top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

سایه‌ گیوتین بر گردن خامنه‌ای: انسداد ساختاری و فروپاشی بی‌صدا در جمهوری اسلامی ایران

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Jul 31
  • 4 min read
ree


امیر خنجی


فروپاشی ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران نه از مسیر طغیان خیابانی، بلکه از دل فرسایش نهادی و ناتوانی ساختاری در تصمیم‌گیری پیش می‌رود. نهادهای حاکم فربه اما ناکارآمد شده‌اند و بحران‌ها نه با تدبیر، بلکه با تعلیق مدیریت می‌شوند. گریز از تصمیم‌های پرهزینه، سازوکار غالب نظام شده است. این تأخیرهای ممتد، در تحلیل نهادگرایانه، خود گونه‌ای از فروپاشی تدریجی تلقی می‌شود.


فروپاشی همیشه با صدای گلوله یا شعار خیابانی آغاز نمی‌شود. گاه در سکوت اتفاق می‌افتد؛ در تاخیرهای ممتد، در نهادهایی که فقط فربه شده‌اند، و در بحران‌هایی که با وعده، نه با تصمیم، مدیریت می‌شوند.


بە نظر می رسد نظام سیاسی ایران هم اکنون در مرحله‌ای قرار دارد که نه توان اصلاح را داشتە و نه جرأت فروپاشی را می‌پذیرد. این وضعیت، برخلاف تصور رایج، نه با انقلاب بلکه با پوسیدگی پیش می‌رود.


ایرانِ امروز، پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، دقیقاً در چنین موقعیتی ایستاده است. نه در آستانه یک شورش مردمی، بلکه در پرتگاه فرسودگی نهادی قرار دارد. سیستم نه در خیابان، بلکه در درون خود فرو می‌پاشد، زیرا ساختار دیگر توان پاسخ‌گویی ندارد.

بحران اقتصادی، فروپاشی اجتماعی، تحریم خارجی، علت‌های غایی این فروپاشی نیستند بلکه نشانه‌های آن هستند. مسئله ریشه‌ای جمهوری اسلامی ایران، در ساختار قدرتی است که طی چهار دهه، با انتخاب‌های پی‌درپی اشتباه، توان اصلاح درونی را از خود سلب کرده است.

نهادگرایی تاریخی به ما می‌گوید که مسیرهای نهادی، حاصل تصمیماتی‌اند که در بزنگاه‌ها اتخاذ شدە یا از آن‌ها پرهیز شده است. در مورد ایران، سه لحظه‌ی تاریخی می‌توانستند آغاز بازسازی سیاست و جامعە و نهادهای آن بە شمار روند: اصلاحات دهه هفتاد، برجام در دهه نود، و فرصت پس از ترامپ.


اما در هر سه نوبت، گزینه‌ی حفظ وضع موجود از سوی رأس قدرت انتخاب شد و بدین ترتیب، انسدادی ساختاری رقم خورد.


پس از خروج ترامپ از برجام، ایران با دو انتخاب جدی روبه‌رو بود. تن‌دادن به قطع عضو یعنی حذف نیروهای پرهزینه، مهار سیاست‌های تهاجمی منطقه‌ای، و بازگشت به دیپلماسی و یا ادامه تعلیق، گزینه‌های سیستم بود.


خامنه‌ای مسیر دوم را برگزید. این تصمیم، نه از سر اقتدار، که نشانه‌ی یکی از ویژگی‌های کلاسیک رژیم‌های متمرکز اقتدارگرا با عنوان گریز از تصمیم‌های پرهزینه است.

تحلیل رندال کالینز، اندیشمند علوم سیاسی، از قدرت‌های فرسوده، نشان می‌دهد که رهبران در ساختارهای مطلقه، به‌جای تصمیم‌گیری، زمان می‌خرند. به عقیده او تا آنجا زمان را می‌خرند که دیگر تصمیم‌گیری یا ممکن نیست یا بی‌اثر است. این تأخیر، خود به‌تنهایی شکل دیگری از شکست است.

دولت رئیسی، نه راه‌حل بحران، که نماد انکار آن بود. با مرگ او و روی کار آمدن پزشکیان، برخی تصور کردند که هسته سخت قدرت، سرانجام تن به اصلاح داده است. اما این برداشت، با آغاز جنگ ایران و اسرائیل فرو ریخت.


این جنگ، محصول مستقیم ناتوانی در بازدارندگی و انسداد در سیاست‌خارجی بود. هیچ تصمیمی برای عقب‌نشینی یا تعدیل گرفته نشد. نظامی که دیگر قدرت ابتکار ندارد، حتی به هشدارهای همسایگان پیش از حمله اسرائیل و متحدان سنتی خود نیز بی‌اعتناست و این دقیقاً آن‌جاست که، به تعبیر نظریه فروپاشی اقتدارگرایی، ائتلاف‌های نخبگان شروع به ترک کشتی قدرت می‌کنند.


در این متن، از رقابت میان اصلاح‌طلبان، سپاه یا جانشینی خامنه‌ای سخن نمی‌گوییم. تمرکز این تحلیل، بازی قدرت نیست، بلکه فروپاشی ساختاری است. همان‌گونه که شوروی، بدون شورش، بدون کودتا و تنها با خاموش‌شدن تدریجی موتور دولت فروپاشید.


در ایران نیز، ناترازی‌های انرژی، فرسایش سرمایه اجتماعی، و ازکارافتادگی بوروکراسی، مسیر مشابهی را می پیماید. این همان چیزی است که در ادبیات سیاسی آن را «پوسیدگی از درون» می‌نامند. این پوسیدگی نیز نه با انفجار، بلکه با متلاشی‌شدن تدریجی هنجارها و نهادها اتفاق می‌افتد.

استعاره‌ی «گیوتین» در این متن، تصویر خشونت نیست. بلکه نماد لحظه‌ای است که سیستم نمی‌تواند خودش را بازتولید کند. لحظه‌ای که دیگر نه ابتکار و نه اقتدار دارد. اگر همین مسیر ادامه یابد، حذف خامنه‌ای محتوم است: یا با سقوط کل سیستم، یا برای جلوگیری از آن.

نظریه «امنیت رژیم» به‌درستی نشان می‌دهد که چرا نظام‌های اقتدارگرا از اصلاحات واقعی می‌هراسند: زیرا نهادهایی که باید حذف شوند، دقیقاً همان‌هایی‌اند که بقای رژیم را در بحران‌ها تضمین می‌کنند.


جمهوری اسلامی ایران نیز هم‌اکنون میان حذف این محافظان و سقوط قرار گرفته است. و خامنه‌ای، این تصمیم را به تعویق انداخته است؛ شاید برای همیشه.


می‌توان تصور کرد که رهبر نظام، با مانوری همچون معرفی جانشین، اصلاحات صوری یا تغییر تاکتیکی، از حذف فوری بگریزد. اما حتی در این حالت، سقوط صرفاً به تأخیر می‌افتد، نه منتفی می‌شود.


قدرت بدون مشروعیت، ساختار بدون کارایی، و فرماندهی بدون ابتکار، نه بقا پیدا می کند و نه می‌سازد. آن‌چه رخ خواهد داد، اگر امروز نه، فرداست. حتی در سناریوی «پیروزی تاکتیکی»، اگر تغییر ساختاری رخ ندهد، نقطه سقوط تنها چند گام آن‌سوتر خواهد بود.

در پایان، جمهوری اسلامی با سه وضعیت محتمل روبه‌رو است: اگر تعلیق ادامه یابد، خامنه‌ای با کل نظام فرو می‌ریزد؛ اگر تصمیم به حذف او گرفته شود، شاید نظام برای مدتی باقی بماند، اما نه بدون دگرگونی سخت؛ و اگر با تاکتیکی موقت زمان بخرد، تنها مسیر فروپاشی را طولانی‌تر کرده است.

سناریوی اول: تداوم تعلیق و فروپاشی همزمان رهبر و سیستم

اگر وضع موجود ادامه یابد، خامنه‌ای با کل سیستم فرو می‌ریزد. پوسیدگی به نقطه‌ای خواهد رسید که نه جانشینی مؤثر ممکن است، نه ترمیم ساختار چاره کار خواهد بود.


سناریوی دوم: حذف خامنه‌ای برای نجات سیستم

اگر تصمیم به حذف رهبر گرفته شود، ممکن است سیستم برای مدتی باقی بماند. اما این حذف بدون دگرگونی سخت در ساختارها، صرفاً آغاز یک دوره انتقال بحرانی خواهد بود.


سناریوی سوم: خریدن زمان با اصلاحات تاکتیکی

در صورت مانور تاکتیکیاز جمله معرفی جانشین، اصلاحات صوری یا چرخش ظاهری، شاید حذف فوری به تأخیر افتد. اما در واقع، مسیر فروپاشی  متوقف نخواهد شد بلکه فقط کش‌دار می‌شود.


سایه‌های گیوتین، از خانه‌ی خامنه‌ای عبور کرده‌اند. حتی اگر تیغه هنوز فرود نیامده باشد، مکانیسم بازتولید قدرت، دیگر کار نمی‌کند.اما پرسش همچنان باقی است:


آیا جمهوری اسلامی بدون خامنه‌ای می‌تواند خود را بازسازی کند؟ آیا حذف رهبر، انسداد ساختاری را رفع می‌کند یا صرفاً مرحله‌ای تازه از بی‌تصمیمی خواهد بود؟ و آیا قدرتی که نه مشروعیت دارد و نه کارایی، می‌تواند چیزی جز سقوط بی‌صدا برای آینده رقم بزند؟


bottom of page