هژمونی اخلاقی و به بیانی الهیاتی خیر زمانه همچون پدرخوانده دموکراسی دنبال صدور و اجرای استراتژی جدید در منطقه است؟
صعود بلوک سنی: محور اعتدال یا رادیکالیسم جدید؟
با تضعیف نسبی و مهار احتمالی ایران در منطقە، بازیگرانی مانند عربستان سعودی، امارات متحدە عربی، مصر و حتی ترکیه در صدد پر کردن خلأ قدرت محور شیعی بە رهبری ایران هستند.
چنین تلاشی میتواند بە ظاهر به معنای نوعی «تکقطبی شدن سنی» در جهان اسلام بە شمار رود که از پتانسیل بر هم زدن توازن قدرت برخوردار است. بهویژه عربستان سعودی، که سالها در رقابت ایدئولوژیک با ایران بوده و در چنین وضعیتی به یک رهبر بیرقیب سنی تبدیل میشود.
البته که به نفع هژمونی اخلاقی نیست که در نظم نوین خاورمیانه تنها قطب سنیمذهب در قدرت باشند، چراکه برخی جریانهای سنی مانند سلفیهای افراطی تجربه القاعده و داعش را تکرار میکنند.از همین رو، منافع قطب نئو لیبرالیسم در آن است دو قطب جهان شیعه - سنی هموارە در تقابل و درحال جنگ باشند.
پس با این اوصاف هدف غرب صرفا تضعیف محور شیعه بوده است نه از بین بردن آن. زیرا نئولیبرالیسم بر این نکتە وقوف دارد کە سعودیها با وجود نزدیکی به غرب، همپیمان مطلق نیستند و در مواردی مانند انرژی، کُریدورهای انرژی، تکنولوژی هستهای، روابط با چین، هند و روسیه، بازی دوگانهای دارند.
از همین رو، آمریکا همیشه ترجیح میدهد تا تعادل بین قدرتهای منطقهای برقرار باشد تا هیچ کشوری یکتنه بە هژمونی دست پیدا نکند. حتی اسرائیل نیز ترجیح میدهد ایران ضعیف باشد اما نابودی کامل آن میتواند به «خلأ قدرت» و بازگشت گروههای افراطی مانند داعش بینجامد که تهدیدی مستقیم برای امنیت اسرائیل نیز هست.
ترکیه نیز که یک سیستم سیاسی سنی- اخوانی است، از قدرتگیری عربستان نگران است. پس به عنوان یک «جبهه سوم» عمل خواهد کرد.
از سوی دیگر روسیه و چین که با ایران همکاری دارند، از حذف ایرانی تضعیف جبهه شیعه آسیب میبینند، چون این کشور نقش وزنه تعادلی در برابر ناتو دارد.اکنون روابط گرمتر کشورهای سنی با اسرائیل، ورود به نهادهای امنیتی مشترک و تلاش برای تسلط بر کُریدورها و نهادهای اقتصادی منطقهای، در ظاهر نشان میدهد خاورمیانه در حال گذار به یک نظم جدید با محوریت کشورهای سنی است، اما این نظم تکقطبی نیست؛ بلکه بیشتر شبیه به یک«مثلث سنی» با رقابت درونزا میان ریاض، آنکارا و قاهره خواهد بود.
در این رابطە باید اشاره کرد این شاخصه دینی لزوما یک مولفه مستقل در دل تضادهای کلانتر مانند تظادهای سرمایه نیست و نمونه آن پای میز توافق نشاندن ایران و عربستان توسط چین بود که سالها در تقابلی نسبتا بیهوده بودند.
از سوی دیگر در کوتاهمدت، کاهش قدرت ایران میتواند دستاوردی استراتژیک برای غرب باشد، بهویژه در مهار برنامه موشکی یا کاهش نفوذ روسیه و چین در منطقه. اما قدرتگیری بیمهار کشورهای سنی میتواند موجب رشد مجدد جریانهای اسلامگرای رادیکال،یا بیثباتی در غیاب بازیگر واسطه مانند ایران در برخی مقاطع شود.
بنابراین، لیبرال دموکراسی (نئو لیبرالیسم) غربی تمایلی ندارد که قدرت بهصورت مطلق در اختیار هیچیک از بلوکها باشد؛ بلکه حفظ شکاف سنی–شیعه در سطحی قابل مدیریت، به معنای کنترلپذیری بیشتر منطقه است.
ابزار توازن با درگیری
همانگونه که در نظریههای رئالیسم دفاعی آمده است، گاهی برای حفظ ثبات، باید بیثباتی مدیریتشده ایجاد شود. استفاده از گسلهای فرقهای بهعنوان اهرم کنترل، ابزار آزمودهشدهای در سیاست خارجی لیبرال دموکراسی غرب در خاورمیانه است. تضعیف ایران و رادیکالیزه شدن برخی جوامع سنی میتواند به تولید یک منطقه ضعیف اما وابستهتر به امنیت غرب منجر شود.
پس هدف هژمونی اخلاقی نظم نئولیبرال، نه نابودی کامل شیعیان و نه سلطه بیچونوچرای سنی ها، بلکه طراحی منطقهای با توازن شکننده ای است که در آن بازیگران منطقهای به نقطه خودکفایی ژئوپلیتیک نرسند.
از همین رو، با حذف یا انزوای نسبی تهران، محور سنی تحت نظارت و شکاف مذهبی، با ابزار مهار نظم منطقهای باقی میماند، زیرا غرب از هژمونی سنی نیز، بهویژه از نسخههای افراطی مثل وهابیت، داعش، یا اخوانالمسلمین واهمه دارد.
تجربههایی مانند ۱۱ سپتامبر، طالبان، داعش و یا قدرتگیری اردوغان و قطر نشان دادهاند که قدرتگیری سنی افراطی میتواند ضدغربی باشد، در این راستا است کە غرب، بیشتر خواهان ائتلافی شکننده از دولتهای سنی محافظهکار است، نه ایجاد یک بلوک مستقل.
استراتژی تضعیف بدون نابودی
سیاست آمریکا و اسرائیل در منطقه براساس «مدیریت تضاد» و نه «حل تضاد» استوار بودە است. این استراتژی اجازه پیروزی کامل شیعه یا سنی، یا حتی نظم منطقهای پایدار را نمیدهد؛ بلکه، رقابتها، دشمنیها و درگیریهای فرسایشی تضمین میکنند که ایران، ترکیه و کشورهای عربی همیشه درگیر بمانند و غرب تنها بازیگر ثابتی باشد که نقش داور، منجی، حافظ صلح یا تأمینکننده امنیت را ایفا کند.
این سیاست، نوعی «مهندسی ناپایداری» برای حفظ برتری ژئوپلیتیکی غرب است. یعنی نئولیبرالیسم برای حفظ منافع و نفوذ خود در خاورمیانه، نیاز دارد که هیچ قدرت منطقهای چه ایران شیعی، چه عربستان سنی، چه ترکیه اسلامگرا توان سلطه کامل بر منطقە را نداشته باشد.
از همین رو است کە میتوان ایران را با تحریم و فشار نظامی مهار میکرد و عربستان را به امنیت ایجاد شدە از سوی آمریکا حفظ کردە و ترکیه را در چارچوب ناتو محدود نمود. یعنی ایده نئو لیبرالیسم بهدنبال گسترش دموکراسی نبودە، بلکه به دنبال مهندسی آشوب و ثبات بهنفع منافع غرب است.
به عبارت دیگر، این سیستم نه حکومتهای مستقل اما مستبدی مثل ایران یا ترکیه را پذیرا بودە و نه دموکراسیهایی را که در کنترل غرب نیستند قبول می نماید.
شکاف مذهبی، ابزاری ژئوپلیتیک است، نه صرفاً تنش مذهبی؛ زیرا وقتی شیعه و سنی درگیر هم باشند، احتمال شکلگیری یک بلوک متحد مستقل و قدرتمند که بتواند نظم لیبرال دموکراسی غرب را به چالش بکشد، کاهش مییابد.
این وضعیت باعث میشود که غرب بتواند به راحتی از طریق حمایتهای اقتصادی، نظامی و سیاسی نفوذ خود را حفظ کند. نمونههای عملی حمایت آمریکا و متحدانش از عربستان سعودی به عنوان قطب اصلی جهان سنی و در عین حال فشار بر ایران به عنوان قطب شیعی از جملە نمونەهای این استدلال می باشد.
پس استراتژی غرب مبتنی بر تقویت اختلافات فرقهای و مذهبی برای تضعیف جبهههای متحد است. این کار کمک میکند که کشورهای منطقه همیشه به جای اتحاد، درگیر نزاع باشند.
از همین رو، چنین سیاستی نه صرفاً یک منازعه دینی، بلکه یک ابزار سیاسی و ژئوپلیتیکی پیچیده است که از سوی سیستم جهانی نئو لیبرالیسم برای حفظ هژمونی و تداوم نفوذ طراحی شده است. خاورمیانه از نظر منابع انرژی، موقعیت ژئواستراتژیک و خطوط کریدورهای تجاری، منطقهای چنان حساس است که سیستم نئولیبرالیسم، تلاش می نماید هموارە کنترل بر این منطقه را از طریق توازن قدرت شکننده حفظ کنند.
در این توازن، شیعه با محوریت ایران و جهان سنی با محوریت عربستان، ترکیه و مصر هیچگاه اجازه نیافتهاند به هژمونی کامل دست یابند. آنچه در خاورمیانه امروزین قابل مشاهدە است، نه یک جنگ مذهبی صرف، بلکه یک «نظم کنترلی چندلایه» است. در این نظم، بازیگر اصلی تلاش دارد از تضادهای هویتی برای تضعیف جبهههای مستقل استفاده کند.
ابزارهای تحقق توازن شیعه-سنی حمایتهای تاکتیک بهرەبرداری از یکی علیه دیگری است. حمایت آمریکا از عربستان در یمن یا از عراقِ شیعه علیه داعش یا استفاده از نهادهای بینالمللی برای فشار بر ایران، استفادە از پرونده هستهای یا فشار بر عربستان در پرونده خاشقجی روزنامهنگار منتقد از نمونەهای این موارد بە شمار می روند.
پس توازن شیعه–سنی نهتنها یک ابزار راهبردی برای بازیگران منطقهای است، بلکه ابزاری کارآمد در دست قدرتهای فرامنطقهای برای کنترل ژئوپلیتیک خاورمیانه است. تا زمانی که رقابت، بیاعتمادی، و ناهمترازی در منافع وجود دارد، این توازن به جای صلح، بهسوی مدیریت درگیریها سوق داده خواهد شد.
هرگونه همگرایی واقعی میان بازیگران شیعه و سنی امکان دارد نظم امنیتی مورد نظر غرب را مختل و فرصتهای تازهای را برای استقلال منطقهای ایجاد کند، امااستراتژی هژمونی اخلاقی نئولیبرال این بوده و انتظار می رود که همگرایی شکننده و تحت فشار مداوم سیستم نئو لیبرالیسم همچنان باقی بماند.