پایداریها با نام جدید حزب تمدن نوین اسلامی بازگشتەاند
- Arena Website
- 4 days ago
- 5 min read

امیر خنجی
اعلام تاسیس حزب تمدن نوین اسلامی را میتوان تداوم گفتمان ایدئولوژیک جبهه پایداری در قالبی قلمداد کرد که بهجای نهادسازی پایدار، به بازتولید سرمایه نمادین و بسیج عاطفی جامعه میپردازد. این جریان با بهرهگیری از زبان اخلاق و عدالت، نوعی فاشیسم نرم و اقتدارگرایی گفتاری را بازنمایی میکند که در غیاب شفافیت، مشارکت و تحمل تکثر، از درون تهی است.
عصر پنجشنبه هفدهم مهرماه، نخستین مجمع عمومی حزب تازهتأسیس «تمدن نوین اسلامی» با حضور علیرضا پناهیان، یاسر جبرائیلی و حسین صمصامی در تالار برج میلاد تهران برگزار شد.
این مراسم که اعلام موجودیت رسمی حزب بود، بیش از آنکه نشانه نهادسازی سیاسی باشد، یادآور گردهماییهای تبلیغاتی جبهه پایداری بود که اکنون در قالبی تازه و با زبانی تمدنی، گفتمان انحصارطلبانه و فاشیسم نرم خود را بازتولید کرده است.
«تمدنگرایی بیصبر» بهترین توصیف برای پروژهای است که با نام پرطمطراق تمدن نوین اسلامی وارد صحنه شده است. این حزب بیش از برنامه و نهاد، بر تبلیغ، هیجان و چهرهسازی تکیه کرده است.
مراسم برگزارشده در برج میلاد با حضور و سخنرانی پناهیان، جبرائیلی و صمصامی، بازتکرار همان الگوی خطابهای و هیجانی جبهه پایداری بود که اینبار در قالبی با ظاهر تمدنی عرضه شد.
اگرچه در این مراسم در ظاهر از مفاهیمی چون تمدن و عدالت سخن به میان آمد، اما در عمل همان منطق بسیج ایدئولوژیک و تحریک عاطفی جامعه بازتولید شد.
حزبی که در پی آن است تا بهعنوان یک جریان سیاسی جدی تلقی شود، ناگزیر باید بر اصولی چون کار جمعی، برنامهریزی منظم و پذیرش اختلافنظر استوار بماند. بااینحال، فقدان صبر و شفافیت در کارنامه این چهرهها موجب شده است تردیدها نسبت به جدیت و پایداری این پروژه افزایش یابد.
جهتگیری ایدئولوژیک حزب از همان آغاز روشن بودە و نشانههایی از نوعی عدالتخواهی اقتدارگرا را را از خود بروز می دهد. این رویکرد در اقتصاد با شعارهای ضد دلار و بدبینی به تجارت جهانی همراه و در عرصە فرهنگ با سختگیری هویتی و بیاعتمادی به تنوع اجتماعی ادامه یافت.
چنین ترکیبی در ظاهر جذاب به نظر میرسد، زیرا هم از خشم طبقاتی نیرو میگیرد و هم از اضطراب هویتی. اما در عمل به اخلاقیسازی سیاست و مقصرسازی گروهی انجامیده است. هر بار کە بحران اقتصادی پدید آمده است، مقصر تازهای معرفی شده است.

در این همایش، افزایش نرخ دلار به بورژوازی وابسته نسبت داده شده است، کمبود دارو به لابی واردکنندگان و رکود سرمایهگذاری به غربزدگی دانشگاهها نسبت دادە شده است. اگرچە این قالبها در فضای مجازی محبوبیت یافتهاند، اما در عرصه واقعی اقتصاد با بودجه، تولید و سرمایهگذاری روبهرو شدهاند و در آنجا ناتوان ماندهاند.
در لایهای عمیقتر، این حزب همان منطق بسیج ایدئولوژیک را ادامه داده است که در علوم سیاسی از آن با عنوان فاشیسم نرم یاد میشود. این نظم نه فقط با سرنیزه و زندان، بلکه با کنترل ذهن و دوگانهسازی اخلاقی پیش میرود.
در چنین الگویی، واژگانی مانند پاکی، مقاومت و مردمیبودن از معنا تهی میشوند و به ابزار مشروعیت اقتدار تبدیل میشوند. شهروند متفاوت دیگر مخالف سیاسی خوانده نمیشود، بلکه فردی بیاخلاق معرفی میشود. گفتوگو از میان میرود و انضباط اجباری جای آن را میگیرد.
حزب تمدن نوین اسلامی همین مسیر را ادامه داده است. اگر روزی با چکمه و زندان خاموش نکند، با منبر و هشتگ خاموش میکند و برای همان خاموشی چهرهای اخلاقی میسازد. این همان فاشیسمی است که لبخند میزند و میبلعد.
چهرههای اصلی این حزب از دل همان شبکه فکری جبهه پایداری برخاستهاند. یاسر جبرائیلی، از تدوینکنندگان برنامه اقتصادی ابراهیم رئیسی، سالهاست با مواضع ضد غربی و بدبینی به تعامل اقتصادی شناخته میشود.
حسین صمصامی، سرپرست پیشین وزارت اقتصاد در دولت احمدینژاد، از مدافعان ارز چندنرخی بوده و دیدگاههایش در همان دولتها نیز شکست خورده بود. علیرضا پناهیان نیز با سابقهای طولانی در خطابههای مذهبی، نقش چهره تبلیغی و بسیجکننده این جریان را بر عهده دارد.
گردهم آمدن این سه نفر زیر پرچم تمدن نوین اسلامی نشانه نوسازی سیاسی نیست و ادامه همان حلقه فکری پایداری در قالبی رسمیتر به شمار میآید.
این حزب فقط امتداد تشکیلاتی یک جریان سیاسی نیست و شکل تازهای از سلبریتیسازی ایدئولوژیک در اردوگاه اصولگرایی را بازتاب میدهد.
پناهیان از منبر و صداوسیما، جبرائیلی از شبکههای اجتماعی به ویژه ایکس و صمصامی از رسانههای دولتی برای شکلدهی به افکار عمومی بهره میگیرند.
این سه نفر همان چهرههای رسانهای پایداری هستند که میان سیاست و تبلیغ مرزی نمیگذارند و با ترکیب خطابه و شبکه، ایدئولوژی را به سبک زندگی تبدیل میکنند.
از همین رو، حزب تمدن نوین اسلامی تلاشی است برای نهادینه کردن همین نوع از سلبریتیگرایی سیاسی در قالب حزبی تازه و این ویژگی، ماهیت تبلیغاتی آن را از همان آغاز عیان کرده است.
تناقضهای اجرایی حزب نیز از همان ابتدا آشکار شده است. حزب تمدن نوین اسلامی کادرسازی را محور کار خود اعلام کرده است، اما در عمل نشانهای از این هدف دیده نمیشود.

ترکیب اولیه حزب از چهرههایی تشکیل شده است که در سخنرانی و تبلیغ تجربه دارند، نه در برنامهریزی اقتصادی یا سیاستگذاری عمومی. این ترکیب نشان میدهد هدف اصلی بازتولید صداهای آشنا بوده است و تربیت نیروهای تازه در اولویت قرار نداشته است.
نابرابری جنسیتی و محدودبودن شبکه اجتماعی اعضا مسئلهای اخلاقی نیست و نشانهای از تنگنظری ساختاری به شمار میآید. جریانی که از ابتدا دایره پذیرش دیگری را کوچک میگیرد، در ادامه توان همزیستی با جامعه متکثر را از دست میدهد.
شفافیت مالی نیز نخستین آزمون جدی این حزب بوده است. پول در سیاست فقط سوخت حرکت نیست و مسیر را تعیین میکند.
تا زمانی که منابع مالی، شیوه تأمین بودجه دفاتر استانی و ارتباطهای احتمالی با نهادهای عمومی روشن نباشد، هیچ شعار عدالتخواهانهای اعتباری پیدا نمیکند. وقتی ندانیم پول از کجا آمده است، نمیفهمیم سیاست به سود چه کسی اجرا شده است.
از سوی دیگر، تمدن از منظر اجتماعی با طرد ساخته نمیشود. جامعه چندهویتی ایران به ائتلاف و اعتماد نیاز دارد و نه به انقباض هویتی.
زبانی که دیگری را به نام اخلاق حذف میکند، شاید در کوتاهمدت شور بیافریند، اما در بلندمدت خود را در جزیرهای کوچک محبوس میکند. تمدن اگر قرار است از شعار به ساختار برسد، به حزبی نیاز دارد که پل بسازد و نه سنگر. پلسازی یعنی شنیدن صدای مخالف، پذیرفتن نظارت بیرونی و تمرین صبر در مسیر تدریج.
ریشه این رفتار را باید در احساسی عمیقتر جستوجو کرد. این احساس همان حس تحقیر عمومی است که پس از شکستهای انتخاباتی و ناکامیهای ژئوپلیتیک شکل گرفته است. این حس اگر به زبان بازسازی مبتنی بر رقابت ترجمه شود، میتواند به نیروی توسعه بدل شود. اما اگر در قالب پاکسازی و مقصرسازی بیان شود، به اقتدارگرایی میانجامد.
در چنین وضعیتی، عدالت اجتماعی هدف نمیماند و به ابزاری برای بازسازی شکوه اخلاقی خودانگار تبدیل میشود. نتیجه این روند، چیزی جز توتالیتاریسمی نو با چهرهای تازه نخواهد بود.
نقد این پروژه نه از سر نفی میل به تحول، بلکه از سر جدیگرفتن ادعای تمدن بوده است. مقصود از تمدن در اینجا معنایی فرهنگی یا دینی ندارد و در علوم سیاسی مدرن، بسیاری از اندیشمندان تمدن را فرایند بلندمدت تنظیم رفتار جمعی از راه نهادهای باثبات میدانند.
تمدن به معنای ساختن سازوکارهایی است که قدرت را مهار کند، اعتماد را بازتولید کند و اصلاح را نهادینه کند. تمدن در واژه فریبنده است، اما در عمل خستهکننده و پرهزینه است.
تمدن یعنی تحمل کندی اصلاح بودجه، پذیرش دشواری اصلاح نظام بانکی و آمادهکردن حامیان برای درک این واقعیت که هر رانت نیتمند در نهایت به فساد میانجامد. اگر حزبی که نام تمدن را بر خود نهاده برای پرداخت این هزینهها آماده نباشد، باید آن را جنبشی خطابهای دانست که ساختار نمیسازد و تنها شعار تولید میکند.
در پایان باید به نگاە آغازین بازگشت. تمدنگرایی ناشکیبا در ذات خود متناقض بودە و صبر نام دیگر سیاست واقعی است. هر کس تمدن را به سرعت توییت و شور لحظهای تقلیل دهد، در خوشبینانهترین حالت یک کمپین طولانی میسازد و در بدبینانهترین حالت کارخانهای برای تولید تناقض برپا میکند.
آزمودن این پروژه ساده است اما تحقق آن دشوار مانده است. شفافیت مالی قابل حسابرسی، بستههای سیاستی مبتنی بر داده و نهادسازی تدریجی با پذیرش اختلاف درونی تنها راههای دوام هستند. اگر این سه شرط تحقق یابند، نام تمدن سزاوار خواهد شد. اگر نه، این تجربه نیز به انبوه خاطرات سیاسی ایران افزوده میشود.
تمدن با تصویر نمیماند و با هشتگ زنده نمیشود و تنها با نهاد ساخته میشود و با صبر دوام میآورد.