top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

از خیانت مشروع تا دیگری محکوم: ناسیونالیسم ایرانی با دو معیار

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Jul 16
  • 7 min read

ree

 

شیلان سقزی

 

میهن‌دوستی، در معنای اصیل خود، نوعی پیوند عاطفی و مسئولانه با زیست‌جهان تاریخی و فرهنگی یک جماعت انسانی است؛ نوعی فرهنگ جمعی سیاسی که در پی حفظ زیست‌پذیری جمعی در بستر زمانی-مکانی مشخص است. وطن‌پرستی اما، اغلب فرمِ حماسی‌شده، احساسی‌تر و گاه نظامی‌شده‌ی همین پیوند است، که بیشتر به بازتولید اسطوره‌های فداکاری، مرز و پرچم تمایل دارد تا به پرسش‌گری از خود وطن. ملی‌گرایی، به‌عنوان دستگاهی گفتمانی، هم‌زمان پروژه‌ای هویتی، قدرت‌محور، و در اکثر موارد، مرکزگرا و سرکوبگر است که با ساختن مرزهای زبانی–اتنیکی–سیاسی ،«ملت واحد»راهم‌چون سوژه‌ای خالص و همگون تولید می‌کند.


از مقطع تاریخی مشروطه تا بە امروز، ایران درمیانه‌ی دو مفهوم وطن دوستی و وطن پرستی دچار سیالیتی پرتناقض بوده است. از یک‌سو آرمان‌های عدالت‌طلبانه و رهایی‌بخش در قالب میهن‌دوستیِ مشروطه‌خواهانه و جنبش‌های مردمی ظهور کرده‌اند، و از سوی دیگر، ملی‌گرایی دولتی (چه در عصر رضاشاه، چه در شکل اسلامی‌شده‌ی آن پس از ۱۳۵۷) همواره به ابزاری برای مشروع‌سازی سرکوب، حذف پیرامون و سرزنش «بیگانه‌محوران» بدل شده است.


حال‌ آن‌که خود اپوزسیون، احزاب و دولت‌ها، در بزنگاه‌های تاریخی، بە کرات در اشکال آشکار و پنهان (از تحصن تا بسط‌نشینی) با قدرت‌های خارجی (از روس و انگلیس تا آلمان نازی، آمریکا، چین و حتی اسرائیل) وارد معامله یا همکاری شده‌اند و همزمان دیگری‌های ناسیونالیسم ایران را با نوعی فرافکنی به تجزیه‌طلبی یا همکاری با بیگانه محکوم کرده‌اند.


نتیجه این درهم‌تنیدگی مفاهیم-کنش، تولید سلیقه‌ای برچسب‌های سیاسی مخصوصا از جانب قدرت-مرکز بوده است.


میهن‌دوستی با طعم کودتاه

در جریان کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، درباریان، ارتش و چهره‌های مذهبی ایرانی، از مداخله بریتانیا و آمریکا حمایت کردند. از سوی دیگر پناه بردن محمدرضا پهلوی به حمایت آمریکا و بریتانیا در جریان کودتا نمونه‌ای از پارادوکس میان شعار وطن‌دوستی و عمل مداخله‌طلبانه وابسته به قدرت‌های خارجی بود.


متعاقب بازگشت بە قدرت، شاه اگر چە در ظاهر شعار وطن‌دوستی، استقلال، ثبات و توسعه اقتصادی سر می‌داد، اما در راستای بازگرداندن امتیازات نفتی به کنسرسیوم غربی و وابستگی امنیتی به آمریکا گام برداشت.


در آستانه انقلاب ١٣٥٧ نیز، بر همین منوال نیروهای مخالف رژیم پهلوی از فشارهای بین‌المللی از سوی کارتر و فضای حقوق بشر استقبال کردند.


 وطن دوستی از نوفل‌لوشاتو

استفاده از فضای آزاد رسانه‌ای غرب برای ضربه به رژیم پهلوی هم نمونه‌ای از همزیستی با فضا و ابزار قدرت‌های خارجی بود. رسانه‌هایی مانند BBC فارسی،Le Monde و دیگر شبکه‌های اروپایی، تریبونی در اختیار روح‌الله خمینی در زمان تبعید قرار دادند و پاریس عملاً به پایگاه تبلیغاتی انقلاب تبدیل شد.


گروه‌های مذهبی و دانشجویان پیرو خط خمینی در اروپا و آمریکا فعالانه در راهپیمایی‌ها شرکت کردند و از دولت‌های میزبان خواهان فشار دیپلماتیک بر شاه شدند. تقابل ارزشی در این نقطە نیز عیان شد.

استفاده از ظرفیت‌های جهان غرب برای سرنگونی شاه درحالی‌‌که رژیم پهلوی به دلیل وابستگی به غرب محکوم می‌شد، انقلابیون اسلامی نیز  از همان فضای رسانه‌ی آزاد غربی برای رسیدن به قدرت بهره بردند.

به عبارت دیگر اسلامیست‌های انقلابی که خود را وارثان وطن‌دوستی معرفی کردند، برای رسیدن به هدف سیاسی، همان تاکتیک وابستگی به ابزارهای خارجی را به کار بردند.


این وارونگی مفهومی پس از انقلاب نیز استمرار یافت و در مواردی همچون برقراری روابط با اروپا در دوره‌های بحرانی یا بهره‌گیری از شبکه‌های حقوق بشری علیه مخالفان خارجی مشاهده شد.


پس از پایان جنگ هشت‌ساله با عراق، که به‌عنوان نمادی از ملی‌گرایی بازنمایی می‌شد، در دوره اصلاحات، مداخلات رسانه‌ای و دیپلماتیک غرب در امور ایران از سوی بخش‌های گسترده‌ای از جامعه به‌منزله ابزاری برای اعمال فشار بر نظام و تسهیل تغییر تلقی گردید.


طنز تلخ روزگار آنجاست که در میانه جنگ ایران و اسرائیل، نظامی که همواره بر مبانی ایدئولوژیک فراملی و امت‌محور تأکید داشته است، این‌بار با دعوت از یک مداح برای اجرای سرود «ای ایران» — اثری نمادین و ریشه‌دار در حافظه تاریخی ملی‌گرای ایرانی — و بهره‌گیری گسترده از پروپاگاندای رسانه‌ای، به‌گونه‌ای آشکار به فاز ملی‌گرایی بازگشته است.


 پرچم دوستی روی خاک بی‌اختیار

نقطه‌ی تناقض در ادعای ملی‌گرایی سازمان مجاهدین خلق (MEK)، همکاری آن با دولت بعث عراق در دوران جنگ ایران و عراق بود؛ جایی که اعضای سازمان در خاک عراق مستقر شدند و ارتش آزادی‌بخش ملی را تشکیل دادند.

در جریان جنبش سبز ۱۳۸۸ نیز، حضور ایرانیان در رسانه‌های بین‌المللی و درخواست از نهادهای جهانی برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی، یا پناه‌بردن برخی کنشگران به سفارت‌خانه‌ها، نمونه‌ای دیگر از این گسست ارزشی به شمار می‌رود.

همچنین در دوره مذاکرات برجام، حمایت برخی جریان‌های سیاسی یا مدنی از تحریم‌های هدفمند به‌عنوان ابزاری برای اعمال فشار بر حکومت ایران، مصداق دیگری از همین تناقض است.

 

تاج‌طلبی با تمنا از اسرائیل

سلطنت‌طلبان و جریانات راست افراطی ایرانی در ظاهر بر تمامیت ارضی تأکید دارند، اما با تهدیدات اسرائیل و آمریکا همراهی گفتمانی و حملات به تأسیسات نظامی یا زیرساختی ایران را به‌عنوان ضربه به رژیم و گامی به‌سوی آزادی مردم توجیه می‌کنند.


درحالی‌که هر نوع درخواست از بیگانگان برای اشغال، تحریم، کودتا یا حمله به خاک با توجیه براندازی حکومتی مستبد،با اصول بنیادین ناسیونالیسم ایرانی مورد ادعایشان در تعارض است. نمی‌شود هم خود را وارث کوروش وتمدن ایران دانست و هم‌زمان منتظر مداخله‌ی خارجی برای نجات کشور بود.

 

بمب تل‌آویو مشروع، رای اربیل ممنوع

با در نظرداشتن این پیشینه‌ی دوگانه‌ی ملی‌گرایی ایرانی سوالاتی مطرح می شود: آیا کارنامه متناقض وطن‌دوستی چه درون‌حکومت، چه اپوزیسیون راست و چپ، چه مذهبی یا سکولار ایرانی صلاحیت دارند، ملیت‌های داخل جغرافیای سیاسی ایران مثل کُردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و ترک‌ها... را تخطئه و بە تجزیە طلبی متهم کنند؟

آیا تناقض ماهوی جریاناتی که امروز به دیگران برچسب تجزیه‌طلبی می‌زنند، محل تردید نیست؟ آیا آنهایی که در مقاطع حساسی از تاریخ به سفارت‌ها پناه برده‌اند، ازبیگانگان درخواست کودتا کرده‌اند، یا با دولت‌های خارجی برای حمله، جنگ، تحریم‌ها و اشغال ائتلاف با غرب یا شرق همسو شدند، از مشروعیت اخلاقی و سیاسی لازم برای داوری در مورد سرنوشت ملی دیگری‌های تحت ستم و استعمار برخوردارند؟

آیا در قاموس وطن‌دوستی، جایی برای درخواست اشغال یا حمله نظامی هست؟ آیا چنین اقدامی مصداق «خیانت ملی» نیست؟ آیا دفاع از مردم، توسعه و آزادی با اتکای تحقیرآمیز به قدرت‌های خارجی به دست می‌آید؟ آیا مفهوم وطن با انحصارطلبی و برچسب‌زنی سیاسی تعریف می‌شود؟ اگر عدالت نباشد، آیا استقلال‌طلبی را می‌توان نامشروع دانست؟ آیا نادیده‌گرفتن مطالبات بحق، نشانه‌ی وفاداری است؟ آیا حق تعیین سرنوشت از اساس قابل معامله است؟

پاسخ این پرسش‌ها را باید در تجربه‌ی وطن‌دوستی نسخه‌ی ایرانی جُست، که نه به‌عنوان اصلی اخلاقی یا ارزشی ثابت، بلکه همچون ابزاری تاکتیکی و قابل انعطاف، در خدمت منافع گروهی و مصلحت‌های مقطعی به کار رفته است.

زمانیکە دولت یا اپوزیسیونی حاضر نیست به خواسته‌های مشروع ملت‌ها پاسخ بدهد، راحت‌ترین راه، امنیتی‌سازی و برچسپ‌زنی‌ست. کُردها نیز بنابر جبر جغرافیایی در جنگ‌ها، انقلاب‌ها و مراحل مختلف تاریخ ایران، حضور و همواره خواهان عدالت، برابری، خودمختاری در چارچوبی دموکراتیک،استقلال‌طلبی و خواست‌های متنوع سیاسی دیگر بوده‌اند.


اگر مطالبه حقوق فرهنگی، زبانی و سیاسی را تجزیه‌طلبی بنامیم، خود نافی دموکراسی هستیم. وقتی افکار عمومی ایران‌دوستی، حمله نظامی اسرائیل را زمینه‌ساز آزادی می‌دانند، اما در همان حال، رفراندوم دموکراتیک اقلیم کُردستان عراق (باشور) در ۲۰۱۷ را صرفاً به بهانه‌ی ارتباط احتمالی با اسرائیل، تجزیه‌طلبی می‌خوانند، نمی‌توانند مدعی مشروعیت اخلاقی یا صلاحیت سیاسی در مواجهه با مسئله‌ی ملت کُردستان باشند.

این موضع‌گیری متزلزل، نشانه‌ای روشن از بی‌اعتباری اصولی و فروپاشی معیارهای دوگانه در گفتمان ملی‌گرایی ایرانی است.

به عبارت دیگرناهمخوانی گفتمانی و عملی کسانی که گُمانِ ارتباط کُردها با اسرائیل را خیانت می‌دانند، اما حمایت خود از حمله اسرائیل و بمباران ایران را رهایی‌بخش و مشروع توصیف می‌کنند، نشان می‌دهد که هدف دفاع از وطن نیست، بلکه ادامه‌ی همان سیاست دولت‌-ملت معیوبِ سلطه‌طلب، حذف‌گرا و در نهایت تشدید مرکزگرایی و انکار حقوق ملیت‌هاست.


رفراندوم اقلیم کُردستان یک روند مسالمت‌آمیز، دموکراتیک و در چارچوب حقوق بین‌الملل بود. برچسب زدن به آن‌، توسط کسانی که امروز خواهان مداخله خارجی در ایران هستند، نشان‌دهنده بی‌ثباتی فکری و فقر دموکراتیک ملی‌گرایی ایرانی‌ است.


درحالی‌که جریان‌های ایرانی در کودتا، سرکوب، استعمار، یا تبانی با بیگانگان دست داشتند، کُردها مطالبه‌گر عدالت، هویت و در ایران، ترکیه، عراق و سوریه همواره پیشگام در مبارزه با داعش، تروریسم و فاشیسم مذهبی-ملی بوده‌اند.

 

ملی‌گرایی ایرانی با گرایش عِبری

بررسی تناقض اسرائیل‌دوستی ایرانی، در ساختار تبعیض‌آمیز، مرکزگرا و قدرت‌محور گفتمان سیاسی ایران نیز قابل‌تامل است.

در این گفتمان، معیارها نه بر اساس اصول اخلاقی، حقوق بین‌الملل یا عدالت، بلکه بر اساس موقعیت مرکز - حاشیه، منافع قدرت و تبعیض تاریخی بنا شده‌اند. بدین معنا کە اسرائیل‌دوستی برای مرکز از مشروعیت برخوردار بودە اما برای کُردها جرم تلقی می شود.

اتهامی که هم از سوی اپوزسیون برای اعتبارزدایی از جنبش و احزاب کردی روژهلات وارد می‌شود هم از سوی حکومت مستقر برای بسیاری از مبارزان و فعالان کرد جهت به مسلخ اعدام بردن آنها.


به عبارت دیگر زمانیکە ایرانی از رابطه با اسرائیل یا مداخله آن در ایران حمایت می‌کند، توجیه آن مبارزه با دیکتاتوری یا نجات کشور است، اما دیپلماسی احتمالی کُردها با اسرائیل یا دیگر کشورها برای تضمین بقا و امنیت ملی خود به تجزیه‌طلبی متهم می‌شود.


این نشان می‌دهد که مسئله، نه اسرائیل است، نه جنگ و نه صلح؛ بلکه «چه کسی» این کار را می‌کند و آیا به مرکز تعلق دارد یا خیر؟

از همین رو، در گفتمان رسمی و جامعه ایرانی، حمله پیش‌دستانه یا جنگ برای تغییر رژیم در ایران «دفاع مشروع» است، اما مقاومت کُردها در مقابل تبعیض ساختاری، سرکوب سیاسی و حذف فرهنگی به عنوان «تجزیه‌طلبی» برچسب می‌خورد.

این گفتمان که از جدایی‌طلبی در کشورهایی مانند اوکراین و کوزوو حمایت کردە است، استقلال کُردها را تهدید برای ایران می‌دانند.

ملی‌گرایی ایرانی، آن‌گونه که در روایت رسمی و جریان‌های غالب سیاسی تعریف شده است، نه بر پایه عدالت تاریخی و حقوق برابر ملت‌ها، بلکه مبتنی بر یک نگاه مرکزگرایانه و انحصارطلب بنا شده است.

در حالی‌که خودِ نیروهای سیاسی مختلف در تاریخ معاصر پادشاهی پهلوی تا اسلام‌گرایان، از مجاهدین تا سلطنت‌طلبان بارها برای حفظ یا بازپس‌گیری قدرت از نیروی خارجی، کودتا، اشغال یا حتی حمله نظامی استقبال کرده‌اند، کُردها که تنها خواهان حق تعیین سرنوشت یا دفاع مشروع در برابر سرکوب بوده‌اند.


این سیاست دوگانه، نه‌تنها بی‌عدالتی تاریخی علیه ملت‌های غیرفارس را تداوم بخشیده است، بلکه ماهیت ابزاری و گزینشی وطن‌دوستی در سیاست ایرانی را نیز افشا می‌کند.

زمانی که وطن‌دوستی برای مرکز‌نشین، حمایت از تحریم، جنگ یا اسرائیل‌ دوستی تلقی می‌شود، اما برای کُردها، حتی شرکت در رفراندوم اقلیم کُردستان جرم تلقی می شود، دیگر نمی‌توان آن را گفتمان ملی‌گرایی نامید، بلکه وارونگی ملی‌گرایی ایدئولوژیک در لباس میهن‌پرستی است.

بدون یک‌کاسه کردن مفاهیم میهن‌دوستی دموکراتیک با ناسیونالیسم دیگرستیز و جریانات اپوزسیون ایرانی، بدون در نظر گرفتن سرانجام این گرایش ایرانی‌ها، لازم است جریانات دموکراتیک به سمت بازتعریف مفاهیم از جمله میهن‌دوستی دموکراتیک چندملیتی، قرارداد اجتماعی تازه با لحاظ تنوعات ملی-هویتی و تعریف وطن به‌مثابه میدان عدالت، نه ابزار هژمونی و طرد حرکت کنند.

 

 

bottom of page