هجده تیر ۱۳۷۸: شکاف در پروژه جامعه مدنی و بازآرایی نیروهای سیاسی
- Arena Website
- Jul 9
- 4 min read

رویداد ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در بستر تحولی سیاسی رخ داد که با پیروزی خاتمی در دوم خرداد ۷۶ آغاز شده بود. اصلاحطلبان با گفتمان «جامعه مدنی» و «حاکمیت قانون» توانسته بودند امیدی تازه را در میان لایههای جوان جامعه ایجاد کردە و بە هژمونی نسبی در قدرت دست پیدا کنند. در مقابل، نیروهای محافظهکار به موضعی تدافعی رانده شده بودند. دیگر جریانها، از ملیگرا تا مارکسیست و هویتطلب، یا به حاشیه رفته یا در پوشش اصلاحطلبی فعالیت میکردند.
وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در حالی رخ داد که فضای سیاسی ایران در حال تجربه نوعی نوزایی بود. پروژه اصلاحات که با پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ آغاز شده بود، با شعارهایی چون "جامعه مدنی" و "حاکمیت قانون" امید تازهای در بدنه جوان جامعه دمیده بود.
در این میان، اصلاحطلبان به عنوان نیروی سیاسی تازهنفس پس از دوری چندساله از ساختار قدرت، هژمونی نسبی در عرصه قدرت پیدا کرده بودند و رقیبان سنتی آنان در موقعیتی تدافعی قرار داشتند.
سایر نیروهای سیاسی، اعم از ملیگراها، مارکسیستها، یا هویتطلبان اتنیکی، عمدتاً در حاشیه بودند یا خود را در پوشش گفتمان اصلاحطلبی پنهان کرده بودند. حتی نیروهای ملیمذهبی که سابقه استقلال سیاسی داشتند، در این فضا به نوعی حامی جریان دوم خرداد محسوب میشدند.
در دانشگاهها جریانهای چپ یا به کلی به حاشیه رانده شده بودند یا در قالب هستههای غیرعلنی و نیمهمخفی به فعالیت محدود ادامه میدادند. هویتطلبان هم در حاشیه بودند و تنها در تبریز نشانههایی از کنشگری هویتطلبانه دیده میشد، اما هنوز گسترده یا سازمانیافته نبود.
در آن دوره، صحنه قدرت در جمهوری اسلامی ایران بهطور کلی میان دو جناح اصلی تقسیم شده بود:
نخست؛ جناح اصلاحطلب: آنها قوه مجریه را در دست داشتند و در مجلس نیز موقعیت خود را تثبیت میکردند. اصلاحطلبان شامل طیف گستردهای از مدیران و تکنوکراتهای میانهرو گرفته تا دانشجویان و فعالانی با گرایشهای رادیکالتر بودند. برخی از آنها درون ساختار قدرت جایگاهی پیدا کرده بودند، اما برخی دیگر همچنان در فضای عمومی و درگیر کشمکشهای سیاسی بودند.
دوم؛ جناح محافظهکار: این گروه نهادهای انتصابی و امنیتی را در اختیار داشت؛ مثل شورای نگهبان، قوه قضاییه، صداوسیما و در رأس آنها، رهبری. خود این جناح هم به دو بخش تقسیم میشد: یک بخش سنتیتر و ساختارگرا مثل جامعه روحانیت مبارز و حزب مؤتلفه، و یک بخش تندروتر که شامل گروههایی مثل انصار حزبالله، بسیج و هستههای فشار میشدند؛ همانهایی که در خیابانها فعالانه وارد عمل میشدند.
دفتر تحکیم وحدت: از بازیگر پیروز تا نیروی معترض
دفتر تحکیم وحدت، یکی از مؤثرترین نیروهای سیاسی پیش و پس از دوم خرداد بود که در بسیج اجتماعی و فرهنگی بدنه دانشگاهی نقش تعیینکنندهای را ایفا کرد. اما با رخداد هجده تیر، این تشکل به نقطه چرخش رسید.
رفتار سرد و محافظهکارانه اصلاحطلبان در قبال سرکوب دانشجویان، اعتماد بسیاری از فعالان دانشجویی را از بین برد. فاصلهگذاری دفتر تحکیم از اصلاحطلبان از همینجا آغاز شد و در سالهای بعد با تقسیم آن به دو شاخه «اکثریت» و «اقلیت»، این جدایی رسمیت یافت.
در واقع، مهمترین پیامد سیاسی ۱۸ تیر را نه در ابعاد خشونت و سرکوب، بلکه باید در گسست میان جنبش دانشجویی و جریان رسمی اصلاحطلبی جستوجو کرد؛ شکافی که تا امروز نیز ترمیم نشده است.
ورود رهبر جمهوری اسلامی ایران و سازماندهی راهپیمایی ۲۳ تیر
پس از چند روز ناآرامی در تهران و برخی دیگر از شهرها، بە ویژە تبریز، رهبر جمهوری اسلامی ایران مستقیماً وارد میدان شد.
سازماندهی راهپیمایی حکومتی در ۲۳ تیر با مشارکت نهادهای دولتی و بسیج، تلاشی بود برای بازپس گیری فضای عمومی و کنترل خیابان. این نمایش قدرت، پیامی صریح به اصلاحطلبان نیز داشت: خیابان همچنان در اختیار ساختار است، نه دولت.
نامه ۲۴ فرمانده سپاه به رئیسجمهور و ورود سپاه به سیاست
پس از رویداد ۱۸ تیر ۱۳۷۸، میتوان گفت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهطور رسمی و آشکار وارد عرصه سیاست شد؛ نه فقط بهعنوان نهادی امنیتی یا نظامی، بلکه بهعنوان بازوی سیاسی مستقیم علی خامنهای.
نامه ۲۴ فرمانده ارشد سپاه به محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت، نقطه عطف این چرخش بود؛ نامهای که در آن با لحنی هشدارآمیز از عملکرد دولت در مدیریت بحران انتقاد و تلویحاً تهدید شدەبود که اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد، خود سپاه وارد عمل خواهد شد.
این موضعگیری، که بعدها قالیباف نیز به نقش خود در نگارش آن افتخار کرد، نشان از عبور سپاه از مرزهای متعارف امنیتی و ورود جدی به قلمرو سیاست داشت.
با این حال، باید توجه داشت که این ورود، ناگهانی نبود. شواهد متعددی نشان میدهد که سپاه پیش از این نیز درگیر روندهای سیاسی، بهویژه انتخابات، بوده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود بارها به نمونههایی از دخالتهای سپاه و بسیج در انتخابات اشاره کرده است. برخی از این موارد عبارتاند از:
گزارشی از سوی یکی از فرماندهان سپاه مبنی بر دخالت نیروهای نظامی در انتخابات و تمایل وی به استعفا در اعتراض به این روند؛ گزارش وزارت اطلاعات درباره دخالتهای غیرقانونی سپاه و بسیج در مراحل انتخاباتی؛ نارضایتی برخی نمایندگان مجلس از دخالت مستقیم سپاه در روند گزینش و حذف نامزدها؛ تلاش برخی از نیروهای سپاه برای گرفتن مجوز از رهبری جهت دخالت در انتخابات آینده، که با مخالفت برخی دیگر از فرماندهان روبهرو شد و در نهایت، هشدار چهرههایی چون قاسم سلیمانی درباره خطر دودستگی درون سپاه بهدلیل ورود به سیاست و لطمه به اعتبار این نهاد.
تمامی این شواهد نشان میدهد که سپاه پیش از ۱۸ تیر نیز در مسیر تبدیلشدن به یک نیروی سیاسی-امنیتی تمامعیار گام برمیداشت، اما پس از بحران ١٨ تیر، این روند شتاب گرفت و بهصورت علنی و ساختاری تثبیت شد.
فروپاشی یک رویا
۱۸ تیر برای جامعه مدنی ایران، سرآغاز درک یک توهم بود. توهم اینکه ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران تاب تحمل اعتراض مسالمتآمیز را دارد؛ یا اینکه اصلاحطلبان مستقر در قدرت میتوانند حامی واقعی مطالبات مردم باشند. جنبش دانشجویی از آن پس دیگر نه متحد اصلاحطلبان، بلکه منتقد آنها شد.
از سوی دیگر، وقایع هجده تیر به تثبیت نقش سپاه بهعنوان ناظر و مداخلهگر در سیاست داخلی انجامید؛ نقشی که در سالهای بعد، با برآمدن چهرههایی چون قالیباف، سلیمانی و احمدینژاد، نمود عینیتری یافت.