top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

آیا طبقه راکفلرِ ایرانی خامنه‌ای را قربانی می‌کند؟

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • 44 minutes ago
  • 6 min read
ree


امیر خنجی


تحولات جانشینی در ایران بعد از خامنەای نشان می‌دهد بازیگر اصلی آینده نه شخص رهبر، بلکه الیگارشی امنیتی–اقتصادی‌ای است که طی سه دهه پیرامون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای زیر نظر رهبری شکل گرفته است. این طبقه، که کارکردی شبیه طبقه راکفلر دارد، توان بازتولید قدرت مستقل از رهبر را تثبیت کرده و در صورت تبدیل خامنه‌ای از دارایی به تهدید، می‌تواند مسیر انتقال قدرت را پیش از مرگ زیستی او مهندسی کند.


در حالی‌که نگاه‌ها به سرنوشت جانشینی علی خامنه‌ای دوخته شده است، تحولات زیرپوستی ساختار قدرت نشان می‌دهد بازیگر اصلی آینده سیاسی ایران نه رهبر فعلی، بلکه الیگارشی امنیتی–اقتصادی‌ای است که طی سه دهه شکل گرفته است.


این «طبقه راکفلر ایرانی» اکنون به نقطه‌ای دست یافتە است که ممکن است برای حفظ خود، خامنه‌ای را از یک دارایی به یک قربانی تبدیل کند و مسیر انتقال قدرت را پیش از مرگ زیستی رهبر طراحی کند.


در بازی ساختار قدرت‌ها، مفهوم طبقه راکفلر در علوم سیاسی برای توصیف الیگارشی‌هایی به کار می‌رود که توانایی انباشتن سرمایه، کنترل نهادها و جهت‌دهی به سیاست‌گذاری را در قالب یک شبکه پایدار حفظ می‌کنند و برخلاف رهبران فردی، چرخه عمرشان طولانی‌تر است و می‌توانند ثبات نظم را تضمین کنند.


این طبقه در مدل آمریکایی خود از دل شبکه‌های نفتی، بانکی، رسانه‌ای و بنیادهای خصوصی برخاست و به نیرویی تبدیل شد که رؤسای‌جمهور می‌آمدند و می‌رفتند اما این طبقە همچنان مرکز ثقل ساختار باقی می‌ماند.


با جداکردن این مفهوم از زمینه آمریکایی آن و قرار دادن آن در بستر جمهوری اسلامی ایران، با ساختاری مواجه می‌شویم که رفتار، استراتژی و منطق بقا در آن بسیار با الگوی راکفلری  می‌تواند انطباق داشته باشد.

این ساختار همان طبقه‌ای است که در ایران حول سپاه پاسداران، نهادهای اقتصادی و امنیتی زیر نظر رهبری و بیت وی، شبکه تجارت تحریمی، بوروکراسی امنیت‌محور و حلقه‌های تصمیم‌گیری در بیت رهبری شکل گرفته و اکنون به یکی از پایدارترین و تعیین‌کننده‌ترین نیروهای قدرت در نظام بدل شده است.

این طبقه برخلاف تصور عمومی، نه محصول خامنه‌ای است و نه کاملاً تابع او، بلکه در بسیاری موارد ساختاری ماندگارتر از رهبر ایجاد کرده و توان بازتولید قدرت را بدون وابستگی به شخص رهبر تثبیت کرده است.


همین پایداری است که آن را به بازیگر اصلی در مهندسی آینده تبدیل می‌کند و تعیین می‌کند که مسیر جانشینی به چه سمتی حرکت کند و چه تغییری در رأس هرم قدرت رخ بدهد.


 در واقع همین ویژگی باعث می‌شود پرسش آینده ایران را به این سمت سوق دهد که آیا طبقه راکفلر ایرانی در مقطعی خامنه‌ای را قربانی می‌کند و مسیر آینده را خود طراحی می‌کند.


این طبقه از سه لایه قدرت بهره می‌برد و هر سه لایه آن را به یک الیگارشی خودبازتولیدشونده بدل می‌کند.


لایه نخست قدرت امنیتی است که از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اطلاعات سپاه و شبکه‌های امنیتی گسترده در داخل و منطقه سرچشمه می‌گیرد و امکان اعمال کنترل بر رقبا، جناح‌ها و حتی بوروکراسی رسمی را فراهم می‌کند و در نهایت جامعه را در وضعیت مهار شده نگه می‌دارد.


لایه دوم قدرت اقتصادی است که در حوزه‌هایی مانند قرارگاه خاتم، بنیادها و ستادها، پتروشیمی‌ها، بانک‌ها، شرکت‌های واسط منطقه‌ای و تجارت تحریمی یک شبکه ثروت ساخته و این شبکه را از طریق انحصار و رانت امنیتی حفظ می‌کند.


لایه سوم قدرت نهادی است که در بیت رهبری، شورای عالی امنیت ملی، مجلس، قوه قضائیه و وزارتخانه‌های کلیدی امتداد یافته و این طبقه را به لایه تصمیم‌سازی اصلی نظام تبدیل کرده است.

ترکیب این سه لایه موجب شده است این طبقه نه صرفاً یک جناح یا یک سازمان، بلکه یک طبقه تمام‌عیار باشد و به‌عنوان بازتولیدکننده نظم، نقشی مشابه طبقه راکفلر در نظام سیاسی آمریکا خلق کند و همین امر تعیین می‌کند که آن‌ها در موضوع جانشینی چه تصمیمی بگیرند.

لحظه‌ای که ممکن است خامنه‌ای قربانی شود، لحظه‌ای ساده یا احساسی نیست، بلکە رویداد یا لحظەای کاملاً ساختاری است.

الیگارشی‌ها زمانی رهبران را کنار می‌گذارند که رهبر از یک دارایی به یک تهدید تبدیل شود و این زمان تنها زمانی رخ می‌دهد که بقای رهبر با بقای الیگارشی هم‌خوانی نداشته باشد و در نتیجه رهبر به مانعی برای ادامه نظم تبدیل شود.

در تحلیل وضعیت ایران، سه مسیر می‌تواند چنین نقطه گسستی را فعال کند و هر سه مسیر در آینده‌پژوهی باید به‌عنوان سناریوهای معتبر در نظر گرفته شود.


نخست، زمانی است که خامنه‌ای در مسیر هرگونه توافق خارجی یا کاهش تنش سد ایجاد کند و پیامد این مخالفت به حدی برسد که نظام در آستانه فروپاشی اقتصادی یا جهش تورمی کنترل‌ناپذیر قرار بگیرد و در نتیجه خود طبقه پاسدار احساس کند ادامه این وضعیت تهدید مستقیم ثروت و نفوذ این طبقه محسوب می‌شود و باید تغییر ایجاد کند.


دوم، زمانی است که بحران اقتصادی یا اجتماعی به سطحی برسد که دولت و نهادهای امنیتی توان مدیریت آن را از دست بدهند و ساختار به سمت فروپاشی کارکردی حرکت کند و در نتیجه این طبقه احساس کند تنها راه نجات ساختار تغییر مرکز قدرت است و خامنه‌ای باید عملاً کنار گذاشته شود.


سوم، زمانی است که طبقه پاسدار تشخیص دهد مرگ ناگهانی رهبر بدون مهندسی گذار می‌تواند سپاه را دچار انشقاق کند و کشور را وارد وضعیت پیشاانقلابی کند. بنابراین پیش از مرگ زیستی، نوعی مرگ سیاسی برای رهبر سامان دهد و اختیارات را از او جدا کند و نظم را به شکل جدیدی بازطراحی کند.

در آینده‌پژوهی، بررسی نیروهای پیشران برای فهم جهت حرکت سیستم ضروری است. این نیروها در ایران شامل قدرت‌گیری طبقه پاسدار، فرسایش توان تنظیم‌گری خامنه‌ای و افزایش فشار خارجی می‌شود و همین نیروها شکل‌دهنده روندی هستند که احتمال قربانی‌سازی رهبر را افزایش یا کاهش می‌دهند.

در کنار این نیروها، عدم‌قطعیت‌های بحرانی وجود دارد که می‌تواند مسیر آینده را دگرگون کند. از جمله این عدم‌قطعیت‌ها این است که آیا جمهوری اسلامی ایران قصد دارد مدل رهبری فردی را ادامه دهد یا به سمت رهبری شبکه‌ای حرکت کند و آیا ساختار موجود بدون اصلاحات اقتصادی و نهادی امکان تداوم خواهد داشت.

آیا خطر جنگ خارجی واقعی است و آیا جامعه به آستانه انفجار نزدیک می‌شود. این عدم‌قطعیت‌ها مانند لولاهای آینده عمل می‌کنند و از طریق نقاط گسست مسیرها را به سمت نتایج متفاوت هدایت می‌کنند.

نقاط گسست نیز از اهمیت ویژەای برخوردار است. لحظه‌هایی وجود دارند که سیستم در برابر آن‌ها شکننده می‌شود.


فروپاشی کارکردی در حوزه‌هایی مانند آب، برق، بودجه و انرژی می‌تواند سیستم را مجبور به انتخاب مسیرهای جدید کند و این لحظه می‌تواند لحظه‌ای باشد که حفظ رهبر دیگر مقرون به صرفه نباشد.

افزایش احتمال جنگ نیز می‌تواند چنین نقشی ایفا کند، زیرا طبقه پاسدار در صورت نزدیک شدن جنگ باید تصمیم بگیرد آیا رهبر مانعی برای کاهش خطر است یا عامل تشدید بحران محسوب می‌شود.

همچنین ناتوانی خامنه‌ای در ایفای نقش رهبری یا بروز شکاف درونی در سپاه نیز می‌تواند ساختار را وادار به بازآرایی کند و این بازآرایی تنها با قربانی‌سازی رهبر قابل تحقق باشد.


در این چارچوب، می‌توان سه سناریوی اصلی آینده، همانطور که در یادداشت بن‌بستی به نام خامنه‌ای: پایان با مرگ، کودتا یا انفجار نشان دادە شدە است را تشریح کرد.


ree

سناریوی نخست قربانی‌سازی نرم است که در آن خامنه‌ای در ظاهر رهبر باقی می‌ماند اما طبقه پاسدار عملاً قدرت را از او جدا می‌کند و به ساختاری از تصمیم‌گیری شبکه‌ای منتقل می‌کند و در این حالت رهبر حضور دارد اما نقش او به سطح نمادین محدود می‌شود و طبقه پاسدار قدرت واقعی را اعمال می‌کند.


این سناریو کم‌هزینه‌ترین سناریو برای طبقه پاسدار محسوب می‌شود و احتمال اجرای آن بسیار زیاد است زیرا امکان حفظ ثبات، جلوگیری از شوک و مدیریت آرام جانشینی را فراهم می‌کند.


سناریوی دوم نقطه گسست سخت اما درون‌سیستمی است که در آن خامنه‌ای به‌طور کامل از مرکز قدرت کنار گذاشته می‌شود و این کنار گذاشتن می‌تواند در قالب بیماری، ناتوانی یا انتقال اختیارات روایت شود و در عمل همان حذف عملکردی را رقم بزند.


این سناریو زمانی به‌کار گرفته می‌شود که بحران از سطح قابل تحمل عبور کند و طبقه پاسدار احساس کند حفظ ساختار تنها با قربانی‌سازی رهبر ممکن خواهد شد.


سناریوی سوم قربانی‌سازی ناخواسته در هنگام شوک خارجی است که در آن جنگ، حمله محدود، یا بحران داخلی کنترل‌ناپذیر رهبر را از معادله حذف می‌کند و طبقه پاسدار مجبور می‌شود نقشی جدید برای بقا در نظم پساحمله تعریف کند و در این حالت قربانی‌سازی رهبر نتیجه فشار بیرونی است و نه انتخاب آگاهانه طبقه پاسدار خواهد بود.

در جمع‌بندی می‌توان گفت خامنه‌ای تنها تا زمانی رهبر می‌ماند که برای الیگارشی امنیتی–اقتصادی یک دارایی محسوب شود.

از لحظه‌ای که به بدهی تبدیل شود، طبقه راکفلر ایرانی برای حفظ خود او را قربانی می‌کند و این قربانی‌سازی می‌تواند آرام، خزنده یا ناگهانی رخ دهد و در بسیاری موارد حتی بدون اعلام رسمی شکل بگیرد و در نهایت قدرت واقعی پیش از تعیین جانشین رسمی در اختیار همان طبقه‌ای قرار گیرد که نظم را حفظ می‌کند نه رهبری را.


 
 
bottom of page