نگاهی بە پروندە استرداد کارلوس بە فرانسە
- Arena Website
- 5 days ago
- 8 min read

پرونده ایلچ رامیرز سانچز، مشهور به کارلوس شغال، تنها روایت یک چریک با گرایشهای جهانشمولی نیست، بلکه تصویری چندلایه از تلاقی سیاست، ایدئولوژی و منافع امنیتی در خاورمیانه دهه ۱۹۹۰ است. حضور همزمان او و اسامه بنلادن در سودان، نشانگر پیوند موقت میان اسلامگرایی و چپگرایی رادیکال بود. اما فشارهای فزاینده بینالمللی، رژیم عمرالبشیر را وادار کرد میان ایدئولوژی و بقا بە عنوان مصالحهای تاکتیکی که در نهایت به فرسایش ساختار قدرت و بحران سیاسی در سودان انجامید، یکی را انتخاب کند.
ایلچ رامیرز سانچز، مشهور به «کارلوس شغال»، یکی از جنجالیترین چهرههای مبارزات چپگرای بینالمللی در نیمهدوم قرن بیستم بود. او در سال ۱۹۴۹ در کاراکاس ونزوئلا به دنیا آمد و از نوجوانی به سازمانهای انقلابی آمریکای لاتین پیوست. در دهه ۱۹۷۰ به جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) نزدیک شد و در کنار رهبران فلسطینی چون ودیع حداد و جورج حبش آموزش دید.
عملیات معروف گروگانگیری وزیران نفت در نشست اوپک در دسامبر ۱۹۷۵ در وین را او هدایت کرد. این گروگان گیری به کشته شدن چند نفر و انتقال گروگانها به الجزایر انجامید و نام او را در فهرست خطرناکترین چریکهای جهان نشاند.
از آن پس، شبکهای از روابط او با سرویسهای اطلاعاتی سوریه، عراق، لیبی و یمن جنوبی شکل گرفت و در دهه ۱۹۸۰، در سودان و سوریه زندگی مخفی داشت.
رابطه کارلوس با ایران، هرچند در مطبوعات غربی فراوان مطرح شده است، اما هیچگاه از سطح شایعه فراتر نرفت.

در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ شمسی، رسانههای اروپایی گاه مدعی شدند که او از طریق واسطههایی به ایران نزدیک یا پیشنهاد همکاری داده است، اما هیچ مدرک رسمی از ارتباط سازمانی یا عملیاتی او با تهران وجود ندارد. با اینحال، در منابع رسمی جمهوری اسلامی ایران، چند اشارهی محدود و مستند به نام او آمده است.
علیاکبر هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطراتش با عنوان عبور از بحران، در صفحە ١٣٨٩، مینویسد:
خبر دستگیری کارلوس در سودان جالب بود. ظاهراً فرانسویها با کمک سرویسهای آفریقایی او را ربودهاند. بعضی میگویند مدتی در خاورمیانه با گروههای اسلامی مرتبط بوده، ولی هیچگاه رابطهای رسمی با ما نداشت. غرب از نام او بهره تبلیغاتی میبرد.
چند ماه پس از این یادداشت، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، نیز در خطبههای نماز جمعه تهران در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۷۳، به نحوه بازداشت او اشاره کرد و گفت:
میبینید که غرب چگونه با معیار دوگانه برخورد میکند. همان کسانی که به صدام و قاتلان ملتها پناه میدهند، مردی را که سالهاست در انزواست، با عملیات اطلاعاتی ربوده و به کشور خود میبرند. کارلوس، هر که باشد، نشان داد که معیار غرب، عدالت نیست، بلکه منافع است.
خامنەای در همان خطبه دستگیری کارلوس را نمونهای از تروریسم دولتی غرب دانست و از تناقض رفتار غرب با پناهجویان سیاسی سخن گفت.

در سالهای بعد، نام کارلوس چند بار دیگر نیز در خاطرات هاشمیرفسنجانی آمده است. در سال ۱۳۷۴ نوشته شد که «کارلوس نامهای از زندان برای رهبری فرستاده و ابراز ارادت کرده است»، و در آبان ۱۳۷۷ بیان شد که «رهبر خبر دادند کارلوس در زندان فرانسه اعتصاب غذا کرده و گفته فقط به دستور ایشان آن را میشکند».
از خلال این سطور پیداست که کارلوس، هرچند از هیچگونە پیوند سازمانی با ایران برخوردار نبود، اما در ذهن خود، رهبر جمهوری اسلامی را نماد مقاومت ضدامپریالیستی میدانست و از او بهعنوان الهامبخش یاد کرده است.
کارلوس در دهه ۱۳۷۰ در فرانسه محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. در سال ۲۰۰۱ در مصاحبهای با خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که مسلمان شده و نام «صلاحالدین» را برای خود برگزیده است. هنوز در زندان پاریس به سر میبرد و گهگاه بیانیههایی در دفاع از فلسطین یا علیه صهیونیسم منتشر میکند.
زندگی و سرگذشت او در مرز میان اسطوره و سیاست باقی مانده است؛ چریکی که روزگاری در خاورمیانه نامش لرزه بر تن دولتها میانداخت، و اکنون در انزوای سلول خود هنوز میکوشد تصویر یک چریک جهان وطن را زنده نگه دارد.
روزنامه الشرقالاوسط در گفتوگویی با دکتر محبوب عبدالسلام، جزئیات تازهای از اقامت و دستگیری کارلوس در سودان را منتشر کرده است.
محبوب عبدالسلام پژوهشگر و روزنامهنگار مصری است که سالها درباره جنبشهای اسلامی و شبکههای امنیتی در خاورمیانه تحقیق و گزارش تهیه کرده است. او بهویژه برای مصاحبهها و پژوهشهایش درباره شخصیتها و عملیاتهای تروریستی شناخته میشود.
محبوب عبدالسلام علاوه بر پژوهش و گزارشگری، در جریان انتقال کارلوس از سودان به فرانسه نقش مترجم و رابط میان سرویسهای امنیتی فرانسه و سودان را نیز بر عهده داشت.
او به دلیل تسلط به زبانهای عربی و فرانسوی و آشنایی با شبکههای امنیتی و سیاسی منطقه، توانست بهعنوان واسطهای مطمئن عمل کند و هماهنگیهای لازم برای مذاکرات و تحویل کارلوس را انجام دهد، بدون آنکه امنیت عملیات به خطر بیافتد.
وی در گفتوگو با الشرقالاوسط جزئیات کمسابقهای از زندگی مخفی و تحولات پرونده کارلوس ارائه میدهد. او در این بارە میگوید:
کارلوس به خارطوم آمد، اما سرویسهای امنیتی سودان برای شناسایی او به زمان طولانی نیاز داشتند. مردی که پیشتر وزرای اوپک را در وین ربوده بود، تا مدتها در خیابانهای شهر آزادانه رفتوآمد میکرد، بیآنکه کسی بداند او کیست.
به گفته محبوب عبدالسلام، این واقعیت هرچند باورنکردنی است، اما حقیقت دارد. سرویسهای امنیتی سودان در آن زمان تجربه و سابقه سرویسهای قدیمیتر کشورهای عربی مانند اردن، لیبی و سوریه را نداشتند.
سودان با فلسطین هممرز نبود و جزو کشورهای خط مقدم بهشمار نمیرفت. ازاینرو دانش دقیقی درباره چهرههای کلیدی پروندهها و جزئیات فعالیتهای آنان در اختیار نداشتند. کارلوس برای مدتی طولانی اساساً در رادار امنیتی آنها قرار نگرفت.
در طول اقامت خود، کارلوس آزادانه در خارطوم رفتوآمد میکرد و حتی به باشگاه ارمنیها نیز سر میزد. او کوشید با شیخ حسن الترابی، رهبر جریان اسلامگرای سودان، ملاقات کند، اما تا زمانی که سرویسهای امنیتی هویت واقعی او را به الترابی اطلاع ندادند، هیچکس از ماهیت حقیقی این مرد آگاه نبود.
کارلوس با اسامه بنلادن، مؤسس شبکه القاعده، دیدار مستقیمی نداشت و تنها از فاصلهای دور با او احوالپرسی کرده بود.

او در گفتوگو با دکتر عبدالسلام مدعی شد که الترابی و عمر البشیر، رئیسجمهور سودان، او را فروختهاند. بااینحال، برداشت او از وضعیت سودان با درک مردم محلی تفاوت داشت.
کارلوس خود را در سطح الترابی و البشیر میدانست و هنگام دیدار با همسر سودانیاش نیز گفته بود که قصد دارد با این دو رهبر ملاقات کند.
او رژیم سودان را همانند ایران و دیگر کشورهای اسلامی، نظامی ضدغربی میدید و میخواست تجربیات خود در تعامل با چنین رژیمهایی را در اختیار آنان بگذارد.
با این حال، عبدالسلام در گفتوگوی خود با الشرق الاوسط تأکید میکند که رژیم سودان ظرفیت تحمل فشارهای منطقهای و جهانی را نداشت؛ وضعیتی که بعدها به سقوط کشورهایی مانند سوریه و لیبی نیز انجامید.
کارلوس در سودان تلاش کرد تخصص خود را در اختیار رژیم اسلامگرای عمر البشیر بگذارد و تواناییهایش را نشان دهد.
در همان سالها، نشستهایی از جنبشهای اسلامی در خارطوم برگزار شد که چهرههای سرشناس جهان اسلام در آن شرکت داشتند. یکی از این نشستها، احتمالاً پس از خاتمە نخستین جنگ خلیج فارس، توجه رسانههای غربی را جلب کرد. روزنامهها آن زمان نوشتند: همه تروریستهای جهان اکنون در خارطوم هستند.

در این جلسه، یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، نایف حواتمه، از رهبران جنبش فتحالشعبی فلسطینی، راشد الغنوشی، رهبر حزب النهضه تونس، مفتی عراق و رهبران دیگر گروههای اسلامی حضور داشتند.
به گفته کارلوس، نخستین کسی که در این نشست ایده حمله به برجی در آمریکا را مطرح کرد، مرتضی بوتو، دبیرکل سازمان ذوالفقار پاکستان بود.
این نشست در تالار دوستی، بزرگترین تالار رسمی خارطوم، برگزار شد و پس از آن نیز ملاقاتهای دیگری بین این دو صورت گرفت.
عبدالسلام از جمله شاهد دیدار انور حدام، رهبر جبهه نجات اسلامی الجزایر، با نمایندگان اطلاعات فرانسه بود. در آن زمان، الترابی میانجیگری میان جنبش نجات الجزایر و دولت الجزایر را با حمایت فرانسه بر عهده داشت.
عبدالسلام درباره ژنرال فیلیپ روندو، افسر برجسته اطلاعاتی فرانسه و مسئول پرونده کارلوس نیز اظهار داشت: او شخصیتی استثنایی بود، متولد تونس و از مهاجران فرانسوی شمال آفریقا. حتی در ماه رمضان روزه میگرفت و پس از افطار غذا میخورد. بیش از سی سال در مأموریتهای ویژه خدمت کرده و در سه سال پایانی، مدیر عملیات بود. روندو دکترای جامعهشناسی داشت و پدرش نیز جامعهشناس برجستهای بود که روابط نزدیکی با جهان عرب و اسلام داشت.
او از جزئیات فعالیتهای اطلاعاتی در عراق، الجزایر و مصر آگاه بود: عراق را کشوری تاسیس شدە مبتنی بر ایدئولوژی میدانست، الجزایر را کشوری میدید که فقط آنچه را کە میخواهد میبیند، و درباره مصر شناختی عمیق و گسترده داشت.
از نگاە عبدالسلام، در روند استرداد کارلوس، الترابی نقشی مستقیم نداشت و پرونده وی کاملاً امنیتی بود. هنگام تحویل، مشورتهای حقوقی صورت گرفت و بر اساس تعهدات توافقنامه اینترپل، سودان موظف به تحویل او بود.
شارل پاسکوا، وزیر وقت کشور فرانسه نیز در این روند مداخله کرد و ابتدا خواستار انتقال کارلوس به اردن شد، اما مقامات اردنی از پذیرش او سر باز زدند. سرانجام، با میانجیگری فیلیپ روندو، سودان که تحت فشار تحریمها و فشارهای بینالمللی قرار داشت، تصمیم گرفت او را تحویل دهد، زیرا دیگر نمیتوانست «این هدیه مسموم» را نگه دارد.

در آن زمان، کارلوس در بیمارستان ابنخلدون در منطقه عمارات سودان تحت عمل جراحی جزئی واریس قرار گرفت. این عمل فرصتی مناسب برای اجرای عملیات انتقال فراهم کرد. ماجرای حضور او در بیمارستان پیچیده و تا حدی طنزآلود بود: پزشکان ابتدا از هویت واقعی او بیخبر بودند و برخی شایعات درباره بیماری یا خطرناک بودنش تنها ترفندی برای فریب او بود.
روز بستری، تا ساعت دو بعدازظهر کسی از مکان دقیقش آگاه نبود. پس از شناسایی، عمل با نظارت انجام شد. گفته میشود برای تحویل او از دارو استفاده شده بود، اما این موضوع در قوانین فرانسه حساسیت بالایی داشت و میتوانست کل فرایند استرداد را زیر سؤال ببرد.
فضای دفتر امنیتی سودان در آن زمان به شدت متشنج بود. کارکنان با کنجکاوی پیگیر سرنوشت او بودند و پس از روشن شدن وضعیتش، احساس آسودگی نسبی بر محیط حاکم شد.
در نهایت، سودان در برابر تحویل کارلوس به فرانسه، تجهیزات مدرن امنیتی از جمله دستگاههای دید در شب و ابزارهای ضبط و فیلمبرداری دریافت کرد و برخی افسران نیز در فرانسه آموزش دیدند.
در همان دوران، حضور اسامه بنلادن نیز برای دولت سودان به چالشی جدی تبدیل شد. بنلادن که ابتدا در پروژههایی مانند ساخت فرودگاه شرق سودان سرمایهگذاری کرده بود، پس از سوءقصد نافرجام به حسنی مبارک در سال ۱۹۹۵، تحت فشار قرار گرفت و دولت سودان ناچار شد در رفتار خود با او بازنگری کند.
در مدیریت این سیاست، شیخ علی عثمان محمد طه نقش کلیدی داشت. او توصیه کرد که سودان باید از هرگونه چالش مستقیم با جامعه بینالمللی پرهیز کند.
بدین ترتیب، مسئله حضور بنلادن در سودان بهتدریج و بیسروصدا حل شد. بنلادن پس از خروج، از رفتار دولت سودان گلایه کرد، اما هشدار داد که خروج او، این کشور را از خطرات غرب و امپریالیسم مصون نخواهد داشت.
شیخ حسن الترابی در همین دوره کوشید مواضع خود را بر اساس فقه و آموزههای اسلامی بازتعریف کند. او جلساتی محدود را با بنلادن از جمله درباره امدادرسانی پس از سیل ۱۹۸۸ در این کشور برگزار کرد. هدف او جلوگیری از خشونت و تندروی بود، هرچند در عمل موفقیت چندانی نداشت و بعدها خود به گرایشهای تندتری سوق یافت.

به طور کلی، حضور چهرههایی مانند کارلوس، بنلادن و مصطفی حمزه، از فرماندهان نظامی و امنیتی شناختهشده در خاورمیانه، در سودان، ریسکهای بزرگی برای رژیم عمر البشیر داشت.
دولت «نجات» با سیاستی متناقض و گاه محافظهکارانه، سعی کرد از این موقعیتها بهرهبرداری کند. در همین چارچوب، ایجاد شبهنظامیان و نیروهای موازی در دوران البشیر آغاز شد؛ نیروهایی که ابتدا زیر نظر فرمانده کل قوا بودند، اما بعدها به قدرتی مستقل تبدیل شدند و حتی در برابر ارتش ایستادند. این ساختار یکی از عوامل اصلی جنگهای داخلی بعدی سودان شد.
در نهایت، پرونده کارلوس نهفقط داستان یک فرد، بلکه نمادی از پیچیدگی سیاستهای امنیتی، درهمتنیدگیهای ایدئولوژیک، فشارهای بینالمللی و بحرانهای داخلی سودان در آن دوران است که آثارشان تا امروز نیز ادامه دارد.











