سلیمانی اردستانی و عقلگرایی انتقادی در مطالعه تاریخ و معرفت شیعی
- Arena Website
- 4 hours ago
- 6 min read

در هفتههای اخیر، مجموعهای از مناظرهها، گفتوگو و ویدیوهای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی درباره تاریخ امامان اهل تشیع، شهادت فاطمه، مرگ امام یازدهم شیعیان توسط همسرش و … توجه گستردهای را در فضای عمومی و شبکههای اجتماعی در ایران برانگیخته است. این ویدیوها، که اغلب با واکنشهای تند و دفاعیات پرشور همراه شده، است بار دیگر نشان دادهاند که بحث درباره تاریخ شیعه دیگر یک موضوع محدود به محافل تخصصی نیست، بلکه به سطح افکار عمومی و گفتوگوی شبکهای رسیده است.
در دهههای اخیر، چشمانداز تازهای در فهم تاریخ و معرفت شیعی پدید آمده است که میکوشد از میان انبوه روایتها و لایههای آیینی و اسطورهای، تصویری تاریخیتر، انسانیتر و عقلانیتر از گذشته عرضه کند.
این تحول را نمیتوان به یک فرد یا یک سنت خاص نسبت داد؛ بلکه نتیجه تلاقی چند مسیر متفاوت است که هرکدام از زاویهای وارد بازخوانی تاریخ شدهاند.
از حوزه و سنتهای درونفقهی گرفته تا دانشگاه و محافل نواندیشی، همه بهنوعی در شکلگیری این فضای تازه سهم داشتهاند. با اینهمه، در میان این صداهای متکثر، نام دو چهره حوزوی بیش از دیگران اهمیت دارد: نعمتالله صالحی نجفآبادی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی.

هرچند میان آنان تفاوتهای جدی وجود دارد، اما هر دو نماینده گونهای از عقلگرایی انتقادی در میان حوزویان هستند که تاریخ شیعه را از حصار روایتهای رسمی و آیینی بیرون میبرد و در افق پرسشهای تاریخی و اخلاقی بازمیگشاید.
زمینههای معرفتی و رواییِ چرخش انتقادی
این چرخش انتقادی در بستر تحولی گستردهتر شکل گرفتە است. از یکسو، روایتهای مذهبی شیعه در طول قرنها گسترش یافتە و لایههای مختلفی بر یکدیگر انباشته شدەاند که در میان آنها، روایتهای متأخرتر نقش پررنگی در هویت آیینی جامعه پیدا کردند.
این انباشت طبیعی، که در همه سنتهای دینی رخ میدهد، زمانیکە با پرسشهای جدید جامعه معاصر روبهرو شد، خودبهخود به یک مسئله تبدیل میشود: آیا تمامی این روایتها تاریخیاند؟ چه مقدار از آنها حاصل نیازهای آیینی بعدی است؟ چگونه میتوان میان گزارش تاریخی و بیان روضهای یا موعظهای تمایز گذاشت؟
از سوی دیگر، محیط دانشی جهان اسلام، چه در دانشگاههای غربی و چه در حوزههای شیعی، در نیمقرن اخیر با موجی از روشهای تازه مواجه شدەاند: نقد متن، تحلیل روایت، تاریخنگاری تطبیقی، جامعهشناسی معرفت و درک دیگری از مفهوم عقل.
این روشها بسیاری را به این فکر انداختە است که روایات شیعی را میتوان نه صرفاً در چارچوب فقه و کلام سنتی، بلکه بهعنوان اسناد تاریخیِ متنی بررسی کرد که پیدایش، گسترش و تحولشان تابع شرایط اجتماعی و ذهنیات دورههای مختلف بوده است.
در چنین فضایی، تلاشهای پراکندهای که پیشتر در میان برخی اصولیان شکل گرفته بود، مانند دقت رجالی آیتالله خویی یا حساسیت زمانیِ عبدالله مامقانی، اهمیت تازهای پیدا کرد.
آنها در چارچوب سنتی حوزه حرکت میکردند، اما همین حساسیتها بهنوعی مقدمات پرسشهای بزرگتر را فراهم میکرد. بااینحال، رویکرد آنان بیشتر رجالی و درونی بود؛ دغدغهشان اصلاح دستگاه اجتهاد بود، نه بازسازی تاریخ تشیع.
نواندیشی دینی و طرح پرسشهای تازه از تاریخ
در همان زمان، جریان نواندیشی دینی نیز از مسیر دیگری به تاریخ نزدیک شد. چهرههایی مثل بازرگان، شریعتی و سحابی هرکدام از منظری متفاوت، علمی، ایدئولوژیک یا اخلاقی، به تاریخ اسلام بازگشتند و درباره آن پرسشهایی طرح کردند.
هرچند روش آنها بیشتر تحلیلی، اجتماعی یا حتی کلامی بود تا سندمحور، اما مجموعه این تلاشها فضایی ایجاد کرد که در آن، طرح پرسش از «تاریخ واقعی» اسلام و شیعه به امری مشروع و حتی ضروری بدل شد.
در چنین زمینهای بود که صالحی نجفآبادی ظهور کرد؛ چهرهای که برای نخستین بار این پرسشهای نو را با دقت رجالی و تحلیل تاریخی ترکیب کرد و مستقیماً به قلب روایتهای هویتی شیعه قدم گذاشت.
اهمیت کار صالحی در این نبود که عقل را بر تمامی امور ارجحیت می بخشید، بلکه در این بود که روایتهای رسمی و عاطفی شیعی را به میدان بررسی تاریخی کشاند.
او با نوشتن کتاب شهید جاوید، نه تنها تحلیل تازهای از واقعه کربلا را ارائه داد، بلکه نشان داد که روایتهای مذهبی را میتوان مانند هر متن تاریخی دیگر مطالعه کرد: با مقایسه روایتها، توجه به زمینههای سیاسی، التفات به زمان شکلگیری روایت و سنجش سازگاری آنها با رفتار انسانی و عقل اجتماعی.

این نگاه، در دهه چهل و پنجاه شمسی، اقدامی جسورانه بود و به همین دلیل واکنشهای شدیدی برانگیخت. اما در همان حال، راهی تازه پیش پای پژوهشگران گذاشت که تا امروز ادامه یافته است.
سلیمانی اردستانی و انتقال نقد به سطح معرفتشناختی
دههها بعد، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی از زاویهای دیگر به همین میراث نزدیک شد. اگر صالحی بیشتر به تاریخ و روایت میپرداخت، سلیمانی پروژه را به سطحی بنیادیتر، یعنی معرفتشناسی روایت منتقل کرد.
او بر این باور بود که هیچ روایتی، حتی اگر سند آن از نظر رجالی پذیرفته باشد، در صورتی که با اصول اخلاقی، عدالت انسانی یا منطق عقل عملی ناسازگار باشد، نمیتواند معتبر باشد.
بنابراین، روایت دینی تنها در صورتی ارزش معرفتی دارد که از غربال عقل اخلاقی عبور کند؛ و این عقل، نه عقل اصولی است و نه عقل فلسفیِ انتزاعی، بلکه نوعی درک انسانی از عدالت، رنج، ظلم و کرامت است.
در نتیجه، سلیمانی بسیاری از روایات هویتی شیعه را، از جملە گزارشهای مربوط به مرگ فاطمه تا روایتهای عاشورا دوباره بازخوانی نمود.

در این راستا او تلاش نمود مرزهای میان گزارش تاریخی، روایت آیینی و ادبیات عاطفی را شفاف کردە و روایتهایی را که برساخته دورههای بعدی میدانست، یا با اخلاق انسانی سازگار نبودند، کنار بگذارد.
این کار او نه تنها ادامه تلاشهای صالحی بود، بلکه نوعی تعمیق معرفتشناختی آن نیز به شمار میرفت. تفاوت مهم این دو در همینجاست: صالحی تاریخ را اصلاح میکرد، سلیمانی بنیان اعتماد به روایت را زیر سؤال میبرد.
پیوند جریانهای دانشگاهی، حوزوی و منطقهای در تحول اخیر
بااینحال، برای فهم این جریان، باید آن را در منظومهای گستردهتر ملاحظە نمود. جریانهای دانشگاهی در ایران، از تاریخنگاران متنی تا جامعهشناسان دین، در چند دهه اخیر رویکردهای انتقادی را در بسترهای تازهای به کار گرفتهاند.
پژوهشهایی که در نجف، لبنان و عراق انجام میشود، چه در سنت حوزوی و چه در میان دانشگاههای آن مناطق، همگی در این تحول سهم دارند.
از سوی دیگر، موج جهانی دیجیتالیکردن آرشیوها، رواج نسخههای خطی آنلاین و افزایش دسترسی عمومی به متون اولیه، مخاطبان عادی را هم وارد میدان نقد کرده است.
دسترسی گسترده به منابع تاریخی، زمینهای فراهم کرده که روایتهای رسمی دیگر انحصاری نباشند و امکان مقایسه و پرسشگری برای همه فراهم شود.
مهجور بودن رویکرد عقلانیـانتقادی پیش از انقلاب
این نوع نگاه عقلانیـانتقادی تا پیش از انقلاب سال ١٩٧٩ در ایران، چندان مجال بروز نیافت. فضای فکری دهههای سی تا پنجاه شمسی، زیر سایه گفتمانهای نیرومندی قرار داشت که نقد تاریخی را یا بیربط میدانستند یا در حاشیه میراندند.

از یکسو، سنت غالب حوزوی همچنان بر نقل، روایتهای هویتی و برداشتهای آیینی استوار بود و هرگونه بازخوانی تاریخیِ روایتهای شیعی را نوعی تضعیف شعائر و عواطف دینی تلقی میکرد، و از سوی دیگر، موج نیرومند اسلام انقلابی و ایدئولوژیک، که اوج آن در آموزههای علی شریعتی بود، چارچوبی را فراهم ساختە بود کە در آن تاریخ بیشتر منبع الهام سیاسی تلقی میشد تا موضوع پژوهش انتقادی.
در چنین فضایی، تاریخ کارکردی هویت محور و بسیجگرایانه داشت و بازخوانی انتقادی روایات، نه ضرورت علمی، بلکه تهدیدی سیاسیـایدئولوژیک به شمار میرفت.
نتیجه این شرایط، مهجور ماندن کامل هرگونه رویکرد تاریخیمحور، سندمحور یا عقلگرایانه به میراث شیعی بود که تنها در حاشیه حوزه یا میان اقلیتی از پژوهشگران مستقل مطرح میشد و هیچگاه به جریان غالب بدل نشد.
عوامل اجتماعی گسترش این رویکرد در ایران پس از انقلاب ١٩٧٩
یکی از مهمترین عوامل اجتماعی در گسترش این رویکرد در ایران بعد از انقلاب ١٩٧٩، تجربه پنج دهه حکومت دینی است.
واقعیات روزمره مردم، فاصله گفتار دینی و رفتار سیاسی حاکمیت، ناکارآمدی نهادهای دینی و فرسایش اعتماد عمومی به روایت رسمی، همه باعث شدهاند بسیاری از افراد به دنبال شیوههایی تازه برای فهم دین باشند که اسطوره را از تاریخ جدا کند، اخلاق را از ایدئولوژی متمایز کند و معنویت را از قدرت سیاسی مستقل سازد.
در چنین شرایطی، بازخوانی تاریخی و عقلانی میراث شیعی بهصورت طبیعی محبوبتر شده است، زیرا تصویری انسانیتر و قابلفهمتر از گذشته ارائه میدهد. ازاینروست که سلیمانی اردستانی در مدت زمانی کوتاه و در گستردهای وسیع مورد اقبال عمومی و مردمی قرار میگیرد.
افق تازه: از روایتگرایی آیینی به عقلگرایی انتقادی
امروز میتوان از منظرهای سخن گفت که در آن، تاریخ شیعه دیگر یک مجموعه بسته و تغییرناپذیر نیست؛ بلکه متنی است باز، لایهمند و قابلتفسیر.
از این منظر، صالحی و سلیمانی دو قله شاخصاند، اما اطراف آنها دهها جریان، پژوهشگر، سنت دانشی و پرسش اجتماعی حضور دارد.
عقلگرایی انتقادیِ امروز، نه یک روش واحد، بلکه حوزهای از گفتگوست که در آن روایتهای آیینی در کنار تحلیل تاریخی قرار میگیرد، و سنت دینی در کنار اخلاق و انسانگرایی سنجیده میشود.
از همینرو، سخناناردستانی و تحولات اخیر را باید نه یک گسست، بلکه نوعی دگرگونی آرام اما ژرف قلمداد کرد. حرکتی از روایتگرایی آیینی به سوی فهمی عقلانی، تاریخیتر و اخلاقمحورتر از گذشته.
این تحول اگرچە شاید هنوز به انسجام نرسیده باشد، اما چشماندازی تازه برای فهم فقاهت شیعی در دنیای معاصر و البتە گامی بلندتر برای دستیابی بە قرائتی اندکی دموکراتیک تر از اسلام و فقاهت دینی گشوده است.











