top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

غرب ایران زیر فشار فقر، بحران روانی و نابرابری ساختاری قرار دارد

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Nov 21
  • 6 min read
بحران روانی



ree

نصراللە لشنی



سلامت روان یکی از شاخص‌های کلیدی رفاه اجتماعی است و نقشی مستقیم در کیفیت زندگی و توانمندی‌های فردی و جمعی دارد. نتایج پیمایش ملی سلامت روان ایران (سال‌های ۱۳۹۰ و ۱۴۰۰) که توسط مرکز تحقیقات ملی سلامت روان دانشگاه علوم پزشکی تهران منتشر شده است، نشان می‌دهد که حدود ۱۳ درصد از جمعیت ایران با افسردگی بالینی و نزدیک به ۲۵ درصد با اختلالات افسردگی و اضطراب به‌طور همزمان مواجه هستند. این یافته‌ها هشدار می‌دهند که بحران سلامت روان در ایران نه‌تنها گسترده، بلکه در برخی مناطق، شدت مضاعف دارد. استان‌های غربی ایران از جملە، ایلام، کردستان، کرمانشاه، لرستان و همدان، با شیوع نزدیک به ۲۷ درصد، بالاترین میزان مشکلات خلقی و اضطرابی را ثبت کرده‌اند. این شدت مضاعف ریشه در فقر، نابرابری ساختاری، فشارهای اقتصادی و حکمرانی مرکزمحور دارد و نشان می‌دهد که بحران سلامت روان، بیش از آنکه صرفاً یک مسئله فردی باشد، تابع شرایط اجتماعی، اقتصادی و تاریخی هر منطقه است.


اختلالات خلقی به مشکلاتی گفته می‌شود که در آنها حال‌وهوای فرد برای مدت طولانی از تعادل خارج می‌شود؛ مثل غم یا بی‌علاقگی شدیدی که هفته‌ها ادامه دارد و کار و روابط را سخت می‌کند، یا دوره‌هایی از انرژی و هیجان غیرعادی که در اختلال دوقطبی دیده می‌شود.


اما اختلالات روانی دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر دارند و هر مشکلی را شامل می‌شوند که فکر، احساس یا رفتار فرد را مختل کند.


برای نمونه، در مشکلات شناختی ممکن است فرد دچار حواس‌پرتی شدید، کاهش تمرکز، فراموش‌کاری آزاردهنده یا دشواری در تصمیم‌گیری شود؛ مسائلی که فراتر از خستگی معمول‌اند و روی کار یا درس اثر می‌گذارند.


در مشکلات رفتاری نیز ممکن است فرد به واکنش‌های ناگهانی، بی‌قراری، پرخاشگری کنترل‌نشده، یا رفتارهای تکراری و غیرعادی دچار شود. به‌طور خلاصه، اختلالات خلقی فقط یکی از بخش‌های دنیای بزرگ اختلالات روانی‌اند که می‌توانند هم ذهن، هم احساس و هم رفتار انسان را تحت‌تأثیر قرار دهند.

 

 وضعیت اپیدمیولوژیک ایران 

 

پیمایش‌های ملی در سال‌های اخیر تصویری روشن و نگران‌کننده از وضعیت سلامت روان را در ایران ارائه می‌کنند.


طبق گزارش‌ها، افسردگی حدود ۱۳ درصد جمعیت را درگیر کرده است که در مقایسه با میانگین جهانیِ ۷ درصدی نشان می‌دهد شیوع افسردگی در ایران تقریباً دو برابر سطح جهانی است.


در ارزیابی‌هایی که افسردگی و اضطراب به‌صورت مشترک سنجیده شده‌اند، برآوردها از شیوعی نزدیک به ۲۵ درصد سخن می‌گویند؛ یعنی از هر چهار ایرانی، یک نفر با یکی از این دو اختلال مواجه است.

داده‌های پیمایش سال ۱۴۰۰ نیز نشان می‌دهند این وضعیت به‌طور قابل‌توجهی ناهمگون است: استان‌های غربی ایران، ایلام، کردستان، کرمانشاه، لرستان و همدان، با شیوع حدود ۲۷٫۲ درصد، بالاترین میزان مشکلات خلقی و اضطرابی را ثبت کرده‌اند.

در مقابل، استان‌های شمالی، سمنان، گلستان و مازندران، با حدود ۲۰٫۲ درصد کمترین میزان را گزارش داده‌اند.


این اختلاف چشمگیر منطقه‌ای معمولاً با عوامل اقتصادی، نابرابری‌های ساختاری و شرایط اجتماعی متمایز هر منطقه توضیح داده می‌شود؛ مسائلی که نشان می‌دهند بحران سلامت روان در کشور نه‌تنها گسترده است، بلکه در برخی پهنه‌ها شدت مضاعف دارد.

 

 

چه گروه‌هایی در معرض خطر بیشتری هستند؟ چرا؟

 

پیمایش‌های ملی و مطالعات علمی، چه در ایران و چه در سطح بین‌المللی، به‌طور هم‌جهت نشان می‌دهند که برخی گروه‌ها بسیار بیش از دیگران در معرض اختلالات خلقی و اضطرابی قرار دارند.

نخستین گروە، زنان هستند که در همه داده‌ها شیوع بالاتری دارند؛ ترکیبی از عوامل زیستی مانند نوسان‌های هورمونی، فشارهای اجتماعی و نقش‌های چندگانه، و نیز خشونت و ناامنی خانگی و اجتماعی سهم مهمی در افزایش ریسک آنها دارد.

گروه پرخطر بعدی، ساکنان مناطق روستایی و محروم‌اند که فقر، بیکاری، دسترسی محدود به خدمات درمانی و روان‌درمانی و سطح پایین‌تر سرمایه اجتماعی، زمینه‌ی اضطراب و افسردگی را تقویت می‌کند. این یافته‌ در پیمایش ۱۴۰۰ نیز تأیید شده است.


همچنین، گروه‌های آسیب‌پذیر اجتماعی مانند بیکاران، افراد بی‌سواد، و کسانی که شبکه حمایتی ضعیفی دارند، بار سنگین‌تری از مشکلات روانی را تجربه می‌کنند؛ تحلیل‌ها نشان می‌دهند که بیکاری، فقر و بی‌سوادی هرکدام به‌طور مستقل با افزایش اختلالات روانی رابطه دارند.


و در نهایت، پژوهش‌های مروری درباره مناطق آسیب‌دیده از جنگ، تروما و بلایای طبیعی نشان می‌دهند که تجربه‌های جمعیِ خشونت و بحران، اثرات بلندمدت بر سلامت روان برجای می‌گذارند؛ از افزایش اضطراب و افسردگی گرفته تا آسیب‌های ماندگار پس از تروما. مجموع این شواهد تصویر روشنی می‌سازد:


در ساختار اجتماعی ایران، برخی گروه‌ها به‌طور ساختاری بیشتر در معرض فشار روانی قرار دارند و این نابرابری، خود به بازتولید بحران منجر می‌شود.

 

 

چرا استان‌های غربی بالاترین شیوع را دارند؟

 

پژوهش‌ها و گزارش‌های معتبر، از جمله تحلیل‌های وزارت بهداشت، داده‌های «پیمایش ملی سلامت روان»، مطالعات دانشگاهی منتشرشده در «نشریه روان‌پزشکی ایران» و «روان‌پزشکی اجتماعی و اپیدمیولوژی روانی»، و نیز ارزیابی‌های بین‌المللی درباره مناطق پساجنگ، توضیح نسبتاً روشنی ارائه می‌کنند که چرا استان‌های غربی ایران بارِ بسیار بالاتری از اختلالات خلقی و اضطرابی دارند. مهم‌ترین مکانیسم‌ها چنین ترسیم می‌شوند:

استان‌های ایلام، کرمانشاه، کردستان، لرستان و همدان دهه‌ها تحت‌تأثیر مجموعه‌ای از عوامل ساختاری، اقتصادی و تاریخی بوده‌اند که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم ریسک مشکلات سلامت روان را افزایش می‌دهد.

نخست، این منطقه آسیب‌های بسیار ناشی از جنگ ایران–عراق را تحمل کرده است؛ شواهد پژوهشی در حوزه سلامت عمومی به‌طور ثابت نشان می‌دهند که مناطق جنگ‌زده با نرخ بسیار بالاتری از اضطراب، افسردگی و پیامدهای بلندمدت تروما مواجه‌اند.

در غرب ایران، این اثرات به‌صورت مزمن و نسل‌به‌نسل مشاهده شده‌اند، زیرا بخش‌های بزرگی از این مناطق سال‌ها درگیری مستقیم، تخریب، مهاجرت اجباری و ناپایداری اجتماعی را تجربه کرده‌اند.

 عامل دوم، شاخص‌های پایین‌تر توسعه و اقتصاد محلی است. داده‌های وزارت رفاه و گزارش‌های مرکز آمار ایران نشان می‌دهند که بسیاری از استان‌های غربی با نرخ بالاتر بیکاری، فقر، ناامنی شغلی و دسترسی محدودتر به خدمات تخصصی مواجه‌اند؛ عواملی که ارتباط آنها با افسردگی و اضطراب در متون علمی قطعی دانسته شده است.

پژوهش‌های داخلی (از جمله مطالعات انجام‌شده در دانشگاه‌های کرمانشاه و کردستان) نیز نشان داده‌اند که فاصله‌ی جدی در دسترسی به خدمات روان‌درمانی و مراکز سلامت روان وجود دارد؛ مسئله‌ای که هم تشخیص را به‌تأخیر می‌اندازد و هم شدت اختلالات را بیشتر می‌کند.

 سومین مؤلفه، تجربه‌های تروما و ناامنی اجتماعیِ روزمره است. مطالعات میدانی در غرب ایران (به‌ویژه در ایلام و کرمانشاه) نشان داده‌اند که میزان خشونت خانگی، ناامنی شغلی، و تنش‌های اجتماعی در این مناطق از میانگین کشوری بالاتر است.


پژوهش‌ها در سطح جهانی نیز تأیید می‌کنند که ترکیب «فقر، ناامنی و سابقه‌ی تروما یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های مشکلات خلقی است، الگویی که دقیقاً با وضعیت غرب ایران هم‌خوانی دارد.


در کنار این عوامل، برخی پژوهش‌ها به تحولات جمعیتی، مهاجرت اجباری، و فشارهای روانی ناشی از حاشیه‌نشینی شهری نیز اشاره کرده‌اند.


در مجموع، داده‌ها یک تصویر پیوسته و مستند ارائه می‌کنند: استان‌های غربی نه‌فقط با فشارهای اقتصادی و کمبود خدمات سلامت روان روبه‌رو هستند، بلکه بار تاریخیِ جنگ و نابرابری ساختاری را نیز حمل می‌کنند، و همین ترکیب، نرخ اختلالات روانی را در آنها به یکی از بالاترین سطوح کشور رسانده است.

 

 تبعیض ساختاری و بحران در استان‌های غربی

 

استان‌های غربی ایران نه تنها به لحاظ تاریخی و جغرافیایی تحت فشار بحران‌های اجتماعی و اقتصادی بوده‌اند، بلکه ساختار سیاسی و حکمرانی مرکزمحور کشور نقش مهمی در تداوم فقر و بی‌ثباتی در این مناطق دارد.

در ایران، قدرت اقتصادی و سیاسی عمدتاً در مرکز کشور و کلان‌شهرها متمرکز شده است، و سیاست‌گذاری‌ها و تخصیص بودجه‌ها اغلب به نفع استان‌های مرکزی و توسعه‌یافته انجام می‌شود. این تمرکزگرایی باعث شده که استان‌های غربی دسترسی محدودتری به منابع مالی، سرمایه‌گذاری صنعتی، خدمات زیرساختی و فرصت‌های شغلی پایدار داشته باشند.

از سوی دیگر، سیاست‌های توسعه‌ای و صنعتی کشور در طول دهه‌ها بیشتر معطوف به مناطق مرکزی، جنوبی و شمالی با دسترسی به بنادر، منابع طبیعی و بازارهای بزرگ بوده است، در حالی که استان‌های غربی از این فرصت‌ها محروم مانده‌اند.


نتیجه این سیاست‌ها، نرخ بالای بیکاری، فقر، ناامنی اقتصادی و کمبود خدمات عمومی در این مناطق است.


پژوهش‌های اقتصادی و اجتماعی داخلی، از جمله مطالعات مرکز پژوهش‌های مجلس و گزارش‌های سازمان برنامه و بودجه، نشان می‌دهند که سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های تولید، آموزش، بهداشت و خدمات اجتماعی در غرب کشور به‌طور پیوسته کمتر از میانگین کشوری بوده است.


علاوه بر این، این استان‌ها به دلیل جغرافیا و مرزهای پرتنش با عراق و ترکیه، همواره در معرض نوسانات اقتصادی و امنیتی بوده‌اند؛ محدودیت حمل‌ونقل، کمبود صنایع و بازارهای محلی ضعیف، و همچنین ناامنی‌های مرزی، باعث تشدید فقر و فلاکت شده است.

برخی مطالعات اجتماعی-اقتصادی دانشگاه‌های غرب ایران (کرمانشاه، کردستان، لرستان) نشان داده‌اند که این ترکیب ضعف ساختاری، سیاست‌های متمرکز و شرایط جغرافیایی دشوار، محرومیت مزمن را تقویت کرده و استان‌های غربی را به مناطق با بالاترین شاخص‌های بیکاری، تورم و فشار اقتصادی در کشور تبدیل کرده است.

نتیجه این شرایط، افزایش استرس اقتصادی و اجتماعی در جمعیت این استان‌هاست، که به نوبه خود ریسک ابتلا به اختلالات خلقی و اضطرابی را افزایش می‌دهد و بحران سلامت روان را تشدید می‌کند. در واقع، فقر، بی‌ثباتی و کمبود فرصت‌ها در غرب کشور نه صرفاً نتیجه عوامل فردی، بلکه بازتابی از نابرابری ساختاری و سیاست‌های حکمرانی مرکزمحور ایران است.


 

 
 
bottom of page