top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

کارزار قتل ترامپ؛ بازسازی قدرت نمادین علی خامنه‌ای

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Jul 8
  • 4 min read
ree

در حالی که علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در هفته‌های اخیر از انظار عمومی غایب بود، رسانه‌های نزدیک به حاکمیت کارزاری تبلیغاتی را با محوریت «تهدید جان رهبر» به جریان انداخته‌اند؛ اقدامی که در ظاهر واکنشی به تهدیدات خارجی است، اما در واقع بیش از آن‌که به بیرون خطاب شده باشد، پاسخی به ترس‌های درونی ساختار قدرت است. این کمپین را باید تلاشی برای بازسازی اقتدار نمادین رهبری در میانه بحران مشروعیت، خلأ روانی ناشی از غیبت رهبری، و شکست در نبرد روایت‌ها دانست؛ تلاشی که در کوتاه‌مدت شاید اضطراب نظام را آرام کند، اما در بلندمدت بر شکاف میان واقعیت و تصویر رسمی خواهد افزود.



در روزهای اخیر، شاهد شکل‌گیری کارزاری رسانه‌ای در داخل ایران هستیم که ظاهراً در واکنش به تهدیدات خارجی علیه رهبر جمهوری اسلامی ایران، علی خامنه‌ای، به راه افتاده؛ اما در واقع بیش از آن‌که این کارزار رو به مخاطب بیرونی باشد، پاسخی به نیازهای درونی سیستم حاکمیت در بازتولید اقتدار نمادین در بزنگاه بحران است.


این کمپین که در قالب بازنمایی «تهدید جان رهبر از سوی دشمنان خارجی» و صدور هشدارهای تلافی‌جویانه علیه مقامات آمریکایی و اسرائیلی صورت گرفته، حامل لایه‌هایی از معناست که بدون درک پیوند آن با نظریه‌های روان‌شناسی سیاسی اقتدارگرایی، نمی‌توان به فهم ژرف‌تر آن دست یافت.


در بطن چنین حرکت‌هایی، آن‌چه بیش از تهدید یا پاسخ نظامی اهمیت دارد، تلاش برای حفظ و ترمیم سرمایه نمادینی است که رکن اصلی مشروعیت در نظام‌های اقتدارگرا به شمار می‌رود.


به بیان دیگر، در شرایطی که علی خامنه‌ای از صحنه عمومی غایب بود، فرماندهان ارشد سپاه یکی پس از دیگری کشته شدند و فضای اجتماعی و سیاسی در پسِ جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در التهاب و چندپارگی فرو رفت، فقدان تصویرگری فعال و زنده از رهبر توانست منجر به خلأ روانی در جامعه یا حداقل در بدنه طرفدار او در جامعه و تضعیف انسجام نمادین در ساخت قدرت شود.

در چنین شرایطی، از منظر روان‌شناسی سیاسی، نظام به مکانیسم‌هایی پناه می‌برد که بتواند «اضطراب درونی قدرت» را مهار کرده و آن را به سمت مخاطبی کنترل‌پذیر هدایت کند.

نظریه‌هایی چون «سازوکارهای دفاعی در سیاست» یا تحلیل «ساختارهای نمادین در نظام‌های تمامیت‌خواه»نشان می‌دهند که در لحظات افول مشروعیت، رژیم‌های اقتدارگرا غالباً به دو مکانیسم اصلی متوسل می‌شوند: نخست، فرافکنی تهدید به بیرون برای تحریک انسجام درون؛ و دیگری، بازنمایی همزمان چهره رهبری به‌عنوان مظلوم و مقتدر، قربانی و منجی، که احساسات متناقض ترحم و افتخار را در توده‌ها برمی‌انگیزد.

کارزار اخیر جمهوری اسلامی ایران دقیقاً در همین چارچوب قابل تفسیر است. استفاده از ماه محرم و نمادهای عاشورایی، به‌ویژه در روایت‌سازی از رهبری به‌عنوان «حسینی مظلوم» در برابر «یزیدیان خارجی»، ابزاری برای عاطفی‌سازی تهدید و مشروع‌سازی موقعیت فعلی اوست.

در عین حال، تهدیدهای نمادین علیه بایدن یا نتانیاهو نه برای سیاست‌مداران غربی، بلکه برای مخاطب داخلی ارسال می‌شود تا او را در موقعیتی تصور کند که رهبرش همچنان در موضع تهاجمی و فعال است. همین‌گونه، تکرار هشدارهای امنیتی درباره خطر جنگ یا ترور، بیش از آن‌که ریشه در داده‌های اطلاعاتی داشته باشد، نوعی فعال‌سازی حافظه جمعی درباره تهدیدات خارجی است؛ امری که می‌تواند هم سرکوب اعتراضات را مشروع جلوه دهد و هم پذیرش وضعیت اضطراری را در جامعه تسهیل کند.


این الگو در تجربه‌های تاریخی نیز سابقه دارد. در اواخر دوران حکومت ژوزف استالین، زمانی که مشروعیت حزب کمونیست رو به افول نهاده بود، ماجرای مشهوری با عنوان «توطئه پزشکان» در سال ۱۹۵۲ شکل گرفت.


طی این ماجرا، ادعا شد گروهی از پزشکان یهودی قصد ترور رهبران شوروی را دارند. این روایت، که هیچگاه اثبات نشد، ابزاری بود برای بازسازی اقتدار استالین در آستانه مرگ و تحکیم موقعیت او به‌عنوان «قربانی‌ِ دشمنان ملت» و در عین حال «منجی نظام». سازوکارهای روانی این ماجرا، شامل القای ترس مصنوعی، بازنمایی رهبری در جایگاه مظلوم و هدایت خشم عمومی به‌سوی دشمنان فرضی، بمی‌توان گفت با شیوه‌های امروزین جمهوری اسلامی ایران هم‌پوشانی قابل تاملی دارد.


نمونه دیگری که در این زمینه قابل اشاره است، دوران پس از شکست عراق در «جنگ خلیج» است. صدام حسین، پس از تحمل ضربات سنگین نظامی و تحریم‌های فلج‌کننده، نه‌تنها قدرت خود را واگذار نکرد، بلکه با برگزاری رژه‌های نظامی، سخنرانی‌های حماسی و مظلوم‌نمایی در برابر تهدیدات جهانی، چهره‌ای دوگانه از خود ساخت: هم رهبری که در محاصره است و هم فرماندهی شکست‌ناپذیر.

این بازنمایی دوگانه، که در آن قربانی‌بودن به موازات نمایش قدرت پیش می‌رود، از مهم‌ترین تکنیک‌های تثبیت روانی قدرت در نظام‌های استبدادی به شمار می‌آید.

در نهایت، می‌توان گفت که کمپین اخیر جمهوری اسلامی ایران را باید نه به‌عنوان یک پاسخ سیاسی، بلکه به‌مثابه یک کنش روانی-نمادین درک کرد؛ کنشی که در شرایط افول سرمایه نمادین رعلی خامنه‌ای، خلأ رسانه‌ای ناشی از غیبت او، و شکست در نبرد روایت‌ها پس از بحران نظامی با اسرائیل، طراحی شده تا انسجام روانی ساخت قدرت را بازسازی کند.


در نگاه اول ممکن است چنین کنشی نمایانگر تهور یا واکنش در برابر تهدیدات خارجی تلقی شود، اما در لایه‌های زیرین آن، ترس نهفته‌ای از درون ساختار قدرت به چشم می‌خورد که می‌کوشد با ابزارهای آشنا و پیش‌بینی‌پذیر، شکاف میان واقعیت و تصویر رسمی را موقتاً پر کند.


تجربه‌های تاریخی نیز نشان می‌دهند که این نوع روایت‌سازی‌های مضاعف، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت مفید واقع ‌شوند، اما در بلندمدت نه‌تنها به فرسایش مشروعیت می‌انجامند، بلکه نظام را در برابر تناقض‌های نمادینی که خود خلق کرده، بی‌دفاع خواهند گذاشت.

bottom of page