top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

سیاست خاک و خون: دربارە مسالە ارومیه

  • arefsalimi78
  • Nov 5
  • 5 min read

ree

الند خلیقی


تحولات اخیر ارومیه بازتاب بازتولید گفتمان‌های اتنیکی در چارچوب منطق خاک و خون است که سیاست دموکراتیک را تضعیف می‌کند. برون‌رفت از این چرخه، مستلزم تخیل سیاسیِ نوینی است که هویت را نه در تبار و سرزمین، بلکه در مشارکت، تجربه‌ زیسته و امکان ساختن آینده‌ای مشترک بازتعریف کند


بار دیگر تنش‌ها در ارومیه بالا گرفته است. جرقه‌ تازه‌ی این وضعیت در واپسین روزهای اسفند ۱۴۰۳، هم‌زمان با برگزاری جشن نوروز کردی زده شد که به زنجیره‌ای از درگیری‌ها و واکنش‌ها انجامید.


نخست، گروهی از ترک‌ها با برگزاری تظاهراتی مذهبی-ناسیونالیستی به آن پاسخ دادند. سپس، جمعی از روشنفکران ایرانشهری با انتشار نامه‌ای موضع گرفتند، و اندکی بعد، شعارهایی دیگر ستیزانە در جریان یک مسابقه‌ فوتبال طنین‌انداز شد.


هر یک از این رخدادها شاید در نگاه نخست جزئی به نظر برسد، اما در کنار هم حاکی از نشانه‌های شکافی عمیق‌تر هستند: مناقشه‌ای دیرپا بر سر هویت، تعلق و معنای همزیستی در شهری که تنوع بە یک واقعیت اساسی آن تبدیل شده است.


همه بر این نکته هم‌نظرند که در ارومیه «مشکلی» وجود دارد، اما هیچ‌کس درباره‌ ماهیت دقیق آن به توافق نرسیده است. برای برخی، مسئله در تغییرات جمعیتی خلاصه می‌شود.


از نگاه کُردها و ترک‌ها، هر یک دیگری را به تجاوز به سرزمین تاریخی خود متهم می‌کند. در سوی دیگر، هواداران اندیشه‌ی ایرانشهری، همان‌گونه که در نامه‌شان آمده بود، این وضعیت را نشانه‌ای از سستی و غفلت دولت مرکزی می‌دانند.

با این حال، ورای این تفسیرهای گوناگون، چارچوبی مشترک و خطرناک همه‌ آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد، چارچوبی که می‌توان آن را سیاستِ خاک و خون نامید.

در این منطق، هویت سیاسی و مشروعیت نه از اراده و کنش مشترک مردم، بلکه از تبار و زمین گرفته می‌شود. درست همین تصور است که بار دیگر ارومیه را به صحنه‌ی رقابت بر سر مالکیت، نه همزیستی، بدل کرده است.

 

آینە ناسیونالیسم


بخش مهمی از تنش‌های کنونی در ارومیه میان دو جریان ناسیونالیستیِ کرد و ترک شکل گرفته است. هر دو گروه، با وجود آن‌که در ظاهر در برابر یکدیگر ایستاده‌اند، روایت‌هایی بسیار مشابه از گذشته ارائه می‌کنند.


کُردها بر پیوندهای تاریخی و ریشه‌های کهن خود در این شهر تأکید دارند، و ترک‌ها قرن‌ها حضور، سکونت و نفوذ فرهنگی خویش را یادآوری می‌کنند.

در نگاه هر یک، دیگری تازه‌وارد یا حتی اشغالگر است. در نتیجه، تاریخ به میدان نبردی برای اثبات مالکیت بدل شده و جغرافیا به سلاحی سیاسی در دست هر دو طرف تبدیل گشته است.

طنز تلخ ماجرا در آن است که این دو گرایش، با وجود دشمنیِ آشکارشان، در واقع منطق مشترکی را بازتولید می‌کنند. هر دو بر این باورند که مشروعیت سیاسی از نسب و سرزمین سرچشمه و از خون و خاک می‌جوشد.

در این چارچوب، ناسیونالیسم کردی و ترکی نه تنها یکدیگر را خنثی نمی‌کنند، بلکه با تأکید متقابل بر این منطق، به تقویت هم می‌انجامند.

این منطق، چه پنهان و چه آشکار، همواره از سوی نیروهای بزرگ‌تر نیز تغذیه شده است. دولت مرکزی ایران، که سابقه‌ای طولانی در بهره‌گیری از سیاست تفرقه دارد، از تداوم تنش‌های اتنیکی سود می‌برد.


شکاف‌های اتنیکی و هویتی، سپری در برابر به چالش کشیده شدنِ ناسیونالیسم مرکزگرای حاکم هستند، همان هویتی که از بدو پیدایش دولت مدرن در ایران قدرت را در دست داشتە است.


در کنار آن، قدرت‌های منطقه‌ای نیز از این اختلافات به‌عنوان ابزاری برای گسترش نفوذ خود بهره می‌برند، گاه از طریق حمایت مالی و رسانه‌ای، و گاه با پشتیبانی سیاسی. آنان افسانه‌ای را زنده نگه می‌دارند که گویا ارومیه باید متعلق به یکی از این دو گروه باشد.

 

از سیاست تا خشونت


مسئله آن است که مناقشه‌هایی که حولِ خاک و خون شکل می‌گیرند، اصولاً با ابزارهای سیاستِ دموکراتیک و مدرن قابل حل نیستند.

تجربەی تاریخی نشان داده است که این نوع درگیری‌ها به‌ندرت از مسیر گفت‌وگو یا مصالحه حل می‌شوند. زمانیکە هویت سیاسی با خاک و خون در هم آمیخته می‌شود، جایِ عقل برای عمل تنگ می‌شود و منطقِ استدلال جای خود را به منطقِ زور می‌دهد.

پرسشِ «چه کسی مالک این سرزمین است؟» در چنین شرایطی اغلب نه با مذاکره، که با تحمیلِ قدرت و خشونت عریان پاسخ داده می‌شود.


این دقیقاً همان خطری است که ارومیه را تهدید می‌کند. اگر شهروندان و گروه‌های سیاسی به تفکر در قالبِ مطلقاتِ اتنیکی ادامه و آن را مبنای هویت سیاسی قرار دهند، افقِ یک راه‌حلِ دموکراتیک به‌سرعت کم‌رنگ خواهد شد.


هنگامی که منازعه به منطقِ خون و خاک کشیده شود، نتیجه نه با استدلال و نه با گفتگو، که با سلاح و برتریِ نظامی رقم می‌خورد. البتە قوی‌ترین طرف شاید پیروز شود، اما تنها با نابود کردن بافت اجتماعی‌ای که امکان سیاست دمکراتیک را فراهم می‌کند.


بازاندیشیِ مسئله


ارومیه امروز بیش از هر زمان دیگری به بازاندیشیِ مسئله‌ی خود نیاز دارد. سیاست، در معنای واقعی‌اش، پیش از آن‌که هنرِ ارائه‌ی راه‌حل باشد، عرصه‌ای برای تعریف و شناساییِ خودِ مشکلات از سوی جامعه است. 

پیش از آن‌که نسخه‌ای برای درمان پیچیده شود، باید پرسید: مسئله‌ اصلیِ ارومیه چیست؟ آیا تغییرات جمعیتی است؟ یا نابرابری اقتصادی و شکاف طبقاتی؟ شاید هم حاشیه‌نشینی فرهنگی است، یا عمیق‌تر از همه، فروپاشیِ اعتماد به ایده‌ی زندگیِ مشترک؟

در یک سیاست دموکراتیک، تعریفِ مسئله نمی‌تواند از بیرون بر جامعه تحمیل شود. مسئله باید از متن مشارکت مردم برآید، از گفت‌وگو، تجربه و استدلالی جمعی زاده شود. تنها زمانی که شهروندان خود، مشکلات مشترکشان را تعریف کنند، امکان یافتنِ راه‌حل‌های واقعی و مشترک نیز پدید می‌آید.


اما سیاستی که بر پایه‌ی خاک و خون بنا شده باشد، درست خلافِ این مسیر حرکت می‌کند. چنین سیاستی مسئله‌ای ساختگی می‌سازد و آن را بر مردم تحمیل می‌کند.


برای مثال مسئلە را در چهارچوب پرسشِ کاذبِ «چه کسی مالکِ سرزمین است؟» فرمولبندی میکند و سپس مردم را به جنگ بر سر پاسخ بە آن می‌فرستد.

ارومیه برای رهایی از این چرخه، باید پرسش خود را تغییر دهد: به‌جای آن‌که پاسخگوی سؤالی تحمیلی باشد، باید پرسشی از درونِ زندگی روزمره و تجربه‌ی مشترک مردمش طرح کند. پرسش ساده اما بنیادین این است: چگونه می‌خواهیم با یکدیگر زندگی کنیم؟

این، بنیادی‌ترین پرسشِ سیاست دموکراتیک است؛ پرسشی که پاسخی یگانه و ساده ندارد. یافتنِ پاسخِ آن نیازمند ایجاد فضاهایی مشترک و گفت‌وگویی جمعی است که مردم بتوانند از خلال اندیشیدن و استدلالِ مشترک در آن، راهی و یا راههایی برای زندگیِ جمعیِ خود و سامان دادن بە آن پیدا کنند.


به سوی تخیلِ نو


سیاستی که بر پایه‌ی «خاک و خون» شکل گرفته باشد، تعلق را امری کهن، ذاتی و تغییرناپذیر می‌پندارد. گویی پیوند انسان با سرزمین ازلی و نه حاصل انتخاب و کنش است.

اما در واقع، احساس تعلق و هویت سیاسی نه موروثی است و نه طبیعی؛ بلکه در جریان همکاری، مشارکت و تجربه‌ی زیستنِ مشترک ساخته و دگرگون می‌شود. شهرها فضاهای زندەاند و آنچه ساکنان را به هم پیوند می‌دهد، نه افسانه‌ی تبار و منشأ، بلکه ضرورتِ زیستن، کار کردن و اداره‌ی جمعیِ زندگی روزمره است.

برای گسستن از چرخه‌ی تنش‌های اتنیکی، ارومیه نیازمند تخیلی تازه است. تخیلی که شهر را نه کرد و نه ترک، بلکه خانه‌ای مشترک ببیند که در آن همه بتوانند آینده‌ای مشترک و جمعی بسازند.


این نگاه، دعوتی ساده‌دلوحانە به همگرایی نیست؛ اختلاف‌ها همچنان وجود خواهند داشت. اما گام نخست در مسیر تغییر، دگرگون کردنِ پرسش است: به‌جای آن‌که بپرسیم «این شهر از آنِ کیست؟»، باید از خود بپرسیم «چه شهری را می‌خواهیم با هم بنا کنیم؟» 


مسئلهٔ واقعیِ ارومیه این نیست که چه کسی مالک آن است، بلکه مردمش چگونه می‌توانند حقِ تعریفِ مشکلات و آیندهٔ خود  را بازپس گیرند.

 
 
bottom of page