بُراق اورانیومی خامنهای: پروازی بهسوی سقوط
- Arena Website
- Oct 28
- 3 min read

امیر خنجی
بُراق در سنت اسلامی مرکبی اسطورهای برای عروج پیامبر است، پیونددهنده زمین و آسمان. در سیاست ایران، خامنهای پروژه هستهای را به براق تکنولوژیک بدل کرده است، نماد ایمان مسلح و رؤیای اقتدار. این برنامه نه راهبرد توسعه، بلکه مناسکی ایدئولوژیک برای فرار و کسب قداست سیاسی, تلاشی پرهزینه و طولانیمدت که ایران را در انزوا، بحران فزاینده، بنبست و دورِ باطل قدرتطلبی نگاه داشته است.
در متون اسلامی، بُراق موجودی شگفتانگیز است که در احادیث نبوی از آن یاد شده است. حیوانی میان زمین و آسمان، سفیدرنگ، کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ، که پیامبر اسلام در شب معراج بر آن سوار شد تا از مکه به بیتالمقدس رود و از آنجا به آسمان عروج کند.
گفتهاند که براق چهرهای انسانی، بالهایی از نور و سرعتی برقآسا داشت. در فرهنگ ایرانی و مینیاتورهای اسلامی، براق معمولاً با بدنی زینتی، بالهایی گشوده و دم طاووس به تصویر کشیده میشود؛ نه صرفاً حیوانی، بلکه نمادی عرفانی از پیوند زمین و آسمان، جسم و روح، و سفری از ماده به معنا.
اما در جهان سیاست ایران، این تمثیل دینی شکل دیگری یافته است. علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در چهار دهه اخیر کوشیده است نوعی براقِ تکنولوژیک برای خود بسازد؛ مرکبی از فلز، سوخت هستهای و توهم قدرت، که گمان میکند او و نظامش را به ملکوت اقتدار و جاودانگی خواهد رساند.
پروژه هستهای برای او هرگز صرفاً برنامهای علمی یا اقتصادی نبوده است. از همان آغاز، بُراق هستهای نقش اسطورهای داشت: ابزاری برای عروج از زمین سیاست واقعگرا به آسمان ایدئولوژی، از ضعف به قدرت، از وابستگی به استقلال.
خامنهای از ابتدا در جستجوی نوعی قدرت قدسی بود؛ قدرتی که بتواند جمهوری اسلامی ایران را از قاعده معمول ملتها جدا کند و به مرتبهای برتر برساند.
در تخیل او، اورانیوم غنیشده نه مادهای صنعتی، بلکه جوهر ایمان است و سانتریفیوژها نه ابزار فیزیکی، بلکه پرههای بال همان براقِ وعده داده شدهاند که باید نظام را از خاک واقعیت به عرش اقتدار الهی برسانند.
هر درصد غنیسازی، گامی است به سوی رهایی از تحقیر تاریخی و بهزعم او، جبران قرنها عقبماندگی و سلطه غرب.
اما این براق برخلاف براق روایت اسلام، نه از نور که از فلز و خیال ساخته شده است. مرکبی است سنگین، پرهزینه و بیپرواز.
درحالیکه در روایت اسلامی، براق واسطه عروج روح بود، در نظام خامنهای، براق هستهای ابزاری برای فرار از زمین واقعیت است؛ زمینِ بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که هر روز فروتر میرود.
او گمان میکند با ساخت هر سانتریفیوژ، یک گام به ملکوت نزدیکتر میشود، اما در حقیقت، این گردش بیپایان فقط تکرار همان مدار بستهای است که ایران را سالها در انزوا نگاه داشته است.
در نگاه خامنهای، هستهای بودن یک عبادت سیاسی است. این پروژه برای او نوعی مناسک وفاداری است، نه استراتژی ملی. درست همانگونه که مؤمنان نماز را ترکناپذیر میدانند، او نیز توقف غنیسازی را گناه کبیره میپندارد.
به همین دلیل، هر گفتوگو، توافق یا مصالحهای در این زمینه، نه اقدام دیپلماتیک، بلکه نوعی شک در ایمان تلقی میشود. او با این پروژه، به دنبال اثبات حقانیت خود در برابر جهان است، نه پیشرفت ایران.
در سطح نمادین، براق خامنهای نماینده ذهنیتی است که میان «اقتدار» و «نجات» تفاوتی قائل نیست. او میپندارد تنها از طریق قدرت مطلق است که میتوان از سقوط تاریخی نجات یافت؛ و چون این قدرت را نه در علم، اقتصاد یا مشروعیت سیاسی، بلکه در «ایمان مسلح» میجوید، پروژه هستهای برایش به مثابه تجسم ایمان بدل شده است. ایمان به اینکه «ایستادگی» خود هدف است، حتی اگر به ویرانی بینجامد.
اما واقعیتِ این براق، شبیه همان هیولای راونا است که مردم ایتالیا در قرن شانزدهم آن را نشانه شومی زمان دانستند؛ موجودی با اعضای ناموزون، چشمی بر زانو و سری شاخدار.
براق خامنهای نیز چنین است؛ موجودی میان علم و اسطوره، میان آرزو و ترس است. در ظاهر، جلوهای از عظمت دارد، اما در باطن، ترکیبی است از اضطراب، ناامنی و وسواس بقای ایدئولوژیک.
اما براق خامنهای نه وسیله عروج، بلکه آینهای از سقوط است. او میخواست با ساختن مرکبی قدسی از فلز و سوخت، از تاریخ بگریزد؛ اما همان مرکب، اکنون به سنگینی بر دوش نظامش افتاده است.
غنیسازی که روزی نماد غرور بود، امروز نشانه بنبست است. پرواز او پایان ندارد، زیرا مقصدی در کار نیست. نظام بر مدار سانتریفیوژ میچرخد؛ نه به سوی آسمان، بلکه در گردابی از تکرار، انزوا و ترس.
بُراق خامنهای، اسطورهای است که از ایمان به قدرت زاده شد و اکنون در حال بلعیدن خالق خویش است. هیچ نوری در پایان این پرواز نیست. فقط چرخش بیپایان میان زمین و آسمانِ خیال.
و شاید روزی که این براق از حرکت بازایستد، ایران نیز برای نخستین بار در دههها، پایش را دوباره بر خاک واقعیت بگذارد.











