ققنوس در آتش: بازخوانی روندهای صلح میان دولت ترکیه و پکک از ۱۹۹۳ تا ۲۰۲۵
- Arena Website
- Jul 25
- 12 min read

امیر خنجی
بیش از چهار دهه درگیری میان دولت ترکیه و حزب کارگران کردستان (پکک)، چشمانداز صلح را به تکراری از آتشبسهای شکننده، مذاکرات ناتمام، و فرصتهای از دسترفته بدل کرده است. از آغاز مبارزه مسلحانه پکک در سال ۱۹۸۴ تاکنون، این نزاع یکی از پایدارترین و پرهزینهترین جنگهای داخلی در خاورمیانه بوده است. اکنون، با آغاز روندی جدید از اکتبر ۲۰۲۴، بار دیگر کورسویی از امید در چشمانداز بحران کردها پدیدار شده است. اما آیا اینبار واقعاً چیزی تغییر کرده است؟ یا دوباره با تکرار چرخهی شکست روبهرو خواهیم شد؟
تجربه زیستە حزب کارگران کردستان در پنج دهە اخیر نشان دادە است کە این حزب همچون ققنوس، پس از هر عقبنشینی راهبردی، انسداد مقطعی یا بنبست سیاسی–نظامی، از خاکستر خود برخاستە است. این ویژگی نهفقط ناشی از تداوم بحرانهای ساختاری در ترکیه و ناتوانی حاکمیت در پاسخگویی سیاسی به مسئله کرد است، بلکه برخاسته از پایداری سازمانی و انعطافپذیری تاکتیکی آن، ریشههای اجتماعی عمیق در بافت کردستان، شبکهسازی هویتی و فراملی بر بستر کردیت و موارد دیگر است.
در این یادداشت، روندهای صلح از ۱۹۹۳ تا ۲۰۲۵ را مرور و تحلیل میکنیم تا از دل این تجربههای متراکم، تصویری دقیقتر از ماهیت پیچیده صلح در ترکیه بهدست دهیم.
آتشبس ۱۹۹۳: اصلاحطلبی ناکام، صلحی که بدون بلوغ سیاسی مُرد
در مارس ۱۹۹۳، عبدالله اوجالان، رهبر دربند حزب کارگران کردستان، طی کنفرانسی در دره بقاع لبنان و با حضور چهرههایی چون جلال طالبانی، بهصورت یکجانبه و بدون اعلام هیچگونە پیششرطی آتشبس را با دولت مرکزی ترکیە اعلام کرد.
او در سخنان خود تأکید داشت که پکک بهدنبال جدایی از ترکیه نبودە و حل مسئله کرد باید در چارچوب مرزهای موجود و بر پایه دستیابی حقوق فرهنگی و سیاسی انجام گیرد. این موضعگیری، نشانهای از چرخش راهبردی در نگرەهای سیاسی پکک بە شمار می رفت که میکوشید از یک جنبش چریکی به بازیگری سیاسی در فضای رسمی تبدیل شود.

بهموازات آن، تورگوت اوزال، رئیسجمهور وقت ترکیه، در حال پیگیری اصلاحاتی چون بهرسمیتشناختن هویت فرهنگی کردها، مجاز شدن استفاده از زبان کردی و عبور از رویکرد کلاسیک ترکیسازی بود.
اما این روند، پیش از آنکه به مرحلهای پایدار برسد، با مرگ ناگهانی اوزال در آوریل ۱۹۹۳ به بنبست خورد؛ مرگی که اگرچه علت رسمی آن سکته قلبی اعلام شد، اما برخی ناظران داخلی و خارجی احتمال دخالت نهادهای امنیتی در حذف فیزیکی او را نیز مطرح کردهاند.
تنها چند هفته بعد، ارتش ترکیه عملیات گسترده ای را در منطقه کولپ علیه مواضع پکک اغاز نمود. در پاسخ، پکک در مسیر الازیغ–بینگول بە حملەای نظامی دست زد که به کشتهشدن ۳۳ سرباز ترک انجامید. این زنجیره وقایع، عملاً به پایان کامل روند آتشبس منجر شد.
تحلیل این دوره از منظر نظریه «لحظه بلوغ مذاکره» ویلیام زارتمن روشن میسازد که اگرچه ابتکار صلح از سوی اوجالان و اوزال مطرح شد، اما ساختار سیاسی–امنیتی ترکیه به آن نقطهی آمادگی روانی و راهبردی برای گفتوگو نرسیده بود.
به بیان زارتمن، صلح زمانی ممکن است که طرفین درگیری احساس کنند راه نظامی دیگر به نتیجه نمیرسد و باید به مصالحه روی آورد. در سال ۱۹۹۳، چنین حسی نزد ارتش و نخبگان امنیتی ترکیه وجود نداشت؛ هنوز راهحل نظامی محتمل و حتی مطلوب تلقی میشد.
از سوی دیگر، این روند با یکی از چالشهای کلاسیک روندهای صلح نیز روبهرو بود: فقدان «تعهد معتبر» (Credible Commitment). بهرغم اعلام آمادگی از سوی پکک، نه نهادهای قانونی ترکیه به این روند متعهد شدند، نه رسانهها فضای همدلانهای را ایجاد کردند، و نه ارتش حاضر بود سازوکار آتشبس را بهرسمیت بشناسد.
در واقع، هیچ ساختار حقوقی یا نهادی برای تضمین ادامه مسیر و ایجاد اعتماد متقابل شکل نگرفت؛ امری که بهدرستی از سوی باربارا والتر بهعنوان یکی از اصلیترین عوامل شکست صلحهای داخلی شناخته میشود (Walter, 2002).
به این ترتیب، آتشبس ۱۹۹۳ پیش از آنکه فرصتی واقعی برای صلح بیافریند، بهدلیل غیبت اجماع داخلی، نهادهای ضامن و بلوغ سیاسی مشترک، به یکی از نخستین و عبرتآموزترین تجربههای از دسترفته در تاریخ نزاع دولت ترکیه و پکک تبدیل شد.
آتشبس ۱۹۹۹: صلح ناقص در غیاب ساختار
با دستگیری عبدالله اوجالان در فوریه ۱۹۹۹ در نایروبی و تحویل وی به دولت ترکیه، بسیاری گمان کردند که عمر پکک به پایان رسیده است.

اما برخلاف این انتظار، اوجالان در نخستین اظهارات خود از درون زندان ایمرالی، لحن آشتیجویانهای اتخاذ کرد. او با پذیرش چارچوب سیاسی دولت ترکیه، از اعضای پکک خواست خاک ترکیە را ترک کنند و مبارزه را از سطح نظامی به سطح سیاسی منتقل کنند .
این پیام، که در ظاهر نوعی عقبنشینی بود، در واقع نشاندهنده تلاشی برای بازتعریف پکک در قالب یک جنبش سیاسی دموکراتیک بود.
در پی آن، بیش از ۵ هزار نیروی پکک از مواضع خود از کردستان ترکیە عقبنشینی کردند و به کوهستانهای اقلیم کردستان عراق پناه بردند.
سطح خشونت در ترکیه بهشکلی محسوس کاهش یافت، اما همزمان با این کاهش درگیری، هیچگونه گفتوگوی سیاسی، سازوکار حقوقی یا برنامه اصلاحی آغاز نشد.
دولت ترکیه این آتشبس را نه بهمثابه فرصت، بلکه بهعنوان نشانهای از فروپاشی و ضعف پکک تعبیر کرد. احزاب کردی نظیر HADEP با فشار شدید امنیتی و قضایی مواجه شدند، و فضای عمومی کشور بهجای حمایت از مسیر گفتوگو، در حال بازتولید گفتمان امنیتزده باقی ماند .
از نگاهی تئوریک، این دوره را میتوان در چارچوب «صلح منفی» و «خشونت ساختاری» یوهان گالتونگ تحلیل کرد (Galtung, 1969). اگرچه خشونت فیزیکی کاهش یافته و صدای تفنگها خاموش شدە بود، اما خشونت در لایههای ساختاریتر جامعه، یعنی انکار هویت کردی، حذف سیاسی مخالفان، و محرومیتهای نهادی، همچنان برقرار بود.
پکک در این دوره تلاش کرد با عقبنشینی داوطلبانه، نشان دهد که آماده تغییر فاز است؛ اما در غیاب پذیرش متقابل، این حرکت به نتیجه نرسید.
در نهایت، در سال ۲۰۰۴ و پس از چند سال عملیات پراکنده ارتش ترکیه در اقلیم کردستان، پکک رسماً پایان آتشبس را اعلام کرد. این تجربه اثبات کرد که صلح، چیزی فراتر از توقف درگیری است؛ صلح باید با عدالت ساختاری، بازتعریف مشروعیت، و پذیرش سیاسی متقابل همراه باشد. وگرنه، هر آتشبسی صرفاً پیشدرآمدی برای موج بعدی خشونت خواهد بود.
آتشبس ۲۰۰۹: ابتکار کردی در غیاب ساختار تحول
در آوریل ۲۰۰۹، پکک در اقدامی غیرنظامی و با هدف گشودن باب گفتوگو، آتشبسی جدید را اعلام کرد. در همان زمان، دولت اردوغان «ابتکار کردی» (Kürt Açılımı) را با تبلیغات گسترده مطرح کرد؛ طرحی که وعده میداد با اصلاح قانون اساسی، تسهیل فعالیت احزاب کردی، آموزش زبان مادری، و تقویت همزیستی ملی، مسئله کردها را از مسیر سیاسی حل کند.
اما این ابتکار، خیلی زود به دیواری از بیعملی برخورد کرد. نه قانونی تغییر یافت، نه نظام قضایی ترکیە دگرگون شد، و نه نهادهای امنیتی از رویکرد سرکوبگرانه خود عقبنشینی کردند. در فقدان اقدامات ملموس، اعتماد فروپاشید و روند آتشبس عملاً از کار افتاد.

از منظر نظری، میتوان این دوره را با استفاده از چارچوب «ساختار فرصت سیاسی» تحلیل کرد (Tarrow, 1998). در ابتدا، نشانههایی از گشایش سیاسی وجود داشت: دولت وعده گفتوگو داد، برخی محدودیتها در رسانهها کاهش یافت، و فضای عمومی رو به تنشزدایی گام بر میداشت. اما این فرصت تثبیت نشد. هیچ نهاد تضمینکنندهای برای استمرار اصلاحات وجود نداشت، و با اولین موج مخالفت ملیگرایان، دولت عقب نشست.
تحلیلگران بر این باورند که ترس از واکنش رأیدهندگان محافظهکار، فشار نیروهای امنیتی، و عدم اجماع در درون حزب عدالت و توسعه، ابتکار کردی را به پروژهای نیمهتمام و شعاری بدل کرد.
دولت کوشید از فضای روانی صلح بهرهبرداری انتخاباتی کند، بیآنکه بهای واقعی آن را در قالب اصلاحات حقوقی بپردازد. این وضعیت، از منظر پکک، تداوم همان منطق «تسلیم بدون امتیاز» بود؛ وضعیتی که بهجای تولید صلح، انباشت خشم و بدبینی تولید میکند.
روند ۲۰۱۳–۲۰۱۵: صلح ناتمام، داعش در کوبانی
در دسامبر ۲۰۱۲، پس از نزدیک به سه دهه درگیری نظامی، گفتگوهایی میان مقامات ارشد ترکیە و عبدالله اوجالان در زندان ایمرالی آغاز شد. این مذاکرات که با وساطت نمایندگان حزب صلح و دموکراسی (BDP) پیش میرفت، به تدریج به سطح عمومی کشیده شد و مشروعیت سیاسی یافت.
نقطه اوج این روند، پیام نوروزی اوجالان در ۲۱ مارس ۲۰۱۳ بود که در آن با صراحت خواستار پایان مبارزه مسلحانه و آغاز «مبارزه دموکراتیک» شد: وی در این پیام گفت:
زمان آن رسیده که سلاحها خاموش شوند و اندیشهها سخن بگویند.
در پی این پیام، هزاران نیروی پکک در اقدامی هماهنگ و بدون درگیری، از کردستان ترکیه به اقلیم کردستان عقبنشینی کردند. دولت در واکنش، «کمیته خردمندان» را تشکیل داد که متشکل از روشنفکران، روزنامهنگاران و شخصیتهای دانشگاهی بود و مأموریت داشت تا افکار عمومی را با ضرورت صلح همراه سازد. ظاهراً همهچیز در مسیر یک توافق تاریخی قرار داشت.
اما وعدههای اصلی دولت، از جمله اصلاح قانون اساسی، بهرسمیتشناختن هویت فرهنگی کردها، و آموزش به زبان مادری، بهسرعت به محاق رفت. فقدان هرگونه پیشرفت قانونی و نهادی، اعتماد طرف کرد را فرسوده کرد.
نقطه بحران، در پاییز ۲۰۱۴ و با محاصره کوبانی توسط داعش فرارسید. در حالیکه کردها در ترکیه انتظار داشتند دولت حداقل امکان ارسال کمک توسط نیروهای داوطلب برای حمایت از مقاومت کوبانی را فراهم کند، نیروهای امنیتی نە تنها مانع از عبور شدند و مرز بسته ماند بلکە عملا بە حمایت از ستیزەجویان داعش کمک کردند. این انفعال، در میان بدنه جنبش کردی، بهمثابه همراهی پنهان با دشمنی چون داعش تلقی شد.
در نهایت، با ابتکار صلاحالدین دمیرتاش و سایر رهبران حزب دموکراتیک خلقها (HDP)، فشار افکار عمومی به باز شدن مرز انجامید و در مواردی مسیر کمک به کوبانی باز شد. اما همین اقدام، بعدها در پرونده قضایی علیه او بهعنوان یکی از مصادیق «حمایت از تروریسم» تلقی شد و روند تعقیب قضایی او را تشدید کرد.
تنها چند ماه بعد، در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵، انفجار انتحاری در شهر سوروچ، جان بیش از ۳۰ فعال چپگرا و داوطلب کمک به بازسازی کوبانی را گرفت. گرچه دولت، مسئولیت این حمله را متوجه داعش دانست، اما بسیاری از ناظران سیاسی، از جمله نیروهای کردی، دولت را به بیاعتنایی عامدانه یا حتی اطلاع قبلی از این اقدام متهم کردند.
بدبینی تاریخی نسبت به رابطه امنیتی دولت ترکیه با جریانهای جهادی در سوریه، بار دیگر زنده شد و فضای بیاعتمادی را تشدید کرد.
تنها دو روز پس از انفجار، قتل دو پلیس ترک در چیلانپینار بهانهای شد برای اعلام رسمی پایان روند صلح. دولت عملیات نظامی گستردهای علیه مواضع پکک در کوههای قندیل آغاز کرد. پکک نیز با اعلام ورود به فاز «مقاومت فعال»، آتشبس را عملاً بیاثر کرد. در نتیجه، یکی از امیدوارکنندهترین دورههای صلح، بهسرعت جای خود را به خشونتی بیسابقه داد.
از منظر نظری، شکست این روند را میتوان در چارچوب نظریه «تعهد معتبر» باربارا والتر (Walter, 2002) تحلیل کرد. هرچند دو طرف به ظاهر به صلح تمایل داشتند، اما هیچ سازوکار نهادی و حقوقی برای تضمین توافقها وجود نداشت.
روند گفتوگو به هیچ قالب رسمی، قانونی یا نظارتی تبدیل نشد و همین فقدان تعهد نهادمند، ساختار اعتماد را شکننده و مستعد فروپاشی کرد.
از سوی دیگر، سکوت و ممانعت دولت ترکیه در قبال فاجعه کوبانی، نهتنها یک بحران منطقهای، بلکه به نقطهعطفی ژئوپلیتیکی در منازعه تبدیل شد. مفهومی که در ادبیات مطالعات امنیتی با عنوان «امنیتسازی معکوس» (inverse securitization) شناخته میشود: جایی که کنش دولت، بهجای کاهش تهدید، خود منبعی برای تشدید احساس تهدید و بیاعتمادی میشود.
تجربه ۲۰۱۳–۲۰۱۵ نشان داد که تلاش برای دستیابی بە صلح در غیاب نهادسازی، بازنگری در قانون اساسی، پذیرش متقابل و شجاعت سیاسی، نمیتواند از مرحله آتشبس عبور کند. آنچه بهعنوان نقطه عطفی تاریخی آغاز شد، در نهایت به بستری برای بازتولید خشونت، سرکوب، و شکاف عمیقتر بدل شد؛ تجربهای که سایهاش تا سالها بر روند صلح این روزها هم باقی ماند.
روند ۲۰۲۴–۲۰۲۵: ساختارمندترین تلاش برای صلح؟
در اکتبر ۲۰۲۴، سیاست ترکیه شاهد چرخشی غیرمنتظره شد؛ دولت باهچلی، رهبر حزب حرکت ملیگرا (MHP) که از مخالفان سرسخت روندهای مصالحه با پکک بود ،پیشنهاد کرد عبدالله اوجالان با برگزاری کنگرهای در ایمرالی، رسماً انحلال پکک را اعلام کند.
او حتی گزینههایی چون انتقال اوجالان به مجلس یا آزادی مشروط او را نیز مطرح کرد؛ اظهاراتی که با استقبال غیرمستقیم رجب طیب اردوغان مواجه شد و از سوی رسانههای دولتی بهعنوان «پیشنهاد تاریخی» بازتاب یافت.
در ۲۷ فوریه ۲۰۲۵، اوجالان از زندان ایمرالی پیامی رسمی منتشر کرد که در آن پایان مبارزه مسلحانه را اعلام نمود و از پکک خواست که سلاحها را زمین بگذارد و به مسیر «مبارزه دموکراتیک» بازگردد.

تنها دو هفته بعد، پکک با صدور بیانیهای، انحلال رسمی این سازمان را اعلام کرد و وعده داد که تمام سلاحها را در اقدامی نمادین از بین خواهد برد.
این وعده، در ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۵، با برگزاری مراسمی رسمی در شهر سلیمانیه اقلیم کردستان عراق تحقق یافت: حدود ۳۰تن از گریلاهای پکک در حضور خبرنگاران بینالمللی و با پوشش تلویزیونی محدود، سلاحهای خود را در آتش سوزاندند.
تفاوتهای این دوره با روندهای پیشین قابلتوجه است:
اعلام علنی و مکتوب اوجالان برای پایان مبارزه مسلحانه
اجماع بیسابقه در بلوک قدرت میان حزب عدالت و توسعه (AKP) و حزب حرکت ملی (MHP)، که پیشتر بر سر موضوع کردها اختلافات جدی داشتند
انحلال رسمی پکک بهجای آتشبس موقت یا تعلیق نظامی
اقدامات نمادین گسترده همچون سوزاندن سلاحها و تأکید بر بازگشت به بستر سیاسی
مهمتر از همه، اینبار روند مصالحه در قالب یک ساختار پنجمرحلهای طراحی شده است که شامل:
اصلاحات قانونی اولیه،، تشکیل کمیسیون نظارت پارلمانی،، بازپروری روانی و اجتماعی نیروهای سابق، تضمین امنیت مناطق سابقاً تحت نفوذ پکک و بازسازی اقتصادی و سرمایهگذاری دولتی در جنوب شرق ترکیه می شود.
منابع نزدیک به دولت اعلام کردهاند که کمیسیون مشترکی متشکل از نمایندگان مجلس، افسران امنیتی، کارشناسان اجتماعی و چهرههای محلی، مأموریت یافتهاند تا اجرای این مراحل را تا اوایل ۲۰۲۶ به پایان رسانند. بهویژه در محور سوم (بازپروری)، دولت قصد دارد از طریق طرحهای توسعه روستایی، آموزشهای شغلی، و جذب نیروهای پیشین در پروژههای عمومی، مسیر بازگشت آنها به جامعه را هموار کند.
این برنامه، اگر بهطور کامل اجرا شود، برای نخستینبار مسئله کرد را نه بهعنوان «تهدید امنیتی» بلکه بهعنوان یک مسئله توسعهای و حقوق شهروندی تعریف میکند. این چرخش مفهومی از امنیت به توسعه، خود نشانهای است از تغییر پارادایم دولت ترکیه در مواجهه با جنبش کردها در ترکیه.
از منظر تئوریک ، این روند را میتوان در چارچوب «لحظه بلوغ مذاکره» (Zartman, 2001) و «تعهد معتبر» (Walter, 2002) تحلیل کرد.
دولت و اوجالان هر دو به این نتیجه رسیدهاند که ادامه وضعیت فعلی، هزینهبر، فرساینده و شاید بینتیجه باشد. همچنین، تلاش برای ایجاد نهادهای واسط، سازوکارهای قانونی و اقدامات نمادین، نشانههایی از تمایل به ایجاد تعهداتی قابل اعتماد از سوی دو طرف است.
با اینحال، تجربه شکستهای پیشین، همچون ۱۹۹۳ و ۲۰۱۵، نشان میدهد که موفقیت نهایی، صرفا در گرو نیت سیاسی نبودە، بلکه مستلزم پایداری نهادی، شفافیت رسانهای، همراهی منطقهای و بهویژه تغییر در نگرش عمومی نسبت به مسئله کردها است.
هرچند هنوز زود است که نتیجهگیری نهایی کنیم، اما می توان گفت روند ۲۰۲۴–۲۰۲۵، ساختارمندترین و واقعگرایانهترین تلاش برای پایاندادن به یکی از طولانیترین منازعات اتنیکی–سیاسی خاورمیانه بهشمار میآید.
بازگشتپذیری سیاسی پکک: ققنوس کردی
در طول بیش از چهار دهه فعالیت، پکک بارها از سوی دولت ترکیه «نابودشده»، «ممنوعشده» یا «فاقد ظرفیت بازسازی» اعلام شده است.
فرماندهان ارشد آن بازداشت یا جان خود را از دست دادەاند، ساختارهای نظامیاش ضعیف شدهاند، و مناطق تحت نفوذش بارها پاکسازی شدهاند. با اینحال، پکک همچون ققنوس، بارها از دل شکستها، عقبنشینیها و انسدادهای سیاسی، خود را بازآفرینی کرده است.
این بازگشتپذیری مکرر، تنها با ارجاع به توان نظامی یا لجستیکی قابلتوضیح نیست. بلکه باید آن را حاصل ترکیبی از حداقل سه بنیان ساختاری و گفتمانی هم دانست:
۱. ریشههای اجتماعی عمیق در بافت کردستان: پکک برخاسته از شکافهای تاریخی و اقتصادی–اجتماعی میان دولت مرکزی و کردستان است. فقر، تبعیض زبانی و نابرابری ساختاری، و از همه مهمتر شکاف هویتی بستری فراهم کرده است که ایده مقاومت و خودگردانی، در نسلهای مختلف پژواک یابد.
۲. ظرفیت سازمانی برای یادگیری و بازتعریف راهبردها: نظریه تابآوری (Resilience Theory) در علوم سیاسی بر این نکتە تأکید دارد که جنبشهایی موفقترند که شکست را نه پایان، بلکه آغاز بازاندیشی تلقی کنند. پکک، چه پس از عقبنشینی ۱۹۹۹، چه بعد از شکست روند صلح در ۲۰۱۵، قادر بودە است مدلهای مبارزه را از جنگ کلاسیک چریکی، به کنش سیاسی، فرهنگی، رسانهای و فراملی تغییر دهد.
۳. شبکهسازی هویتی و فراملی بر بستر کردیت و اینترناسیونالیسم: برخلاف روایتهای سنتی از «کردستان بزرگ»، پکک در دهههای اخیر، با عبور آگاهانه از گفتمان ناسیونالیستی کلاسیک، بهسوی مدلی فراملی از کنشگری حرکت کرده است که در آن، هویت کردی در چهار بخش جغرافیای کردستان (ترکیه، سوریه، عراق، ایران)، نقش یک چارچوب همبستگی دارد، نه یک پروژه دولتسازی.
تجربه مقاومت کوبانی نقطه عطفی در این روند بود؛ جایی که نیروهای تحت تأثیر پکک توانستند با جذب داوطلبان بینالمللی، شکل نوینی از همبستگی انقلابی و دفاع دموکراتیک را خلق کنند. این مدل، پکک را نه صرفاً به یک جنبش اتنیکی، بلکه به یک جنبش سیاسی چندلایه و چندمکانی تبدیل کرده است.
در تحلیل تاریخی، آنچه پکک را متمایز میسازد، توانایی آن در تبدیل «شکست» به «روایت مقاومت» است. شکستهای سیاسی یا نظامی، نهتنها به تضعیف آن نیانجامیده اند، بلکه به فرصتی برای بازسازی هویت، بسیج مجدد نیرو و بازتعریف اهداف راهبردی بدل شدهاند.
در این چارچوب، پکک را میتوان نمونهای از آنچه در ادبیات جنبشهای اجتماعی «جنبش تغییرشکلپذیر» (Shape-shifting Movement) نامیده میشود، دانست. جنبشی که در برابر فشارهای ساختاری، نهتنها فرو نمیپاشد، بلکه با تغییر صورت، استراتژی و میدان عمل، به بقای سیاسی خود ادامه میدهد.
صلح، نه یک رویداد بلکه یک ساختار
تجربه سه دهه گذشته نشان داده است که صلح در ترکیه، صرفاً با آتشبس یا عقبنشینی نظامی محقق نمیشود. صلح، یک ساختار است؛ مجموعهای از نهادها، تضمینها، تعهدهای متقابل و تغییرات عمیق در نظم سیاسی و فرهنگی.
بدون اصلاح قانون اساسی، بهرسمیت شناختن حقوق فرهنگی و زبانی کردها، تضمین مشارکت برابر در ساخت قدرت، و دخیلکردن جامعه مدنی در فرآیند تصمیمسازی، هیچ روند صلحی از پایداری برخوردار نخواهد بود. هرگونه فرآیند صلحی که تنها به خلع سلاح یا مصالحه با یک رهبر تقلیل یابد، دیر یا زود به بازتولید خشونت منتهی خواهد شد.
با اینحال، تجربه سال ۲۰۲۵ از جهاتی بیسابقه است. برای نخستینبار، تمامی مؤلفههای نظری «لحظهی بلوغ مذاکره» (Zartman) و «تعهد معتبر» (Walter) تا حدی در یکجا گرد آمدهاند: اجماع در بلوک قدرت، اعلام رسمی از سوی رهبری پکک، سازوکارهای نظارتی قانونی، و اراده سیاسی برای بازپروری اجتماعی–اقتصادی مناطق درگیر.
اما با وجود این مؤلفهها، آینده همچنان نامعلوم است. ترکیه با بحرانهای ساختاری عمیقی روبرو است: از بحران مزمن اقتصادی گرفته تا شکافهای سیاسی و اجتماعی گسترده، فرسایش مشروعیت نهادی، و نارضایتی فزاینده اقشار حاشیهایشده.
در سطح منطقهای نیز، رقابتهای پیچیدهای در جریان است که میتواند بهطور غیرمستقیم بر سرنوشت این روند اثر بگذارد: تعمیق مداخله ترکیه در سوریه و عراق، تنشهای ناشی از مداخلههای نظامی اسرائیل در سوریه، و رقابت ژئوپلیتیکی فزاینده میان آنکارا و تلآویو در مناطق حساس.
اگر این روند به سرانجام نرسد، شکست آن دیگر صرفاً یک گام به عقب نخواهد بود، بلکه ممکن است آغازگر بحرانی چندلایه و غیرقابل مهار در ترکیه باشد؛ بحرانی که میتواند شکافهای درونی جمهوری را به سطح انفجار برساند.
در این میان، استعاره «ققنوس» بار دیگر خودنمایی میکند، نه بهعنوان تصویری شاعرانه از مقاومت، بلکه بهمثابه هشدار سیاسی. اگر ساختار صلح بهدرستی نهادینه نشود، اگر بار دیگر روند به ابزاری برای مقاصد انتخاباتی یا تاکتیکی بدل شود، پکک، با تکیه بر شبکههای اجتماعی، رسانهای، و فراملی و سازمانی بار دیگر خود را بازسازی خواهد کرد.
صلح، تنها زمانی پایدار خواهد ماند که به یک قرارداد اجتماعی جدید در ترکیه منجر شود؛ قراردادی که نهفقط با کردها، بلکه با تمام نیروهای اجتماعی در حاشیه شکل گیرد – از زنان گرفته تا طبقات فرودست، از اقلیتهای مذهبی گرفته تا مخالفان سیاسی. تنها در این صورت است که ققنوس، دیگر ناچار به برخاستن از خاکستر نخواهد بود.