top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

الهیاتِ حذف: نگاهی به مکانیسم اقلیت‌شدگی دینی در خاورمیانه

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Jul 24
  • 9 min read

ree

 

شیلان سقزی


در خاورمیانه‌ای که نظم سیاسی آن بر پایه‌ی ملت- دولت‌های اقتدارطلب و ایدئولوژیک شکل گرفته، اقلیت‌شدگی  پدیده‌ای مرسوم است، در این منطقە، اقلیت نە به معنای کمیتی از یک گروه خاص مذهبی یا ملی نبودە بلکە شامل گونەهای متفاوتی از عناصر و مولفەهای هویتی زبانی، دینی و جنسیتی هستند کە نه‌تنها از حقوق برابر محروم مانده‌اند، بلکه در ساختار قدرت به‌مثابه «دیگری» کنترل و یا در مواردی حذف می‌شوند.


در این بافتار اقلیت‌هایی چون ایزدی‌ها،یارسان‌ها، دروزی‌ها و علویان نه‌تنها از حقوق برابر محروم مانده‌اند، بلکه در ساختار قدرت به‌مثابه «دیگری» کنترل و یا در مواردی حذف می‌شود. این اقلیت‌ها- غیر از علویان-، ترکیبی از حاشیه‌نشینی قومی، دینی و فرقه‌ای را تجربه کرده‌اند، به‌گونه‌ای که در هیچ گفتمان رسمی، نه در مرکزگرایی دولت‌های ملی جای گرفته‌اند و نه در روایت‌های اپوزیسیون قومییا مذهبی و آنچه این گروه‌ها را از سایر اقلیت‌ها متمایز می‌کند، جایگاه آنان به‌مثابه «اقلیت درون اقلیت» است.


در این بستر، نظریه‌های «استعمار درونی» و «دیگری‌سازی» روشی برای فهم چرایی تداوم خشونت، انکار و فراموشی سیستماتیک علیه این گروه‌هاست.


ایزدی‌ها که از سده‌ها پیش هدف حمله بوده‌اند، در فاجعه شنگال(سنجار) با نسل‌کشی مواجه شدند؛ دروزی‌ها با وجود ساختار محلی، همواره در وضعیت معلق میان دولت و جدایی قرار گرفته‌اند و یارسان‌ها با آنکه بخشی از بافت جامعه‌ی کُردی‌اند، اما از هر دو سوی دولت شیعی و گفتمان کُردی طرد یا بە حاشیه راندە شده‌اند و علویان که در پسااسد قربانی خشونت فرقه‌ای شدند.


این مقدمه، بستر ورود به وضعیت تراژیک و ساختاری‌ است که سوالاتی را در مورد بە حاشیە راندگان مطرح می‌کند، چرا اقلیت‌هایی چون ایزدی،یارسان، دروزی و علویان علی‌رغم تفاوت‌های فرهنگی و جغرافیایی، در وضعیت مشابهی از طرد، سرکوب و انکار و حذف قرار گرفته‌اند؟


چه عواملی باعث شده‌اند این اقلیت‌ها حتی درون جنبش‌های اعتراضییا ناسیونالیسم‌های منطقه‌ای نیز جایگاهی نیابند؟ آیا سکوت دولت‌ها در برابر خشونت‌های اعمال‌شده علیه این اقلیت‌ها نوعی همراهی ساختاری با پروژه‌ی «دیگری‌سازی» نیست؟ آیا بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از وضعیت این اقلیت‌ها به‌عنوان ابزار فشار یا بی‌ثبات‌سازی بهره‌برداری نمی‌کنند؟

تنها با رویکردی تلفیقی و چندوجهی است که می‌توان ابعاد پیچیده و تودرتوی مساله دیگری‌سازی و استعمار درونی اقلیت‌های مذکور را درک کرد. به عبارت دیگر بررسی تطبیقی نسل‌کشی و سرکوب اقلیت‌های مذهبی و قومی در خاورمیانه از دو منظر ذکر شده، نشان‌دهنده‌ی الگوهای مشابهی از خشونت ساختاری و حاشیه‌سازیسیستماتیک است.

برای نمونە در سوم اوت ۲۰۱۴، داعش به منطقه شنگال حمله و دست به کشتاری وسیع زد و زنان و دختران ایزدی به عنوان برده‌های جنسی ربوده شدند.


این جنایت، که توسط کمیسیون تحقیق سازمان ملل به عنوان نسل‌کشی شناخته شد، نمونه‌ای بارز از «دیگری‌سازی» است که ایزدیان در آن، به عنوان «غیر» مذهبی و فرهنگی، هدف نابودی فیزیکی و فرهنگی قرار گرفتند.


همچنین، عدم حمایت مؤثر از سوی نیروهای محلی و بین‌المللی، نشان‌دهنده‌ی «استعمار درونی» است؛ جایی که اقلیت‌ها در ساختارهای قدرت مرکزی نادیده گرفته می‌شوند و در مواقع بحران، به حال خود رها می‌گردند.


سرکوب دروزیان در سوریه از ٢٠١٤ تاکنون ٢٠٢٥ نمونه‌ی دوم است. گروه‌های مسلح مانند هیات التحریر الشام، حملات متعددی را علیه دروزیان و علویان در سوریه انجام دادەاند، این حملات شامل قتل‌های هدفمند، اخراج اجباری و مصادره اموالشان است.


در این زمینه، «دیگری‌سازی» از طریق برچسب‌زنی مذهبی و ایدئولوژیک صورت گرفته و آنان به عنوان «غیرخودی» و تهدیدی برای نظم مطلوب گروه‌های مسلح یا دولتی تلقی شده‌اند.

کشتار یارسان‌های کُرد در کرماشان و دالاهو از 1979 تاکنون را می‌توان مثال بعدی ذکر کرد، پس از انقلاب اسلامی در ایران، جامعه یارسان (اهل‌حق) که عمدتاً در مناطق کرماشان و دالاهو سکونت دارند، با تبعیض‌های گسترده‌ از جمله عدم به رسمیت شناختن رسمی، محدودیت‌های مذهبی و فرهنگی و در مواردی، سرکوب‌های امنیتی و حتا کشتار مواجه شدند.

در این مورد، «دیگری‌سازی» از طریق نادیده‌گرفتن هویت مذهبی و فرهنگی یارسان‌ها و تلاش برای همگون‌سازی اجباری صورت گرفته است.


«استعمار درونی» نیز در قالب سیاست‌های مرکزگرایانه و عدم مشارکت‌دهی و به رسمیت‌شناسی این اقلیت در ساختارهای تصمیم‌گیری و توزیع منابع مشاهده می‌شود.


هویت به‌مثابه جرم: حذف‌های سازمان‌یافته

سه گروه یارسان، ایزدی و دروزی‌ها در موقعیتی به‌ظاهر حاشیه‌ای، اما عملاً در مرکز تضادهای سیاسی، هویتی و امنیتی دولت‌های خود قرار گرفته‌اند. نوع حذف سیستماتیک ایزدیان ترکیبی از حذف سیستماتیک اتنیکی و دینی بوده است.


حمله داعش به ایزدی‌ها در شنگال نه‌تنها به‌دلیل «کفر» ادعایی آن‌ها بلکه به‌دلیل هویت کُردی‌شان انجام شد. شعار داعش «کُرد کافر» بود که تلفیق دین و قومیت را در خشونت نشان می‌داد و در زمان حمله، ارتش عراق شنگال را رها و هیچ مداخله‌ای برای حفاظت از غیرنظامیان نشد و نیروهای پیشمرگه‌ی باشور(حامل ذهنیتی مبتنی به هویت مذهبی سنی و دلایل سیاسی) هم بدون اطلاع‌رسانی یا تخلیه‌ی ایزدی‌ها عقب‌نشینی کردند.

این عمل نوعی «بی‌عملی آگاهانه» و انفعال سیاسی تفسیر و سکوت جامعه جهانی تا زمان وقوع فاجعه گسترده، نمونه بارز بی‌تفاوتی نسبت به یک اقلیت دینی و اتنیکی بە شمار رفتە است.

نوع حذف اقلیت دروزیان و علویان نیز دینی بودە و حملات داعش و جبهه النصره و اکنون هیات التحریرالشام به مناطق دروزی و علویان عمدتاً به‌خاطر «ارتداد» آنان بوده است.


اما در مناطق حساس ژئوپلیتیکی مثل سویدا، نوعی دیگری‌سازی امنیتی هم اعمال شده است کە در سوریه‌ی زمان اسد در مقاطعی، با هدف فشار به اپوزیسیون یا مهار استقلال‌طلبی دروزیان، از محافظت مستقیم خودداری کردند. مثلا در حمله داعش به سویدا در ٢٠١٨ ، نیروهای دولتی با تأخیر وارد عمل شدند.


نوع حذف یارسان‌ها هم حذف فرهنگی و روانی، با تمرکز بیشتر بر حذف دینی بوده است، اما چون با هویت کُردی گره خورده، ماهیتش قومی- مذهبی است.

تبعیض در آموزش، کار دولتی، تحقیر در رسانه، فشار برای انکار دین و شیعه‌سازی اجباری در مناطق کرماشان و دالاهو و مخصوصا نواحی شرق کرماشان مانند شهرهای صحنه هموارە تداوم داشتە است.

از همین رو، می‌توان گفت در هر چهار مورد، با حذف ترکیبی مواجه‌ایم؛ اتنیسیتی، مذهب و گاه حتی طبقه اجتماعی به‌شکل درهم‌تنیده‌ای در فرآیند دیگری‌سازی اقلیت‌ها نقش دارند و الگوی مشترک دولت‌ها سکوت یا بی‌عملی در لحظه بحران در شنگال، دالاهو و اکنون سویداء ابزارسازی از اقلیت‌ها در رقابت‌های امنیتی است.


از حذف تا بی‌صدایی: اقلیت‌ها در هندسه‌ی تبعیض

سیاست سکوت در قبال اقلیت‌ها نه تصادف یا سهل‌انگاری، بلکه بخشی از پروژه‌‌ی سیستماتیک بی‌صدا کردن حاشیه است. در مورد یارسان‌ها، سکوت رسمی نه‌تنها در سیاست‌گذاری، بلکه در آموزش، رسانه و حافظه جمعی نیز نهادینه شده است.

حذف یارسانها از کتاب‌های درسی، عدم شناسایی رسمی آیین‌شان و حتی انکار هویت مستقلشان، نشان می‌دهد که سیاست ولایی- مذهبی ایران، نه صرفاً تبعیض، بلکه نادیده‌انگاری مطلق، نوعی نامرئی‌سازی هویتی است که در عمل، بستر روانی و گفتمانی حذف را فراهم می‌کند.

در ایران، محتوای کتاب‌های درسی نه‌تنها به زبان و هویت اقلیت‌هایی چون یارسان‌ها، کُردها یا ایزدی‌ها اشاره‌ای نمی‌کند، بلکه نوعی هویت مذهبی تک‌بعدی شیعه‌محور ایرانی را به‌مثابه هویت رسمی و مشروع بازنمایی می‌کند، که این پاک‌سازی نمادین، اساس «استعمار درونی» را می‌سازد، جایی که فرد از کودکییاد می‌گیرد اقلیت نه شهروند کامل، بلکه دیگریِ مشکوک است.


دروزیان هم در دوران اسد قربانی استراتژی دوگانه‌ شدند، از سویی، به‌عنوان ابزاری سیاسی برای چانه‌زنی در ساختارهای قدرت دولتی سوریه استفاده می‌شوند، اما همزمان، در روایت‌های مسلط دولتی و اپوزیسیونی، به‌خاطر دوگانگی جایگاهو نوع آیین‌شان بی‌صدا باقی مانده‌اند.


ایزدی‌ها، تنها زمانی توانستند در گفتمان جهانی حضور یابند که بدن زن ایزدی تبدیل به صحنه نمایش رنج و تجاوز شد. اما این توجه، بیشتر جنبه‌ی احساسی و کمپینی داشت، نه اقدامی برای احقاق حقوق سیاسی یا بازسازی اجتماعی.


بدین‌ترتیب، ایزدی‌ها در قالب قربانی پذیرفته شدند، نه در قامت سوژه سیاسی، چون پس از پایان پوشش رسانه‌ای دوباره به سکوت و حاشیه بازگردانده شدند.


در مجموع سکوت تحمیلی بر این اقلیت‌ها، بخشی از سیاست تولید «دیگریِ نامرئی» است؛ سیاستی که در آن نه‌فقط سرکوب فیزیکی، بلکه محو نمادین و گفتمانی دنبال می‌شود.

این اقلیت‌ها، به‌ویژه در بحران‌های امنیتی، به‌جای اینکه به‌عنوان بخشی از ملت تلقی شوند، یا به حاشیه رانده می‌شوند یا به ابژه‌ای برای مدیریت بحران تقلیل می‌یابند.

در مورد یارسان‌ها، حتی حق روایت خویشتن نیز از آنها مصادره شده است. زمانیکە کسی از آنان سخن می‌گوید، اغلب از بیرون آیین‌شان بودە و اغلب با نگاهی آلوده به ناسیونالیسم شیعی یا ترس سیاسی از آنان سخن می گوید.


در حالی‌که خود جامعه یارسان، نه‌تنها از سرکوب اقتصادی و مذهبی رنج می‌برد، بلکه دچار فشار روانی پنهان‌کاری هویتی است یعنی فشار مضاعفی که با سرکوب فرهنگی گره خورده است.


نقش بازیگران خارجی در بازتولید یا بهره‌برداری از خشونت علیه اقلیت‌ها را می‌توان بخشی از معماری ژئوپلیتیکی تبعیض دانست که با همراهی دولت‌های محلی و سکوت یا مداخله گزینشی قدرت‌های جهانی شکل گرفته است.

در مورد ایزدیان، قدرت‌های غربی پس از اشغال عراق و انحلال ساختارهای امنیتی، نه‌تنها مسئول خلأ قدرت شکل گرفتە در این کشور بودند، بلکه با چشم‌پوشی از رشد داعش در مناطق سنی‌نشین، عملاً مسیر قتل‌عام ایزدیان را هموار کردند.

ایالات متحده پس از وقوع فاجعه‌ی شنگال، صرفاً برای بازسازی اعتبار اخلاقی خود وارد شد، آن هم نه برای نجات ایزدی‌ها، بلکه برای حفظ نظم منطقه‌ای آن هم به صورت گزینشی.

 

حذف با فتوا، تایید با سیاست

در نسل‌کُشی ایزدیان ترکیب عامل خشونت ایدئولوژیک، اتنیکی و دولتی پررنگ بود، بدین معنا کە از بعد ایدئولوژیک، داعش ایزدیان را به‌عنوان «کافر» هدف قرار داد؛ آنان نه اهل کتاب بودند و نه قابل‌ تبدیل، بنابراین ایدئولوژی سلفی-تکفیری، خشونت را نه‌تنها مجاز، بلکه واجب می‌دانست.

از دیدگاه اتنیکی نیز به‌دلیل ریشه‌های کُردی، ایزدیان قربانی دوگانگی مضاعف یعنی کُرد و غیرمسلمان بودن شدند.

از بعد دولتی- سیستمی، پیش از حمله داعش، دولت مرکزی عراق و حزب دموکرات کُردستان در محافظت از شنگال ناکام بودند.


این خلأ امنیتی برنامه‌ریزی‌شده یا سهل‌انگارانه، چنین فضایی را برای داعش مهیا نمود، از همین رو، خشونت، بیشتر از صبغەای شبه‌دولتی و ایدئولوژیک برخوردار بود و نهادهای رسمی با کنش منفی غیبت به آن مشروعیت ضمنی بخشیدند.

در مورد علویان و دروزیان سوریه منطق خشونت فرقه‌ای، ابزاری و ایدئولوژیک بودە و از نگاه اسلام‌گرایان افراطی چون سلفی‌ها و تحریرالشام، این گروە، مرتد شناخته شده‌اند.

در منطق استعمار درونی، گروە هیات التحریر الشام به‌عنوان یک گروە خودخوانده‌ی شبه‌دولتی با ادعای تاسیس نظم خالص اسلامی، علویان و دروزی‌ها را به‌مثابه گروهی انحرافی در دل امت تلقی می‌کند.


این گروه اخوانی نزدیک به اسلامگرایان حاکم بر ترکیه، با قبضه‌ی فضای دینی، رسانه‌ای و امنیتی در مناطق تحت کنترل خود، عملاً دو اقلیت علویان و دروزی‌ها را از دسترسی به روایت، بازنمایی و حتی حیات عمومی محروم می‌سازد و با ابزار ایدئولوژی، خشونت را اخلاقی و مشروع جلوه می‌دهد.


در ایران نیز ، یارسان‌ها به‌عنوان تهدیدی نرم دیده می‌شوند، آنان نه سنی‌اند و نه شیعه، و تلاش می‌شود در چارچوب رسمی مذهبی حل، طرد یا حذف ادغامی گردند.


یارسان، شریک تاریخ اما غایب در روایت

یارسان‌ها بخش جدایی‌ناپذیری از بافت کُردستان هستند، اما در ناسیونالیسم کُردی، به‌ویژه در نسخه کلاسیک آن، جا نیافتاده‌اند یا حداقل هم‌پوشانی کامل هویتی با آن نداشته‌اند. این فاصله علاوه‌ بر تفاوت مذهبی،به ریشه‌های سیاسی، تاریخی و گفتمانی این زیر گروە بازمی‌گردد.


از منظر هویتی،یارسانها نه در روایت سنی‌محور و نه در هویت ملی‌گرایی محافظه‌کار سنتی نمی‌گنجد. یارسان‌ها عمدتاً در مناطق کرماشان، دالاهو و صحنه، در مناطقی که در حاشیه‌ی جغرافیای مرکزگرایانه‌ی ناسیونالیسم کُردی قرار گرفته‌اند ساکن بودە، و از سوی دیگر ناسیونالیسم کُردی بیش از آنکه حرکتِ اجتماعی فراگیر باشد، گاه به‌طور ناگفته به مناطق خاصی چون سنندج، مهاباد یا سلیمانیه محدود شده است.

البته در این گفتمان ناسیونالیستی کُردی، کُرد شیعه هم حاشیه و بیرون از آن تعریف می‌شود. تبعات این رویکرد تاریخی اسلامگرای سنی احزاب کُرد هنوز در (کردستان ایران) روژهلات ادامه‌دار است.

از سوی دیگریارسان‌ها به‌خاطر قرن‌ها سرکوب، به استراتژی بقا از طریق تقیه و خاموشی هویتی متوصل شده‌اند، همین مسئله موجب شده است کە در فضای عمومی و سیاسی کُردها، صدای یارسانها کمتر شنیده شود و در نتیجه درک ناسیونالیسم کُردی از تنوع درون‌هویتی ناقص بماند.


برخلاف دیگر اتنیک‌ها، یارسان‌ها نه حزب دارند، نه رسانه پرقدرت، و نه نخبگان شناخته‌شده در سطح ملی‌گرایی کُردی و این فقدان بازنمایی موجب شده است در چرخش گفتمان ناسیونالیستی، جای خالی آنان احساس نشود.


موارد بازنمایی یارسان‌ها هم عموما آیین‌محور است تا نگاهی سیال به هویت کُردستانی-یارسانی و همین رویکرد باعث شده مسئله یارسان از یک مسئله بغرنج چندوجهی به مسئله‌ای آیینی تقلیل پیدا کند.


سیاست‌ورزی در سایه انکار

فرم‌های مقاومت، بقا و سیاست‌ورزی هر چهار اقلیت ایزدی‌ها، یارسان‌ها، دروزی‌ها و علویان را می‌توان از منظر «توان کنش جمعی»، «بازنمایی هویت»، و «دسترسی به ابزارهای دفاعی و نمادین» نگاه کرد.

این اقلیت‌ها، با وجود اشتراک در تجربه حذف و انکار، در شیوه‌های بقا و مقاومت‌شان متفاوت‌اند.

ایزدی‌ها پس از فاجعه‌ی ٢٠١٤ نه‌تنها در سطح انسانی بلکه در سطح سیاسی و نظامی، گامی به‌سوی خودسازمان‌دهی برداشتند، یگان‌های مدافع شنگال (YBŞ) به‌عنوان بازوی دفاعی شکل گرفتند و تا حدودی از یک جماعتِ قربانی، به سوژه‌های مسلحِ دفاع‌کننده بدل شدند.


دروزی‌ها هم تا پیش از قتل‌عام توسط هیات التحریرالشام، برخلاف ایزدی‌ها، اغلب در دل سیستم‌های ملی به‌طور محدود مانند لبنان یا اسرائیل ادغام شده‌اند که بیشتر همزیستی انفعالی بوده تا مشارکت فعال و وضعیت علویان پسااسد هم مقاومت برای بقاست تا خوسازماندهی و سیاست‌ورزی بودە است.


یارسان‌ها را می‌توان در مرحله‌ی بقا در غیاب سیاست دانست، آن‌ها فاقد ساختار دفاعی، تشکیلات سیاسی،یا بازنمایی رسانه‌ای‌ بودە و تنها سنگر آن‌ها شعر عرفانی، اسطوره‌های شفاهی و موسیقی و مناسک آیینی است که به این مناسک هم از بیرون نگاهی موزه‌ای می‌شود.

شرایط فقدان سیاست‌ورزی فعال آنها در دل سیاست کُردی و دولت شیعی به دلیل حذف پیشینی، آنها را به یکی از خاموش‌ترین اقلیت‌ها بدل کرده است.

این چهار گروه، نمونه‌هایی زنده‌اند از آن‌چه ادوارد سعید آن را «ساختن غیر به‌مثابه تهدید و نیازمند مدیریت» می‌نامد. آن‌ها نه قربانی طبیعی تاریخ، بلکه نتیجه‌ی سیاسی مهندسی هویت هستند.


هویت‌هایی که باید در حاشیه باشند تا مرکز بتواند وحدت جعلی خود را حفظ کند و مقاومت آنان چه در قالب یگان دفاعی، چه انزوای تاکتیکی، چه حافظه‌ی فرهنگی پاسخی است به این استعمار درونی که نه با استعمار خارجی، بلکه با پاک‌سازی نرم از درون عمل می‌کند.

bottom of page