top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

از شرف تفنگ تا تله تاریخ؛ روایت سرگردانی کُرد میان کوه و دولت

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • 4 days ago
  • 10 min read
ree

 


شیلان سقزی


مسئله سیاست یا مبارزه مسلحانه، جدالی میان فهمِ قدرت به‌مثابه توافق و خود قدرت به‌مثابه اعمال زور است. در این زمینه، سیاست به‌عنوان عرصه دیالوگ و چانه‌زنی، مشروع تعریف می‌شود، در حالی‌که مبارزه مسلحانه، کُنشی در پاسخ به انسداد کامل مسیرهای دموکراتیک و حذف سیستماتیک هویت‌ها شکل می‌گیرد. سؤال این نیست که کدام‌ حق است، بلکه کدام‌یک در کدام شرایط ناگزیر، به انتخاب بدل می‌شود. از زاویه عدالت‌طلبانه مبارزه مسلحانه نماد مقاومت در برابر ستم سیستماتیک‌ بودە و در مقابل از زاویه انتقادی متفکرانی چون هابرماس معتقدند مبارزه وقتی از عقلانیت دموکراتیک فاصله بگیرد مشروعیت خود را از دست می‌دهد، اما در روان‌شناسی سیاسی گاه چریک‌بودن به‌مثابه هویت، تبدیل به نوعی اعتیاد به مبارزه می‌شود، جایی که مبارزه نه ابزار، بلکه ارزش می‌شود.


مفهوم مبارزه مسلحانه چریکی ریشه در تفکر رادیکال انقلابی دارد و همواره با ایده‌هایی نظیر مقاومت، آزادی، عدالت و براندازی نظم حاکم پیوند خورده است، اما نگاه به آن بسته به زمینه سیاسی- اجتماعی دو روی دارد.


در اوایل قرن بیستم چریک‌های ضداستعماری چون احمد بن بلا در الجزایر و جنبش‌های ضداستعماری در هند و ویتنام ظهور کردند. در دهه‌های ١٩٥٠ تا ٧٠ یعنی، زمان اوج رمانتیزه شدن چریک‌ها با الهام از چه‌گوارا، فیدل کاسترو و انقلاب کوبا، جنبش‌های مسلحانه چپ‌گرا در آمریکای لاتین، خاورمیانه و اروپا پدیدار شدند و مبارزه چریکی، به‌ویژه تحت تأثیر روایت‌های انقلابی آمریکای لاتین، به‌مثابه کنش اخلاقی-زیباشناختی علیه امپریالیسم بازنمایی شد.


اما از دهه ٨٠ میلادی به بعد با شکست برخی از جنبش‌ها، گسترش دولت‌های مدرن، کنترل شدید اطلاعات مبارزه چریکی به تدریج تضعیف و گاه به تروریسم تعبیر شد.


مبارزه مسلحانه: پایان یا پوست‌اندازی؟


مبارزه مسلحانه در بسیاری از نقاط جهان تغییر شکل داده و یا به ‌دلایل سیاسی، اجتماعی، یا ناکارآمدی راهبردی، کنار گذاشته شده است.

درواقع، بسیاری از جنبش‌های مسلحانه برای ادامه حیات سیاسی و جذب مشروعیت بین‌المللی، به‌مرور به سیاست‌ورزی مدنی، پارلمانی یا اقدامات مذاکره‌محور روی آوردند. برای نمونە در ایرلند شمالی، ارتش جمهوری‌خواه ایرلند (IRA) برای دهه‌ها مبارزه مسلحانه را علیه بریتانیا برای جدایی ایرلند شمالی انجام داد و نهایت در سال ١٩٩٨ با توافق‌نامه‌ی جمعه خوب، بخش نظامی IRA سلاح را زمین گذاشت.

این تحول نتیجه‌ی فشار افکار عمومی و ورود به روند صلح بین‌المللی بود. نلسون ماندلا و کنگره ملی آفریقا (ANC) در آفریقای جنوبی، در دهه‌های ٦٠ تا ٨٠ ، گروه نظامی ANC با رژیم آپارتاید می‌جنگید و در دهه ٩٠ با ورود به مذاکرات و حذف آپارتاید، به نیروی سیاسی مسلط تبدیل شد.


نمونه‌‌ی دیگر گروه فارک در کلمبیا نیز یک گروه چپ‌گرای مارکسیست بود که از دهه ٦٠ مبارزه چریکی خود را تداوم بخشیدە بود اما، پس از مذاکرات طولانی، در ٢٠١٦ فارک خلع سلاح و وارد فرآیند سیاسی شد، فشار بین‌المللی، خستگی عمومی از جنگ داخلی و فقدان چشم‌انداز پیروزی نظامی فارک را به تغییر استراتژی واداشت.


می‌توان گفت مبارزه چریکی در برهه‌هایی از تاریخ، پاسخی مشروع و اخلاقی به استبداد و اشغال بوده، اما در دوره‌های بعد، با تغییر زمین بازی سیاسی و اجتماعی، مشروعیت و کارآمدی‌اش با چالش مواجە شده است.

در مورد کُردستان نیز، تاریخ چریکی با رنج و مقاومت آمیخته است، در اینجا سوالاتی مطرح است، آیا ابزار دیروز می‌تواند راه‌حل امروز باشد؟ آیا احزاب کُرد دچار اعتیاد به مسیر مبارزه مسلحانه شدند؟ در جامعه مستعمره کُردستان چرا مبارزه مسلحانه خریدار دارد و چرا در میان طیف رادیکال مقابل مبارزه مسلحانه نه سیاست بلکه تسلیم تفسیر می‌شود؟

آیا مبارزه مسلحانه یک انتخاب طبیعی احزاب کُردی بوده یا روندی تحمیلی و ناگزیری؟ چرا مبارزه مسلحانه در بین کُردها تقدیس می‌شود؟ آیا کُردها از مبارزه مسلحانه سود برده‌‌اند؟ چرا دولت‌های منطقه‌ای و جهانی از مسلح بودن حتی ابتدایی احزاب کُرد یا مبارزه مسلحانه آنها استقبال می‌کنند؟ آیا این نوعی تله نیست که کُردها وارد سیاست نشوند و از سیاست‌ورزی دوری کنند؟


با وجود مهیا بودن چه شرایطی کُردها می‌تواند از مبارزه مسلحانه وارد سیاست شود بدون اینکه در دولت‌ها ادغام و آسیمیله شوند؟ درنهایت چگونه عبور از مبارزه مسلحانه به سیاست ممکن است؟


برای دستیابی به پاسخی روشن، نمی‌توان صرفاً از یک زاویه به مسئله نگریست، بلکه لازم است لایه‌های درهم‌تنیده‌ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به‌طور هم‌زمان بررسی کرد، زیرا بسیاری از پدیده‌ها، نه حاصل یک علت منفرد، بلکه محصول شبکه‌ای از تعارض‌های تاریخی، سازوکارهای قدرت، نظام‌های ارزشی و روان‌زخم‌های جمعی‌اند که تنها با رویکردی میان‌رشته‌ای و چندلایه می‌توان به درک نسبتاً دقیقی از آن‌ها رسید.


مواضع احزاب کُردی در قبال مبارزه مسلحانه متنوع و متأثر از شرایط سیاسی، امنیتی و اجتماعی بوده است.

در نظریه‌ی «اعتیاد به مسیر» زمانیکە سیستم یا بازیگری سیاسی وارد مسیری تاریخی مشخص شد، به دلایل نهادی، روانی،یا هزینه‌های تغییر، در همان مسیر باقی می‌ماند، حتا اگر آن مسیر دیگر کارآمد یا مشروع نباشد.

اگر این نظریه را به احزاب کُردی تعمیم دهیم، می‌توان گفت برخی جریان‌های کُردی، خصوصاً آن‌هایی که از دهه‌های گذشته با مبارزه مسلحانه به رسمیت شناخته شدند، مانند پ‌ک‌ک، پژاک، دموکرات و کومله، ممکن است ناخودآگاه یا بە صورت راهبردی، در معرض یا گرفتار پدیده‌ی «اعتیاد به مسیر» مقاومت مسلحانه شده باشند.


ممکن است چنین توجیه شود خروج از آن مسیر، خیانت به میراث تلقی می‌شود و یا چون راه‌حل سیاسی پایدار در آن بارە ارائه نشده اند، ترجیح بر آن است کە ابزار فشار حفظ شود. 


البته این به معنای تقبیح دفاع مشروع یا منفی بودن دفاع مسلحانه در هر شرایطی نیست، در تقابل روایت‌ها الان جنگ مسلحانه و در جریان اوکراین و فلسطین کاملا مشروع و دموکراتیک شمرده می‌شود.


وقتی سیاست در کوهستان متولد شد


پ‌ک‌ک در باکور کُردستان و روژئاوا در دهه‌های اخیر، با تئوری عبدالله اوجالان، در بازه‌ای حدود ده ساله در ابتدای مبارزه خود به شکلی سیاسی به آگاهی‌بخشی دست یازیدە و سپس وارد فاز مسلحانه شدند.


در تمام این سال‌ها این حزب در تلاش برای ساختن و تقویت نهادهای جامعە از پایین بود. اقلیم کُردستان عراق پس از دهه‌ها مبارزه مسلحانه و شرایط ژئوپلیتیک، به قدرت محلی رسمی و جزئی از دولت مرکزی شدن روی آوردد. کومله و دموکرات بعد از دوره‌ای از تداوم مبارزه مسلحانه، سیاست مدنی را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

در بیشتر موارد، کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه حاصل یک ضرورت تاریخی و تاکتیکی بوده، نه صرفاً تغییر ایدئولوژیک.

به عبارت دیگر مبارزه مسلحانه کلاسیک به‌ویژه در قالب چریکی یا جنگ‌های پارتیزانی سنتی امروزه پرهزینه و کم‌اثر شده است، زیرا ماهیت و مِتُد کلاسیک مبارزه مسلحانه جنگ با فناوری‌های امنیتی و اطلاعاتی متحول شده‌ است.


تحولات تکنولوژیک، ژئوپلیتیکی و رسانه‌ای، مبارزه را از «تفنگ در دست کوه» به «دیتا در شبکه» منتقل نمودە است. امروزه پهپادها، ماهواره‌ها، نظارت هوشمند و هوش مصنوعی باعث شده‌اند که مخفی‌کاری، تحرک چریکی و پایگاه‌سازی در مناطق کوهستانی دشوار شود.


ree

برای نمونه در جنگ روسیه- اوکراین، پهپادهای شناسایی و تهاجمی نقش کلیدی در کشف و نابودی اهداف داشتە و در حمله‌‌ی اخیر اسرائیل به ایران، استفاده از حمله سایبری و هوشمند، عملیات دقیق با پهپاد و جنگ اطلاعاتی نه لشکرکشی زمینی نشان می دهد که نبرد مدرن، نیازمند شبکه است نه نیروهای چریکی.

جنگ‌های کنونی ایران و اسرائیل یا روسیه و اوکراین، نشان می‌دهد که توانمندی پهپادی و برتری اطلاعاتی جای توپ و تفنگ و جنگل را گرفته است.

به نظر می‌رسد در غلبه ارزش‌ها و واقعیت‌های قدرت میدانی در جهان امروز، مقاومت روزمره و خیزش‌های ناگهانی اجتماعی مثل ژن، ژیان، ئازادی مقبول‌تر از حرکت‌های چریکی کلاسیک شده‌اند. از سوی دیگر جنبش‌هایی که از پلتفرم حقوقی و مدنی برخوردارند، بیشتر مورد توجه نهادهای بین‌المللی قرار می‌گیرند.

در مقابل، حرکت‌های مسلحانه حتی اگر عادلانه باشند، در سایه پروپاگاندا و تروریسم‌سازی رسانه‌ای غربی قرار گرفتە و از فضای بین‌المللی کمرنگ می‌شوند. تروریسم‌انگاری خود از دیگری خود پدیده‌ای کاملا دولتی است.

بسیاری از احزاب کُردی نیز این تحول را تجربه کرده‌اند، حزب کارگران کُردستان اگرچه هنوز شاخه نظامی دارد، اما در دهه اخیر بیشتر بر گفتمان کنفدراسیون دموکراتیک و مبارزه فرهنگی تأکید دارد.


احزاب کومله و دموکرات کُردستان ایران نیز به‌نوعی از مبارزه صرفاً مسلحانه فاصله گرفته‌اند و به سمت فشار سیاسی و دیپلماسی عمومی رفته‌اند.


ree

در عراق، حزب دمکرات کُردستان (KDP) و اتحادیه میهنی کُردستان (PUK) از مسیر دیپلماتیک و حکمرانی فدرالی بهره می برند تا قدرت رسمی منطقه‌ای کسب کنند.

در جامعه‌ای چون کُردستان که دهه‌هاست با ستم ملی، انکار هویتی، خشونت ساختاری، تبعیض سیستماتیک و سرکوب فرهنگی روبه‌روست، مبارزه مسلحانه نه صرفاً یک ابزار، بلکه نماد مقاومت تاریخی و روانی در برابر استیلا و تحقیر جمعی تلقی می‌شود.

در چنین بافتاری، خشونت دولتی چنان نهادینه شده است که دفاع مسلحانه در چشم بسیاری از رادیکال‌ها، تنها زبان فهم‌پذیر برای استعمارگر است.


از سوی دیگر، سیاست‌ورزی نرم یا مسالمت‌آمیز در فقدان زیرساخت‌های دموکراتیک و تجربه‌های مکرر شکست سیاسی مانند توافقات نادیده‌گرفته‌شده، رهبران به‌اسارت‌رفته یا ترور شده، سرکوب احزاب قانونی و مدنی نزد طیف‌های رادیکال با نوعی بدبینی تاریخی و روانی همراه است.

در این چارچوب، هر گونه گفت‌وگو، سازش، یا حتی تاکتیک تعلیق مبارزه مسلحانه، به‌عنوان مقدمه‌ای بر تسلیم یا ادغام در سیستم سرکوبگر تعبیر می‌شود.

از زاویه‌ی دیگر در روان‌کاوی سیاسی، جامعه‌ی تحت استعمار دچار نوعی آگاهی زخمی می‌شود، که در آن، مقاومت فیزیکی بدل به تنها فرم مشروع مقاومت می‌گردد و هرگونه سیاست‌ورزی بدون اسلحه، به چشم همکاری طبقاتی، استحاله، یا خیانت دیده می‌شود.


ree

در نتیجه در غیاب دموکراسی واقعی، در تداوم انکار هویت، در تکرار تجربه‌های تلخ خیانت یا حذف رهبران سیاسی مبارزه مسلحانه در ذهن بخشی از جامعه، همچنان نه فقط یک روش، بلکه شرافت، حیثیت و مرز هویتی است و سیاست‌ورزی بدون آن، چیزی شبیه انفعال یا تسلیم‌طلبی در لباس گفت‌وگو است.


مسلح بودن، فرصت یا دام؟


مبارزه مسلحانه در میان کُردها، بسته به زمان و مکان، هم سودهایی مقطعی و استراتژیک و هم هزینه‌های سنگین انسانی، سیاسی و اجتماعی داشته است.


در لحظاتی که سیاست حذف و انکار هویتی شدید بوده باشد، مثلاً در عراق دوره بعث یا ترکیه قبل از اصلاحات ٢٠٠٠ ، مبارزه مسلحانه به‌نوعی بازسازی کرامت جمعی انجامید. نمونه‌ی مشخص، حزب کارگران کُردستان است که با تداوم مبارزه، نه‌تنها در ترکیه بلکه در معادلات سوریه، عراق و حتی دیپلماسی غرب جایگاه پیدا کردە است.


در برخی مقاطع، مبارزه مسلحانه طرف مقابل را به پذیرش گفت‌وگو یا امتیازدهی سوق داده مانند مذاکرات ٢٠١٣ و ٢٠٢٥ کنونی ترکیه با پ‌ک‌ک، اما در مقابل، زیان‌ها و محدودیت‌هایی نیز از جمله میلیتاریزه شدن‌ زیست‌جهان کُردها را دربرداشتە است که همواره در معرض بمباران، اشغال نظامی، ویرانی زیربناها و مهاجرت اجباری بوده‌اند. تداوم استیگما و انزوای جهانی نیز جزو زیان‌های مسلح بودن احزاب است،

کم و بیش بە نظر می رسد کە اکنون احزاب و جنبش‌های کُردی به این درک دست یافتەاند که مبارزه مسلحانه بدون پشتوانه‌ی مدنی، دیپلماسی منطقه‌ای و مشروعیت جهانی، نهایتاً فرسایشی و بی‌ثمر خواهد بود.

مثلا در سوریه، در کنار حضور نظامی، حزب اتحاد دموکراتیک (پ‌ی‌د) چارچوب نیروهای YPG و YPJ، ساختارهایی چون «مجالس خودگردان» و «کنفدرالیسم دموکراتیک» را بنا نهاد که ابعاد فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و جنسیتی داشت.

در اقلیم کُردستان عراق نیز احزاب نظامی‌ پس از دهه‌ها جنگ، به دولت فدرالی و تعامل رسمی با کشورهای جهان رسیدند.

تجربه‌ی جهانی از IRA در ایرلند شمالی تا فارک در کلمبیا نشان می‌دهد که گذار هوشمندانه از جنگ به سیاست، نه تنها تسلیم نیست، بلکه نقطه‌عطف بلوغ تاریخی یک جنبش است.

اگرچه مبارزه مسلحانه بخشی از تاریخ مقاومت کُردهاست، اما اصرار بی‌زمان بر آن می‌تواند به اعتیادراهبردی و انسداد سیاسی منجر شود.


چریک‌ستانی؛ ایدئولوژی یا اضطرار؟


تقدیس مبارزه مسلحانه در میان بخشی از جامعه کُرد، ریشه در چند عامل تاریخی، روان‌شناختی، سیاسی و نمادین دارد.


نخست، خلأ ساختاری سیاست‌ورزی مدنی. در بسیاری از برهه‌ها، کُردها از امکان مشارکت واقعی در ساختارهای قدرت و نهادهای دموکراتیک محروم بوده‌اند. در غیاب پارلمان، رسانه آزاد، یا عدالت قضایی، مبارزه مسلحانه به‌عنوان تنها زبان شنیده‌شده در برابر سرکوب جلوه کرده است.


ree


دوم اینکه تاریخ کُردستان مملو از رهبران نظامی، کوه‌نشین‌ها و قیام‌های خونین است؛ از شیخ عبیدالله نهری تا قاضی محمد، بارزانی‌ها، یا عبدالله اوجالان. این تاریخ، نوعی روایت حماسی- تراژیک از مقاومت دائم ساخته است که اسلحه، کوه و شهادت در آن جایگاه نمادین دارند.

فقدان پیروزی‌های سیاسی ملموس هم دلیل سوم است، یعنی در نبود نتایج محسوس از سازوکارهای سیاسی یا مذاکره، بخش‌هایی از جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که تنها زبان قابل فهم برای دولت‌ها، زبان سلاح است.

دولت‌های مرکزی هم با امنیتی‌سازی مطالبات کُردها، به مشروع‌سازی مقاومت مسلحانه کمک کرده‌اند. زمانیکە حتی ابتدایی‌ترین کُنش مدنی با برچسب تجزیه‌طلبی سرکوب می‌شود، مسیر به‌سمت رادیکالیسم سوق داده می‌شود.


تقدیس مبارزه مسلحانه در میان کُردها برآیند شرایط تاریخی تحمیل‌شده و خلأ راه‌های جایگزین است، اما تداوم این تقدیس، بدون بازنگری انتقادی، می‌تواند به هزینه‌های سنگین اجتماعی منجر شود.


مقاومت، محصول انسداد سیاسی


مبارزه مسلحانه برای بسیاری از احزاب کُردی، نه یک انتخاب آزادانه و طبیعی، بلکه عمدتاً یک واکنش تحمیلی و ناگزیر به وضعیت‌های سرکوب‌گرانه بوده است.


این مسیر معمولاً زمانی انتخاب شده است که تمام درها به‌روی سیاست مسالمت‌آمیز بسته، زبان، هویت و مشارکت سیاسی انکار و احزاب کُردی به‌جای بازیگران سیاسی، به عناصر امنیتی یا دشمن نظامی تقلیل یافته‌اند.


در ترکیه، پ‌ک‌ک پس از دهه‌ها انکار هویت کُردی، سرکوب جنبش‌های مدنی و بسته شدن حزب‌های قانونی شکل گرفت. در ایران، کومله و دموکرات پس از انقلاب ١٩٧٩ در شرایط حذف فیزیکی و سرکوب شدید وارد فاز نظامی شدند. در سوریه نیروهایی‌پ‌گ و سوریە دموکراتیک SDF در واکنش به خلأ قدرت و تهدید داعش و سپس تجاوز ترکیه، مسلح شدند.

مبارزه مسلحانه در این بافت، بیشتر ناشی از بقای سیاسی در شرایط حذف مطلق بوده است تا پروژه‌ای ایدئولوژیک و از پیش طراحی‌شده، بدین معنا کە خاستگاه اولیه آن اضطراری و واکنشی برای بقا بوده است.

بنابراین مبارزه مسلحانه در تجربه‌ی احزاب کُردی، بیش از آنکه انتخابی آگاهانه و استراتژیک باشد، حاصل نبود بدیل‌های دموکراتیک و ساختارهای پاسخ‌گو بوده است.


از سوی دیگر مبارزه مسلحانه در نگاه رسانه‌‌های دولتی به‌سادگی با تروریسم معادل می‌شود. این باعث می‌شود که اصل مطالبات سیاسی، دموکراتیک و هویتی کُردها در سایه‌ی امنیتی‌سازی و روایت‌ها منحرف شود.


دولت‌ها می‌دانند اگر کُردها از راه سیاست، مذاکره و دموکراسی وارد ساختار قدرت شوند، مطالبات آنان بە مشروعیت اجتماعی و بین‌المللی دست پیدا می‌کند. از همین رو ترجیح می‌دهند کُردها در حاشیه‌ی میدان ماندە و با چهره‌ی شبه‌نظامی و نه شهروند سیاسی شناخته شوند.

از همین رو، سیاست‌زدایی از کُردها از طریق تداوم جنگ مسلحانه، یک راهبرد بلندمدت قدرت‌های منطقه‌ای‌ بودە و تنها با عبور آگاهانه از این تله و بازتعریف سیاست به‌عنوان ابزار مشروع کنش، می‌توان وارد میدان واقعی قدرت و تحول شد.

اما از سوی دیگر، عبور از مبارزه مسلحانه تنها زمانی موفق است که به پروژه‌ای روشن، مبتنی بر حقوق دموکراتیک، خودگردانی، فدرالیسم یا کنفدرالیسم منتهی شود. نه ادغام در دولت مرکزی، نه تابعیت بی‌قید، بلکه بازتعریف رابطه با دولت.


مثلا مدل کنفدرالیسم دموکراتیک روژاوا، تلاش نمود ساختار سیاسی غیرمتمرکز، چندقومیتی و جنسیت‌محور را برساختە و نهادسازی موازی مدنی، فرهنگی و آموزشی را تشکیل دهد.


هر پروژه سیاسی لازم است از پشتوانه‌ی نهادهای غیردولتی، شوراها، اتحادیه‌ها، رسانه‌ها و نهادهای آموزشی برخوردار باشد، چون این نهادها به مثابه سپری در برابر آسیمیلاسیون و بوروکراتیزه شدن جنبش عمل می‌کنند.


چریک دیروز، سیاستمدار امروز


از آنجا کە در بسیاری از جنبش‌های مسلحانه، چهره‌های کاریزماتیک، رهبران مطلق نگر و فرهنگ اطاعت، جای گفت‌وگوی سیاسی و تفکر انتقادی را گرفته‌اند گذار از مبارزه مسلحانه به سیاست‌ورزی مستقل، نیازمند عبور از کاراکتر قهرمان‌محور به ساختار جمع‌محور می باشد. این امر، سیاست‌ورزی را دچارِ کودکی‌سیاسی کردە است.

ایمن‌سازی از وابستگی ژئوپولیتیکی و بازی‌های قدرت منطقه‌ای هم مورد دیگری‌ برای سیاست‌ورزیست، زیرا یکی از خطرات همیشگی جنبش‌های کُردی، تبدیل‌شدن به ابزار قدرت‌های خارجی چه غربی، چه منطقه‌ای بوده است.

از سوی دیگر در شرایطی که مبارزه‌ی مسلحانه برای دهه‌ها تنها شکل مقاومت بوده است، بخش بزرگی از حافظه جمعی با شهادت، خون و جنگ گره خورده است.

گذار به سیاست نیازمند بازنویسی این حافظه، از زبان گلوله به زبان دیالوگ است که فرهنگ‌سازی سیاسی، رسانه‌های مستقل، سینما، ادبیات، آموزش سیاسی، همه ابزارهایی هستند که این بازنویسی را ممکن می‌کنند.

پذیرش تنوع تاکتیکی در درون جنبش هم مورد دیگر سیاست‌ورزی منطقی‌یست، در جنبشی بالغ، می‌توان در آنِ واحد هم دیپلماسی داشت، هم اعتراض خیابانی، هم حضور در پارلمان، هم کار فرهنگی و تضاد بین این مسیرها نباید به انشعاب و حذف بین گروه‌ها بینجامد، بلکه لازم است به یک تقسیم کار استراتژیک بدل شود.


در نهایت، کُردها تنها زمانی می‌توانند از این چرخه‌ی بازتولید خارج شوند که مبارزه‌شان را از ابزار به آرمان ارتقا دهند و از سیاست، نه به‌مثابه سازش، بلکه به‌مثابه ابزاری برای تحقق عدالت تاریخی استفاده کنند.


این گذار نه سهل است، نه بی‌هزینه؛ اما شاید تنها راه بقا و پیشروی در میدان بازی‌ای‌ست که تاکنون بیشتر برای تضعیف آن‌ها طراحی شده تا توانمندسازی‌شان.

bottom of page