شبح کُردستان سرخ بر فراز حافظهی سیاسی کُردها
- Arena Website
- Oct 9
- 17 min read

شیلان سقزی
در تاریخ ملتها، برخی نقاط تاریخی بهجای آنکه به نقطه عطفی در مسیر شکلگیری هویت و قدرت سیاسی تبدیل شوند، بهواسطه فشارهای سیاسی، غفلت نخبگان و فقدان استراتژی تاریخی به حاشیه رانده یا به فراموشی سپرده میشوند. تجربه جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز (١٩٢٣–١٩٢٩) یکی از نخستین اشکال تجربه خودمختاری اداری کُردی یا با ملاحظاتی، حاکمیت خودمختار کُردی در جهان مدرن بود که نهتنها میتوانست به الگویی راهبردی برای جنبشهای کُردی در سرتاسر خاورمیانه تبدیل شود، بلکه فرصت نادری برای پیوند میان هویت، حاکمیت و نهادسازی مدرن برای کُردها در دل یکی از قدرتهای بزرگ آن زمان یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود.
تجربه جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز (١٩٢٣–١٩٢٩) به دلیل بیتوجهی جنبشهای کُردی، بیثباتی ساختاری در بلوک شوروی یا دقیقتر سیاستهای امنیتی استالینی شوروی، کوچ اجباری کُردها و فقدان حافظهی سیاسی فعال در میان خود کُردها، به تدریج از صفحهی سیاست کمرنگ و تنها در آرشیوها باقی ماندە است.
این فراموشی جدا از نقش هژمونی سرکوبگر و سیستماتیک دولتی اتحاد جماهیر شوروی، نشانگر گسستهای عمیق در حافظه تاریخی کُردهاست که با روایتهای ناقص و اسطوره زده از تاریخ، مانع از تولید الگوهای موفق و تجربهاندوزی جمعی میشود، اما جنبشهای معاصر کُردی با بازخوانی انتقادی این تجربه میتوانند آن را به بخشی از گفتمان راهبردی امروز بدل کنند و حافظه عمومی را نسبت به جمهوری فراموششده، زنده و آن را به سرمایهای نمادین و سیاسی تبدیل کنند.
بیتردید جنبش کُردی بدون احیای این حافظەی جمعی، همچنان در دور باطل آغازهای بیپایان گرفتار خواهد ماند. دور باطلی کە بە مثابە یک نخ نمادین برای مواجههی پویا و انتقادی با تاریخ، از جمهوری سرخ کُردستان در لاچین تا انقلاب هنوز در جریانِ روژآوا و جنبش مبارزاتی ژن، ژیان، ئازادی به عنوان وارث جمهوری کُردستان در روژهلات عمل می کند.
کُردها در قفقاز: از خودمختاری تا حاشیهنشینی سیاسی
دورە پیش از انقلاب اکتبر روسیە
حضور و نقش کُردهای قفقاز در سه دورهی تاریخی پیشاسوسیالیستی، دوران اتحاد جماهیر شوروی و دوران پساشوروی، نمایانگر تعاملات پیچیده سیاسی، فرهنگی و جمعیتی است.
کُردها از دیرباز در مناطق مرزی بین آناتولی شرقی، قفقاز جنوبی و شمال بینالنهرین ساکن بودند و در قرون ١٨ و ١٩ میلادی، بنابه دلایل امنیتی، کوچ اجباری و یا مهاجرت اقتصادی و نظامی، توسط دولت عثمانی یا روسیه تزاری به قفقاز جنوبی انتقال داده شدند.
متعاقب آن، روستاها و سکونتگاههای کُردی در مناطقی چون لاچین، زنگزور، قرهباغ، نخجوان و بخشهایی از ارمنستان شرقی شکل گرفتند. ایزدیها نیز که بخشی از جامعه کُرد بە شمار می روند، عمدتاً در پی فشارهای مذهبی امپراتوری عثمانی در این دوران، مهاجرتهای قابلتوجهی به قفقاز داشتند.
در نظام امپراتوری روسیه تزاری، هویت کُردی از لحاظ سیاسی نهادینه نشده بود و عمدتاً در قالب طایفه، دین (اسلام سنی یا ایزدی) و زبان کُردی باقی مانده بود. هیچگونە ساختار سیاسی مستقلی در دورهی پیشا سوسیالیستی برای کُردها در قفقاز وجود نداشت.
البته این گفتە درست است که نهاد سیاسی مستقلی وجود نداشت اما نباید جایگاه رهبران محلی، خانها و شیوخ، یعنی «دین و طایفه»، را مطمح نظر قرار نداد کە در فقدان دولت-ملت، با نقش نیمهخودمختار خودساختارهایی برای خودسازماندهی و بقا بودند.
کُردهای ایزدی در مواردی از حمایت نسبی روسیه تزاری بهرهمند بودند(حمایت ابزاری و فشارهای همزمان)، چراکه بهعنوان «کُرد غیرمسلمان» دستهبندی میشدند و اهداف سیاسی روسها را در تضعیف نفوذ عثمانیها تأمین میکردند، اما نقش سازمانیافته و رسمی در سیاست منطقهای نداشتند.
در این دوره، هیچ نهاد آموزشی، مدرسه یا رسانهی فعالیبه زبان کُردی در قفقاز جنوبی (ارمنستان کنونی) وجود نداشت. زبان کُردی، در صورت استفاده، بیشتر در فضاهای غیررسمی و شفاهی مانند داستانسرایی، دین و شعر بهکار میرفت.
سواد عمومی پایین، نبود خط رسمی و نبود نهادهای فرهنگی، از عوامل تضعیف خودآگاهی جمعی کُردها بودند. با این حال، شواهدی نیز از فعالیتهای غیررسمی فرهنگی و کلاسهای کُردی در ایروان و تفلیس بین ١٩١٨ –١٩١٩ وجوددارد.
در واقع، برای کُردهای قفقاز دوره پیشاسوسیالیستی دورهای از حاشیهنشینی سیاسی، استعمار تزاری، مهندسی جمعیت، پراکندگی اجتماعی و حذف تدریجی از معادلات قدرت بود.
نه دولت روسیه تزاری تمایلی به شناسایی هویت کُردی داشت و نه خود کُردها بهدلایل مذهبی، زبانی و طایفهای توانسته بودند انسجامی برای مطالبهگری سیاسی شکل دهند.
اما مهاجرت شماری از کُردهای تحصیلکرده به باکو و تفلیس و تماس با سوسیالیستها و بلشویکها در این دوره، زمینهای را برای شکلگیری نخستین اینتلیجنتسیای کُرد در قفقاز که بعدها در دوره شوروی، با پشتیبانی ایدئولوژیک کمونیسم، به تأسیس جمهوری سرخ کُردستان و نشر روزنامههایی انجامید، مهیا نمود.
این نخبگان در واقع محصول تماسهای میانفرهنگی در شهرهای قفقاز بودند، نه زاییده مستقیم جامعه سنتی کُردی. یکی از نمونههایی که در این بستر اجتماعی-فرهنگی رشد کرد، «عرب شَمو» است که بعدها نخستین رماننویس کُرد در شوروی شد.
دوره دوم: دورهی شوروی (١٩٢٠–١٩٩١)
با فروپاشی امپراتوری روسیه و استقرار حکومت بلشویکی، فضای ژئوپلیتیکی قفقاز دچار دگرگونی شد. در این میان، کُردها که پیشتر در حاشیه نظم تزاری قرار داشتند، ناگهان وارد مرحلهای از شهروندی فرهنگی در چارچوب سیاستهای جدید شوروی شدند.
اتحاد جماهیر شوروی در دهههای نخست خود، بهویژه در دهه ١٩٢٠، سیاستی موسوم به کورنیزاتسیا (بومیسازی) را در پیش گرفت، همین امر شرایطی را برای کُردهای ارمنستان به وجود آورد تا برخلاف وضعیتشان در دورهی روسیه تزاری، به فرصتی بیسابقه برای بازنمایی هویتی خود دست یابند.
بیش از پنجاه مدرسه کُردی در ارمنستان دایر شد، روزنامه «روژی کورد» (روز کُرد) در اواخر دهه ٢٠ آغاز به انتشار کرد و مهمتر از همه، روزنامهی «ریا تازه» (راه نو) به زبان کُردی کورمانجی که از سال ١٩٣٠ تاکنون (٢٠٢٥ ) علیرغم چند وقفه کوتاه همچنان منتشر میشود. این روزنامه از ستونهای اصلی توسعه زبان و هویت فرهنگی کُردی بوده است.

رادیوی کُردی ایروان نیز یکی از مهمترین رسانههای صوتی جهان کُردی شد و نقش مهمی را در گسترش زبان و ادبیات کُردی ایفا کرد. شوروی در این دوران، اجازه تأسیس نهادهای فرهنگی مستقل در چارچوب سیاستهای حزب کمونیست را میداد:
در ١٩٣٢ «اتحادیه نویسندگان کُرد» در ارمنستان شکل گرفت، اولین تئاتر دولتی کُردی در روستای آلاگیاز راهاندازی شد، نخستین رمان کُردی نیز در سال ١٩٣٥ منتشر شد که گامی تاریخی در ادبیات مکتوب کُردی به شمار میرود.
در این دوره شخصیتهای برجستهای چون «رومن آمویان، امین اودال، عرب شامیلوف، فریک پولاد بکف، کایرام سلویان و جلیله جلیل» پایههای زبان نوشتاری کُردی را در قالب الفبای سیریلیک بنیاد گذاشتند، اما این دوره شکوفایی در ١٩٣٧ با ظهور استالینیسم و پاکسازیهای بزرگ متعاقب آن متوقف شد.
به بهانههای امنیتی صدها تن از کُردهای ارمنستان، آذربایجان و گرجستان به قزاقستان، سیبری، ازبکستان و دیگر مناطق آسیای میانه تبعید و فعالیتهای فرهنگی کُردی تعطیل شد.
اما پس از مرگ استالین در ١٩٥٣ و آغاز دوره خروشچف، برخی فعالیتهای کُردی دوباره جان گرفت، اما دیگر آن شور و سازمانیافتگی دهه ١٩٣٠ را نداشت.
این دوره دوگانهترین دوره در تاریخ کُردهای قفقاز بود؛ از یکسو فرصت طلایی برای آموزش، نشر، رسانه و ادبیات که هیچگاه در دورههای پیش از آن تجربه نشده بود، مهیا شد و از سوی دیگر سرکوب سیستماتیک، تبعیدهای اجباری و حذف فیزیکی یا نمادین نخبگان کُرد ادامە یافت.
دوگانگی و تناقض این دوران از واقعیتی پیچیده سرچشمه میگیرد. سیاست کورنیزاتسیا اگرچه در ظاهر به نفع اقلیتها بود، اما در عمل ابزاری بود برای کنترل و همگونسازی فرهنگی بهنفع هژمونی روسی. این سیاستها در راستای تقویت قدرت مرکزی و کاهش تهدیدات اتنیکی ،بهویژه در زمینههای زبان، آموزش و رسانه بهکار گرفته شدند.

بنابراین، اشاره به شکوفایی مقطعی فعالیتهای کُردی به معنای انکار و نادیدهانگاری اهداف پنهان و پیامدهای اتنیکی سیاست کورنیزاتسیا نیست.
دوره سوم: دوران پساشوروی ١٩٩١ - ٢٠٢٥
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ١٩٩١، نه تنها پایان یک نظم سیاسی-ایدئولوژیک در مقیاس جهانی بود، بلکه آغاز دورهای از بیثباتی ساختاری در جمهوریهای تازه استقلال یافته مانند ارمنستان نیز بود.
برای کُردها، این مرحله نه تنها به معنای فروپاشی نظام حمایتی شوروی و پایان سیاستهای دوگانه بومیسازی بود، بلکه همزمان با شکلگیری دولت- ملتهای جدید، آنها در موقعیتی حاشیهای، ناامن و سرگردان قرار گرفتند.
از دههی ١٩٩٠ به بعد، مشخصا از اواخر دهه ٨٠ تا اوایل ٢٠٠٠، در پی تشدید تنشهای اتنیکی و جنگ اول قرهباغ، بخش قابلتوجهی از جمعیت کُرد ارمنستان تحت فشارهای اجتماعی، سیاسی و امنیتی، مجبور به مهاجرت به روسیه، آذربایجان و آسیای مرکزی شدند.
از سوی دیگر، بخش عمدتاً ایزدی جامعه کُردی که پیوندهای مذهبی و فرهنگی محکمتری با اکثریت ارمنی داشتند، در ارمنستان باقی ماندند و در جنگ قرهباغ در کنار نیروهای ارمنی جنگیدند.
اکنون کُردهای باقیمانده در ارمنستان، در استان آراگاتسوتن، اطراف روستاهای آلاگیاز، آرماویر، آرارات، تالین، آپاران، کوتایک و حتی برخی در خود ایروان و مناطق کوهستانی الگزه زندگی میکنند.

اما برخلاف دوره شوروی که تمرکز جمعیتی و نهادی بالایی داشتند، اکنون با پراکندگی، عدم انسجام سازمانی و نبود سیاست فرهنگی روشن مواجهاند.
امروزه، کُردها در ایروان در مجامع عمومی و سازمانهایی چون شورای خلق کُرد ارمنستان، کمیته کُردستان ١٩٩٠، شورای روشنفکران کُرد، شورای دوستی ارمنی- کُردی، اتحادیه ملی ایزدیها و جنبش کُرد زنان آزاد ارمنستان نمایندگی و ریاست مشترک دارند.
همچنین علاوه بر فعالیت روزنامه تاریخی «ریا تازه» (راه نو)، ماهنامه فرهنگی - اجتماعی زاگرس نیز از سال ٢٠٠٨ به دو زبان کُردی و ارمنی آغاز به کار کرده و تا کنون حدود 300 شماره آن چاپ شده است.
کانال تلویزیونی چرا تیوی، نیز که در حوزههای تاریخی، مذهبی و فولکلور برای همهی ایزدیان جهان برنامه پخش میکند، در ارمنستان فعالیت دارد. از سال ٢٠٢٤ در انستیتوی مطالعات شرقشناسی دانشگاه دولتی ایروان رشتهی کُردشناسی به سرپرستی «لیانا مهویان» به دو زبان ارمنی و کُردی تدریس میشود.

این مقطع تاریخی با وجود ظاهر آماری مناسب ولی مرحلهای تازه از حاشیهنشینی سیستماتیک کُردهای ارمنستان همراە است. سیاستهای ناسیونالیستی، محدودیتهای ساختاری، مهاجرت به علت فشارهای اقتصادی-اجتماعی، سرکوب هویتی و ادغام ایزدیها در جامعهی ارمنی که بیشتر با ماهیت انقیاد فرهنگی و نه همزیستی واقعی انجام میگیرد، ویترین این دوره هستند.
باید اذعان کرد که نمادهای فرهنگی پیشگفته بیش از آنکه قدرتی واقعی برای مقابله با هژمونی دولتی و شکلدهی سیاست مستقل باشند، نوعی تسکین نمادین برای فقدان انسجام نهادی و نبود امکان واقعی بازسازی زبان و هویت کُردی هستند.
از جمهوری سرخ تا عقبگرد تاریخی
در ارمنستان از دهه ١٩٩٠ به بعد، با تصویب قانون اساسی جدید ساختار سیاسی این کشور به سمت نظامی پارلمان محور با ترکیب چند اتنیکی پیش رفتە است. در این چارچوب برای برخی اقلیتها از جمله روس، آشوری، یهودی و کُرد سهمیههایی در پارلمان در نظر گرفته شدە است.
بر اساس قانون جدید انتخابات دو کرسی پارلمان ارمنستان به کُردها و ایزدیان، تحت عنوان اقلیت مذهبی ایزدی ،تعلق گرفت که از ٢٠١٧ تا ٢٠٢٥، کنیاز حسنوف (کیناس حمید)، بهعنوان نمایندهی کُردهای ایزدی و در ٢٠١٧ روستم ماخمودیان و از ٢٠١٨ تا ٢٠٢٥ روستم باکویان بهعنوان نمایندهی ایزدیان وارد پارلمان ملی ارمنستان شدند.
به دلیل وضعیت اضطراری جنگ قرباغ حضور این افراد در پارلمان تمدید شد و قرار است در نیمه دوم ٢٠٢٥ انتخابات جدید پارلمانی برگزار شود.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که سهمیهبندی مبتنی بر جداسازی ایزدی از کُرد حاصل کدام سیاستگذاری یا انتخاب هویتی است؟ آیا سیاستهای تفکیک نمایندگی ایزدیها از کُردها، بازتابی از مهندسی هویتی و مدیریت اقلیتهاست یا نوعی بازسازی هویتی دولتی در راستای تضعیف صدای سیاسی کُرده بە شمار می رودا؟
در این میان، تا چه اندازه میتوان گروههای سیاسی کُرد و نخبگان مذهبی ایزدی را مسئول بازتولید این شکاف هویتی و بیعملی در برابر آن دانست؟
میتوان گفت تفکیک ساختاری ایزدی از کُرد، نتیجهی همپوشانی سه عامل دولتسازی اتنیکی ارمنستان، گفتمان خودایزدیپنداری و ضعف سازماندهی کُردها ست، یعنی نه تنها دولت بلکه خود جامعه ایزدی نیز با پذیرش و پیگیری این تمایز، آن را نهادینه کردهاند.
در پی هویتسازی اتنیکی و تنظیمات سیاسی، دولت ارمنستان ترجیح داده است ایزدیها را به عنوان گروهی متمایز بهرسمیت بشناسد که هم از نظر جمعیتی بزرگتر هستند و هم تمایل به فاصلهگذاری با هویت کُردی دارند.
این سیاست بهنوعی کنترلپذیری بیشتری برای دولت ایجاد میکند و اختلافات درونگروهی را به نفع ساختار قدرت بهکار میگیرد.
از سوی دیگر بخش قابل توجهی از رهبران ایزدی در ارمنستان، به دلایل تاریخی، مذهبی و اجتماعی، خود را مجزا از ملت کُرد قلمداد کردە و این تمایز را در عرصه سیاسی دنبال و در پارلمان، رسانه و نظام آموزشی بر هویت متمایز ایزدی تأکید دارند.
این نگاه در میان برخی از ایزدیان شنگال پیش از حمله داعش، شبیه به نگاه متمایز بخشی از جامعه یارسان از پیکره کُردستان یا ترجیح هویت دینی بر هویت کُردستانی خود می باشد.
به عبارت دیگر، اقدام به تفکیک ساختاری ایزدی از کُرد در قانونگذاری رسمی ارمنستان، بیش از آنکه نشانهای از بازشناسی هویت کُردی بهصورت کلی باشد، بازتابدهندهی تقسیمبندی نهادی میان کُرد و ایزدی و نوعی بازتعریف کنترلشده و غیرسیاسی از هویت کُردی است.
این روند عملاً به استحالهی تدریجی صدای کُردی در عرصه عمومی و به تقویت گفتمان تکهویتی منجر شدە است که در آن کُردها نه بهعنوان یک سوژه سیاسی، بلکه بهمثابه اقلیت مذهبی-فرهنگیِ منفعل و بیصدا تعریف میشوند.
در غیاب بازتعریف راهبردی از سوی نخبگان کُرد و روشنفکران جامعه و در نتیجهی وابستگی سیاسی به پایتخت و نبود انسجام هویتی میان کُردها و ایزدیها، نوعی خنثیسازی تدریجی یک هویت جمعی بە چشم می خورد.
هویتی که روزگاری در رادیوی ایروان به زبان کُردی طنین میانداخت، امروزه در بهترین حالت به مراسم آیینی و مناسک سنتی مذهبی محدود شده است. در نهایت، آنچه برای کردها در ارمنستان باقی مانده است نه یک موقعیت سیاسی تثبیتشده، بلکه وضعیتی حاشیهای و بلاتکلیف است.
از سوی دیگر، با پررنگشدن هویت ملیگرایانه ارمنی بهویژه پس از بحران قرهباغ، نوعی انسجام هویتی مبتنی بر اتنیسیتی ارمنی در ساختار سیاسی و اجتماعی ارمنستان شکل گرفت که بهطور مستقیم و غیرمستقیم به حاشیهراندن کُردها را در پی داشت.
در چنین فضایی، اولویت دولت و گفتمان عمومی بر حفظ امنیت ملی، یکپارچگی سرزمینی و بازتولید گفتمان ارمنی بودن متمرکز شد. در نتیجه، مشارکت سیاسی کُردها که پیشتر در دوران شوروی از جایگاه نسبتا فعالتری برخوردار بودند، رو به افول گذاشت و سهم کُردها در نهادهای دولتی کاهش یافت، نهادهای فرهنگیشان تقلیل یافتە و حضور مؤثر آنان در سیاستگذاریها و رسانهها تعضیف یا بە طور کلی کنار گذاشته شدند.
اتحاد فرهنگی یا پراکندگی سیاسی؟
تا کنون نهادهایی مانند شورای روشنفکران کُرد، کمیته کُردستان، شورای دوستی ارمنی- کُرد، اتحاد ملی ایزدیها و بخش نویسندگان کُرد، در بافت سیاسی و اجتماعی ارمنستان پساشوروی نقشهایی محدود اما معنادار داشتهاند.
این نهادها بیشتر در پاسخ به نیاز به بازنمایی هویتی، فرهنگی و گاه سیاسی اقلیت کُرد و ایزدی در فضایی اتنیکی_ملیگرایانه شکل گرفتند.
اغلب این نهادها بهصورت نیمه مستقل تأسیس شدهاند، اما بدون حمایت ساختاری مستمر از سوی دولت ارمنستان یا احزاب بزرگ سیاسی عمل کردهاند و در برخی موارد، حمایتهایی از سوی نهادهای اروپایی یا سازمانهای بینالمللی فرهنگی (مانند یونسکو یا بنیادهای آلمانی) در قالب پروژههای محدود دریافت کردهاند.
نهادهایی مانند اتحاد ملی ایزدیها بیشتر به جامعه ایزدی نزدیکاند و در ارتباط با رهبران مذهبی و شبکههای فراملی ایزدی فعالیت میکنند.
شورای روشنفکران کُرد بیشتر محملی برای فعالیتهای فرهنگی، پاسداشت زبان و بحثهای هویتی است. این شورا تلاش کرده است با تولید محتوا، انتشار مقاله و برگزاری نشستها، فضایی برای بازاندیشی در مسائل هویتی کُردها ایجاد کند و کمیته کُردستان که گاه کارکردی مشابه انجمن فرهنگی دارد، در زمینه آموزش زبان، چاپ کتاب و بزرگداشت مناسبتهای تاریخی_ فرهنگی کُردی فعال است.

شورای دوستی ارمنی- کُرد، مأموریت نمادین داشتە و تلاش میکند تعامل فرهنگی و تاریخی میان دو ملت را تقویت کند. این شورا عمدتاً در فضای دیپلماسی عمومی و در چارچوب رسمی عمل میکند و وابسته به دولت تلقی نمیشود، اما سعی در نزدیکی به نهادهای حکومتی دارد.
این نهادها اگرچه توانستهاند در حفظ هویت فرهنگی و زبانی سهمی محدود ایفا کنند، اما نقش سیاسی ساختاری یا تأثیرگذاری بر سیاستگذاریهای کلان نداشتهاند.
در واقع تشتت میان نخبگان ایزدی و کُرد و نیز فقدان حمایت دولتی و ضعف مالی، از عوامل اصلی کاهش نفوذ و تأثیر این نهادهاست و بیشتر فعالیتها در سطح نمادین، فرهنگی و مناسباتی باقی مانده و از توان بسیج سیاسی برخوردار نبودهاند، زیرا برآمده از تلاش روشنفکران، فعالان فرهنگی و گاه حمایتهای محدود بینالمللی بودهاند، نه حاصل ابتکار دولت ارمنستان یا حمایت ساختاری احزاب.
در نتیجه، کارکردهایشان بیشتر فرهنگی و هویتی با تأثیرگذاری محدود سیاسی بوده است. ناپایداری مالی، نبود انسجام سیاسی درون جامعه کُردهای ایزدی و سیاست رسمی هویتسازی دولت ارمنستان، نقش این نهادها را به سطحی نمادین و غیربحرانزا محدود کرده است.
سکوت سیاسی در سایه حمایت مذهبی
اینکه بخشی از ایزدیها خود را جدا از کُردها تعریف میکنند یا هویت دینی را بر هویت کُردی ارجح میدانند، موضوعی پیچیده و چندلایه است که ریشه در تحولات تاریخی، پروژههای سیاسی معاصر و بازنماییهای رسانهای متأخر دارد.
از نظر تاریخی و تبارشناسی، ایزدیها بخشی از جامعه کُردی هستند، در متون تاریخی عثمانی، صفوی و حتی متأخرتر، ایزدیها بهعنوان فرقهای مذهبی در درون جامعه کُردی شناخته میشدند، اما بهدلیل دهها حمله و نسلکشی از سوی امپراتوری عثمانی و بعدها توسط برخی نیروهای اسلامی افراطی، ایزدیها نوعی احساس طردشدگی از بدنهی تاریخی کُردی پیدا کردند.
در حافظهی جمعی ایزدیها، قتلعامهای مذهبی با عنوان «فَرمان» ثبت شدهاند (فرمان ٧٤ و حمله داعش در ٢٠١٤ از جمله شدیدترین آنهاست).
در دوران معاصر پس از فاجعهی ٢٠١٤ ، برخی از نیروهای ایزدی در شنگال و ارمنستان هویت ایزدی را مستقل از کُردی بازتعریف کردهاند که معمولاً در تقابل با احزاب سیاسی کُردی، بهویژه حزب دموکرات کُردستان عراق (پارتی) شکل گرفته است.
دلیل این امر، احساس خیانت یا بیتفاوتی حزب مذکور در لحظات بحرانی مانند عقبنشینی پیشمرگهها در شنگال هنگام حمله داعش است.

دولت ارمنستان نیز پس از استقلال، مانند بسیاری از دولتهای پسا شوروی، در چارچوب ملیگرایی ارمنی- مسیحی ارتدوکس به ملتسازی پرداخت. در این فرآیند، با اقلیتها نه بر اساس حقوق اتنیکی- ملی، بلکه عمدتاً بر مبنای حقوق مذهبی- فرهنگی آنها تعامل شد، یعنی ایزدیان به عنوان اقلیت دینی به رسمیت شناخته شدند و نه بخشی از ملت کُرد.
در نتیجه معابد ایزدی در استان آرماویر نزدیک ایروان ساخته شد، برنامههای مذهبی ایزدی از تلویزیون پخش شد، حتی روز ملی ایزدیان تصویب شد، اما هیچ سازوکار مستقلی برای نمایندگی سیاسی ملت کُرد در ساختارهای رسمی گنجانده نشد.
از سوی دیگر، انتخاب خود ایزدیها یا نخبگانشان تأکید بر تمایز دینی برای بقا بودە است، یعنی بخش قابل توجهی از نخبگان ایزدی هویت دینی را بر هویت اتنیکی- ملی ترجیح دادند. دلایل آن نیز ترس از همهویت شدن با جنبشهای کُردی در باکور، باشور، روژآوا و روژهلات بود که ممکن بود باعث بدبینی دولت ارمنستان شود.
بنابراین، هم سیاست هویتی دولت ارمنستان و هم مصلحتگرایی مذهبی- هویتی بخشی از جامعه ایزدی باعث شد که تمایز ایزدی_کُردی برجسته شود و مطالبات سیاسی اتنیکی به حاشیه برود.
در سوریه و عراق نیز، رژیم اسد و دولت مرکزی عراق گاه از تمایز ایزدی_کُرد برای تضعیف پروژههای خودمختاری کُردی استفاده میکردند و حتی برخی رسانههای عربی، ترکی و حتی فارسیزبان، برای تفرقهافکنی در جنبش کُردی این تمایز را برجسته میکردند.
در مقابل، رسانهها و نهادهای کُردی نیز با نادیدهگرفتن حساسیتهای مذهبی ایزدیها و تعمیم هویت کُردی بر همه، به سوءتفاهمها دامن زدند، اما واقعیت این است که بخش بزرگی از ایزدیها هنوز خود را بخشی از ملت کُرد میدانند.
در شنگال، ایزدیهایی که با حزب کارگران کُردستان (پکک) و یگانهای مدافع خلق(یپگ) همکاری دارند، خود را ایزدی- کُرد معرفی میکنند. درنهایت اینکه همهی ایزدیها خود را جدا از جامعهی کُردی میدانند، اغراقآمیز و محصول رسانهسازیهای مغرضانه دولتهای حاکم بر بخشهای جداافتاده کُردستان است.
شنگال و ایروان: آیینه تمامنمای هویت ایزدی در قرن بیست و یکم
دو جامعه ایزدیهای ارمنستان و شنگال (سنجار) در اقلیم کُردستان در دو بافت جغرافیایی و سیاسی متفاوت قرار گرفتەاند، اما میتوان شباهتهای سیاسی، ایدئولوژیک و ارتباطی میان آنها را در تاریخ مشترک دینی و روایتهای قربانیبودن و یا سیاستهای متمایزسازی مذهبی- سیاسی و نیز وابستگی به بازیگران فراملی و تعارضات درونگروهی مشاهده کرد.
هر دو بر اساس خاطره تاریخی مشترک از نسلکشیها (فَرمان ٧٤ و حمله داعش ٢٠١٤ ) به انسجام هویتی دست یافتهاند و حافظه تاریخی قربانیبودن در هر دو باعث نوعی تمایل به جدایی از کُردها شده است.
در شنگال، پس از نسلکشی ٢٠١٤ داعش، برخی رهبران ایزدی با حمایت حزب کارگران کردستان سعی در ایجاد یک ساختار مستقل خودگردان ایزدی داشتهاند، در ارمنستان هم برخی از رهبران ایزدی با بهرهگیری از حمایت دولت، بر تمایز خود تأکید کردهاند و در انتخابات نیز از سهمیه خاص ایزدیان استفاده کردهاند.
در شنگال، ایزدیها به بازیگرانی چون حزب کارگران کردستان و یگانهای مدافع خلق و تا حدودی بە دولت عراق و اقلیم کُردستان وابستهاند، اما در ارمنستان، گرچه کمتر، برخی نهادهای ایزدی در اروپا، روسیه و سازمانهای بینالمللی در دفاع از حقوق آنان فعال هستند.
در هر دو جامعه، دوگانههایی چون ایزدی_کُرد، مذهبی_قومگرا و محافظهکار_چپگرا به شکافهای سیاسی درونی منجر شدهاند.
در ارمنستان، روشنفکران کُرد معتقدند که تفکیک ایزدی_کُرد اقدامی سیاسی و ساختگی است و باید یک سهمیهی مشترک برای کُرد در نظر گرفته شود. اما دولت تمایل دارد اقلیتها را گروههایی مذهبی و فرهنگی نشان دهد نه سیاسی و اتنیکی.
از سوی دیگر، بخشی از جامعه ایزدی نیز مصلحتگرایانه، تمایز دینی را ترجیح دادهاند. در نتیجه، سهمیه جداگانه برای ایزدیها پیامد همین دوگانگی است.
ایزدیستیزی؛ زخم پنهان در جامعه کُردی
نفوذ و گسترش اسلامگرایی افراطی سنی بهویژه در قالب سلفیگری، وهابیت و طریقتهای محافظهکارانه در بخشهایی از کُردستان، نقشی مهم و تاریخی در تشدید شکاف میان ایزدیها و جامعه کُردی ایفا کرده است.
از قرون گذشته، ایزدیها بهدلیل باورها و مناسک متفاوت مذهبی، در جوامع مسلماننشین مورد تهمت ارتداد، شرک و حتی شیطانپرستی قرار گرفتهاند.
فتوای برخی علمای سنی در دوران عثمانی و بعدها برخی طریقتهای صوفی مانند نقشبندیه و قادریه علیه ایزدیها، زمینهساز نسلکشیهای مذهبی (فرمانها) شد. این روند باعث شد که حس بیاعتمادی به جامعه مسلمان و کُرد سنّی در ایزدیها شکل بگیرد.
در قرن بیستم، طریقتهای محافظهکار (نقشبندی- قادری) در مناطق تحت نفوذ حزب دموکرات کردستان، قدرت اجتماعی بالایی یافتند.
در دهه ٩٠، با تضعیف دولت مرکزی عراق، نفوذ گروههای سلفی (جماعة التوحید و الجهاد، انصارالاسلام) در مناطق مرزی کُردستان افزایش یافت و این گروهها نهتنها ایزدیها، بلکه شیعیان، دراویش و حتی مسلمانان سنی معتدل را نیز مرتد میدانستند، اما ایزدیها بهطور خاص هدف نفرت ایدئولوژیک این جریان بودند.
پس از سقوط صدام در سال ٢٠٠٣، اگر چە اقلیم کردستان بهظاهر امنتر شد، اما در واقعیت افراطگرایی جدید سلفیگری در شهرهایی چون حلبجه، گرمیان، سلیمانیه و اطراف موصل گسترش یافت و ظهور داعش، نقطه اوج تحقق عملی این نفرت مذهبی تاریخی علیه ایزدیها بود.

بخش بزرگی از ایزدیها این فاجعه را نه فقط کار داعش، بلکه نتیجهی بیتفاوتی یا همکاری برخی نیروهای سنی با داعش میدانند. عقبنشینی نیروهای پیشمرگه در شنگال نیز ضربه عاطفی و سیاسی جدی به اعتماد ایزدیها وارد کرد.
در مجموع حاشیهنشینی ایزدیها محصول سیاستهای دولت مرکزی عراق، رقابت میان احزاب کُردی، محرومیتهای چندلایه، اقدامات خشونتآمیز علیه آنها به عنوان ابزار کنترل سیاسی و تثبیت هژمونی است.
باید حس طردشدگی تاریخی بخشی از ایزدیها در کُردستان را به رسمیت شناخت، بر آن تامل کرد و با نگاهی انتقادی، سیاسی و عینی برای رفع آن کوشید.
فراموششدگان قفقاز؛ سیاستزدایی از کُردها
فقدان یا کمرنگ بودن حضور احزاب کُردی و گفتمان سیاسی آنها در ارمنستان ریشه در مجموعهای از عوامل تاریخی، اجتماعی، ژئوپلیتیکی و بینالمللی دارد که این وضعیت را به شکلی پیچیده و لایهمند شکل دادهاند.
ارمنستان، با اینکه در دورههایی میزبان جامعهی کُردی و ایزدی بوده است، اما به دلایلی چون گوناگونی ساختار جمعیتی و مسئلهی هویتیابی ایزدی-کُردی، محدودیتهای ژئوپلیتیکی ارمنستان، سیاست سکولاریسم سختگیرانه، احتیاط سیاسی پناهندگان و مهاجران سیاسی کُرد، نبود فضای سازماندهی، عدم مشروعیت احزاب کُردی منطقهای در ارمنستان، فشار بینالمللی و ملاحظات دیپلماتیک نتوانسته است بستری برای ظهور جنبش سیاسی کُردی فعال فراهم کند.
یکی از نخستین و بنیادیترین موانع شکلگیری گفتمان سیاسی کُردی در ارمنستان، ترکیب جمعیتی است. جامعهای که از دوران شوروی تاکنون عمدتاً از کُردهای ایزدیتبار تشکیل شده، بهمرور هویت ایزدی خود را از هویت کُردی جدا کرده یا در مواردی در تعارض با آن تعریف کردهاند.

جایگاه ژئوپلیتیکی ارمنستان یکی از مهمترین دلایل سکوت سیاسی در قبال احزاب کُرد، بهویژه احزاب ایدئولوژیک یا نظامی مانند پکک یا حزب اتحاد دموکراتیک(پید) است، زیرا کشوری محصور در خشکی و درگیر با همسایگان قدرتمند و سیاستهای خصمانه، مانند ایران، ترکیه و آذربایجان، است.
از همین رو، هرگونه بازگشایی فضا برای فعالیت آزاد احزاب کُردی هزینهی سنگین دیپلماتیک برای ایروان دارد. ایران نیز بهعنوان یکی ازشرکای استراتژیک ارمنستان، نسبت به هرگونه تقویت جریانهای کُردی همیشه حساسیت داشته است. بنابراین، ارمنستان برای حفظ موازنه منطقهای، ناچار به پرهیز از میزبانی علنی فعالیتهای سیاسی کُردها بوده است.
از سوی دیگر، پس از فروپاشی شوروی ارمنستان مدل حاکمیتی نسبتا سکولار و ملیگرایانه را در پیش گرفت که از دخالتدادن عناصرایدئولوژیک،مذهبی یا شبهنظامی در سیاست داخلی پرهیز میکند.
احزابی بارنگ و بوی چپ رادیکال،مسلح یا اتنیکی - ملیگرایانه، از نظر ساختار سیاسی رسمی ارمنستان فاقد جایگاه حقوقی و مشروعیت اجتماعی هستند، به همین دلیل نه تنها مجوز فعالیت ندارند، بلکه افراد و نهادهای مرتبط با آنان نیز از لحاظ قانونی و امنیتی تحت نظارت و محدودیت قرار میگیرند.
در نهایت این کشور همواره تلاش کرده است با غرب و روسیه موازنه برقرار کند و در این چارچوب، میزبانی از جریانهای سیاسی رادیکال یا مسلح، ممکن است بر روابطش با آمریکا، اتحادیه اروپا یا روسیه هزینههای فراوان تحمیل کند.
همچنین، در شرایط فعلی که پروندههایی مانند کریدور زنگهزور (مسیر ترامپ)، مذاکرات صلح با آذربایجان و حضور روسیه در قفقاز جنوبی در اولویت قرار دارند، سیاست ایروان بر پایه حداکثر احتیاط و پرهیز از ماجراجویی است. در نتیجه فضایی برای گسترش گفتمان کُردی در ابعاد سیاسی یا حزبی دیده نمیشود.
فرجام جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز
جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز نخستین تجربه سیاسی خودمختاری اداری کُردها در عصر مدرن بود که تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و بهعنوان یکی از نخستین تلاشها برای تأسیس یک نهاد حکومتی با هویت کُردی شناخته میشود.
این جمهوری اگرچه عمری کوتاه داشت، اما بهعنوان یکی از نخستین تلاشهای نهادینهسازی هویت سیاسی کُرد در قرن بیستم، همچنان جایگاه مهمی در حافظه تاریخی جنبش ملی کُرد دارد. این جمهوری خودمختار در منطقه لاچین (بین ارمنستان و قرهباغ و نخجوان، در جمهوری آذربایجان کنونی) در ٧ ژوئیه سال ١٩٢٣ تأسیس شد.
با پیروزی بلشویکها و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی، سیاستهای لنینیستی بر حمایت از اقلیتها و خودمختاری زبانی و فرهنگی تأکید داشت. جمهوری سرخ کُردستان در چنین بستری با فشار نخبگان کُرد و در هماهنگی با سیاستهای حزب کمونیست تأسیس شد.
از اواخر دهه ٢٠، استالین سیاستهای تمرکزگرایانه و سرکوب اقلیتها را پیش گرفت و جمهوری سرخ کُردستان در فضای امنیتی بهتدریج متهم به تمایلات تجزیهطلبانه شد و روشنفکران، نخبگان و فعالان کُرد سرکوب، بازداشت، تبعید یا اعدام شدند. سرانجام با لغو رسمی جمهوری در سال ١٩٢٩ این ساختار خودمختار منحل و منطقه دوباره به آذربایجان شوروی ملحق شد.
فروپاشی جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز را میتوان نه صرفاً پایان یک پروژه خودمختاری، بلکه آغاز روندی تدریجی از محو سیستماتیک هویت کُردی در آن منطقه دانست، به گونهای که کردها، به دلایل امنیتی و ژئوپلیتیکی از لاچین و زنگهزور به مناطق دیگر تبعید شدند، نامها و هویتها پاک شد و حتی در آمار رسمی تمام جمهوریهای شوروی از واژه ایزدی برای کُردها استفاده شد تا صورتمسئله حذف شود، مشابه سیاست استفاده از نام کورمانج به جای کُرد برای کُردهای شمال خراسان یا ارومیه در ایران کنونی.
بعد از فروپاشی شوروی نیز، جمهوریهای نوظهور مانند ارمنستان و آذربایجان با تمرکز بر بحرانهای اتنیکی خود، علاقهای به بازگرداندن حقوق سیاسی و فرهنگی کُردها نشان ندادند و امروزه از آن جمهوری، جز چند نام خانوادگی و گورستان متروک، نشان دیگری از کُردستان سرخ باقی نمانده است.
این روند نه صرفاً حاصل فشار دولتهای سرکوبگر، بلکه نتیجه غیاب هرگونه پیگیری تاریخی و سیاسی از سوی جنبشهای کُردی نیز بوده است.
جمهوری سرخ کُردستان در قفقاز که میتوانست پایهای برای الگوی موفق خودگردانی باشد، به درسی تلخ تبدیل شد که اگر یک ملت حافظه تاریخی، ابزار بازخوانی گذشته و پیگیری حقوق خود را نداشته باشد، به آسانی از نقشه تاریخ حذف خواهد شد.








