دولتگریزی کردها: از ساختارهای خودفرمان تا آرمان جوامع دموکراتیک
- Arena Website
- Jul 13
- 6 min read

فرهاد جهان بیگی
این یاداشت به بررسی پدیده دولتگریزی (State-aversion) در میان کردها پرداختە و ریشههای تاریخی، اجتماعی و سیاسی آن را از دوران پیشاتاریخ تا عصر حاضر تحلیل میکند. با استناد به شواهد باستانشناسی و تاریخی، نشان داده میشود که با وجود نقش محوری سرزمین کردستان در شکلگیری اولین تمدنهای بشری و توانایی کردها در مواجهه با قدرتهای بزرگ، تمایل آنها به ایجاد دولتهای متمرکز به شیوه مرسوم کمتر بوده است. در عوض، ساختارهای خودمختار محلی، عشیرهای، شاهکنشینها و امارات، الگوی غالب زیست سیاسی آنها را تشکیل داده است. در دوران معاصر و پس از تجربیات تلخ با دولتهای ملی-متمرکز، ایده کنفدرالیسم دموکراتیک به عنوان پاسخی به این دولتگریزی تاریخی و راه حلی برای آینده مطرح شده است.
چیستی دولتگریزی در بستر تاریخ کورد
مفهوم دولتگریزی (State-aversion) در میان کردها به معنای بیاعتمادی عمیق و تاریخی به نهاد دولت و ترجیح ساختارهای خودمختار و غیرمتمرکز است. این پدیدهای چندوجهی است که ریشههای آن را میتوان در اعماق تاریخ و تحولات اجتماعی این مردم جستجو کرد.
این رویکرد، نه تنها واکنشی به سرکوبهای دولتهای مرکزی مدرن محسوب میشود، بلکه بخشی از یک الگوی زیست سیاسی دیرینه است که در آن، وفاداری به ایل-عشیره (نهاد خودفرمان)، حوزه نفوذ یا منطقه تحت حاکمیت بر وفاداری به یک نهاد دولتی متمرکز ارجحیت داشته است (van Bruinessen, 1992).
این مقاله استدلال میکند که دولتگریزی کوردها، محصول همافزایی عوامل تاریخی، ساختارهای اجتماعی بومی و تجربیات مواجهه با قدرتهای بیرونی است و به تحول آن به سمت آرمان جوامع دموکراتیک در عصر حاضر میپردازد.
ریشههای پیشاتاریخی و تمایز در شکلگیری ساختارها
برخلاف روایتهای رایج درباره تمرکز تمدنهای اولیه در بینالنهرین سفلی، یافتههای باستانشناسی اخیر نشان میدهند که سرزمین کردستان نقش محوری در شکلگیری اولین جوامع یکجانشین و توسعه کشاورزی ایفا کرده است.
تحقیقات انجامشده در مراکز مطالعاتی نظیر Central Zagros Archaeological Project (CZAP) و دیگر نهادهای پژوهشی، شواهد قانعکنندهای ارائه میدهند که نخستین جوامع یکجانشین و شواهد اهلیسازی حیوانات و کاشت غلات در مناطق زاگرس-توروس- بینالنهرین علیا (یعنی کوردستان بزرگ)، حتی پیش از چاتالهویوک در آناتولی و اریحا (جریکو) در فلسطین پدید آمدهاند (Schmidt, 2012; Hodder, 2005).
از سوی دیگر، کشف و کاوش مکانهای مذهبی باستانی مانند گوبکلیتپه (Göbeklitepe / گرێ مەرازان) و مجموعه تاشتپهلر (Taş Tepeler) در کردستان با قدمتی نزدیک به ۱۲۰۰۰ سال، نشان میدهد که این مناطق مهد ظهور سازماندهیهای اجتماعی پیچیده و عقاید دینی پیشرفته بودهاند (Dietrich et al., 2019).
این شواهد تاریخی گواهی بر آن است که اجداد کردها از دیرباز توانایی ایجاد ساختارهای اجتماعی پیچیده و سازمانیافته را داشتهاند. با این حال، به نظر میرسد این سازماندهیها لزوماً به سمت شکلگیری دولتهای متمرکز و امپراتوریهای بوروکراتیک سوق پیدا نکردهاند. در عوض، شاهد توسعه نظامهای محلی و غیرمتمرکز بودهایم که در آن، قدرت و مشروعیت بیشتر از آنکه از یک مرکز واحد نشأت گیرد، در سطح جوامع خودمدیر و خودفرمان توزیع شده بود.
تداوم خودمختاری و الگوی غیرمتمرکز در طول تاریخ: از هوریها تا میرنشینها
پس از دوره پیشاتاریخی، تاریخ منطقه شاهد ظهور حکومتهایی چون هوریها، گوتیها، لولوبیها، میتانیها، اورارتو و ماننا بوده که بسیاری از آنها ریشههایی در سرزمین کردستان کنونی دارند (Diakonoff, 1985).
این دولتها، هرچند دارای قدرتهای منطقهای بودند، اما اغلب ساختاری محلیتر نسبت به امپراتوریهای بزرگتر داشتند. اوج این دوره با امپراتوری ماد رقم میخورد که خود یک قدرت منطقهای وسیع بود. با این حال، پس از فروپاشی مادها و ادغام سرزمین آن در امپراتوریهای بزرگتر نظیر هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان، کردها عمدتاً در قالب ساتراپنشینها، شاهکنشینها و ایالات نیمهخودمختار به حیات خود ادامه دادند (Garthwaite, 2005). این سیستمها به آنها اجازه میدادند تا درجهای از خودمختاری داخلی را حفظ کنند و امور محلی خود را تحت مدیریت رهبران بومی اداره کنند.
در دوران اسلامی نیز این الگو تداوم یافت. کردها دارای امارات (Emirates)، میرنشینها (Princely States) و حتی دولتهای مستقل و نیمهمستقل متعددی بودند. در روایتهای رسمی خلافت، امپراتوری عثمانی، صفویه و بعدتر ایران و ترکیه مدرن، این حکومتها با برچسبهایی چون «یاغی»، «محلی»، یا «طایفهسالار» بیاعتبار شدهاند.
اما در واقع، آنها ساختارهایی از حکمرانی حافظهمحور را بازنمایی میکنند—ساختارهایی که حق مقاومت، حق حافظه و حق خودمدیری را در دل جغرافیای کوردی و بر بستر زبان و آیین خلق کردهاند. حکومتهای هَزبانیان، روادیان، حسنویه، مروانیان، شدادیان، بنی عناز، ملوک شبانکاره (فضلویه)، هزاراسپیان (اتابکان لر بزرگ)، اتابکان لر کوچک (آل خورشید)، اردلان، امپراتوری ایوبیان، امارتهای کلهر و پشتکوه و میرنشینهای سوران، بابان و بوتان، هرچند بهطور اسمی تحت سلطه خلافتها و امپراتوریهای بزرگ (مانند عثمانی و صفوی) قرار داشتند، اما در عمل خودمختاری گستردهای داشتند و به صورت محلی اداره میشدند (McDowall, 2004).
این وضعیت نشاندهنده ترجیح تاریخی برای حاکمیت محلی و غیرمتمرکز بر یک دولت متمرکز و بوروکراتیک بود. ساختار اجتماعی عشیرهای و سیستمهای عرفی محلی، نقشی حیاتی در حفظ این خودمختاری ایفا میکردند و وفاداری به آنها، اغلب قویتر از وفاداری به یک نهاد دولتی دوردست بود.
گفتمانهای مسلط در تاریخنگاری اسلامی و دولتملتساز مدرن، کُردها را یا بهمثابه حاشیهنشینانی بیقدرت، و یا بهعنوان «مرزداران سلطه» تصویر کردهاند. چنین روایتهایی، چه در قالب خلافتمحور عباسی و سلجوقی، چه در نثرهای مرکزگرای متأخر، در واقع کوشیدهاند پروژهی سازمانیافتهای از حذف حافظهی سیاسی کوردستان را نهادینه کنند. در مقابل، بازخوانی حکومتهای کُردی به ما نشان میدهد که شکلگیری قدرت در کوردستان، نه از مجرای مرکز و انتصاب، بلکه از دل شورا، کنفدراسیون ایلات، و تبارهای تاریخی نشأت میگیرد.
تجربیات مدرن و گذار به کنفدرالیسم دموکراتیک
با ورود به عصر مدرن و فروپاشی امپراتوریهای عثمانی و قاجار، سرزمین کوردستان میان دولتهای ملی-متمرکز جدید (ترکیه، عراق، ایران و سوریه) تقسیم شد. این دولتها، با ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی، به سیاستهای آسیمیلاسیون (همگونسازی فرهنگی)، انکار هویت، و سرکوب خشونتآمیز علیه کوردها دست زدند (Natali, 2005).
تجربیاتی نظیر عملیات انفال در جنوب، سیاستهای سرکوبگرانه در شمال، فشارهای فرهنگی و بمباران در شرق و بیهویت گذاشتن در غرب، عملاً بیاعتمادی تاریخی کوردها به دولت را به اوج خود رساند. دولتهای ملی برای کردها نه تنها تأمینکننده حقوق و رفاه نبودند، بلکه به تهدیدی برای موجودیت فرهنگی و حتی فیزیکی آنها تبدیل شدند.
در پاسخ به این تجربیات تلخ و در راستای تداوم دولتگریزی تاریخی، در دهههای اخیر، بهویژه پس از فروپاشی نظامهای دیکتاتوری در منطقه و ظهور جنبشهای نوین کوردی، ایده کنفدرالیسم دموکراتیک (Democratic Confederalism) به عنوان یک پارادایم نوین برای سازماندهی سیاسی و اجتماعی مطرح شده است (Öcalan, 2011).
این مفهوم که توسط عبدالله اوجالان تئوریزه شده، به دنبال ایجاد یک سیستم خودمدیریتی مردمی و غیرمتمرکز است که در آن، اجتماعات محلی و منطقهای (کومونها و کانتونها) از طریق شوراهای منتخب خود امورشان را اداره میکنند. این سیستم بر پایه اصول اکولوژی اجتماعی، فمینیسم، و دموکراسی ریشهای بنا شده و هدف آن، غلبه بر اشکال سلسلهمراتبی و دولتی قدرت است (Bookchin, 1996).
مدلهای عملی این نظریه را میتوان در مناطقی مانند روژاوا (Rojava) یا اقلیم کردستان مشاهده کرد که هرچند با چالشهای فراوانی روبهرو هستند، اما تلاشی برای تحقق خودمختاری دموکراتیک در غیاب یک دولت ملی-متمرکز کوردی هستند.
این رویکرد به دنبال آن است که با حفظ هویت و حقوق کردها، از خطرات و چالشهای ناشی از دولتهای متمرکز دوری کند و به مردم اجازه دهد تا سرنوشت خود را در چارچوب یک جامعه دموکراتیک، غیرمتمرکز و بدون دولتملت به شیوه کلاسیک تعیین کنند. این را میتوان گذر از یک دولتگریزی واکنشی و منفی به سوی یک سازماندهی سیاسی ارادی و مثبت در نظر گرفت.
نتیجهگیری: چشمانداز آینده دولتگریزی و جوامع دموکراتیک
دولتگریزی در میان کردها یک پدیده تاریخی عمیق است که از ساختارهای اجتماعی بومی، تجربیات طولانیمدت خودمختاری محلی و مواجهه با سیاستهای سرکوبگرانه دولتهای مرکزی نشأت میگیرد. تاریخ کردها نشان میدهد که توانایی ایجاد تمدنهای پیشرفته و مقابله با امپراتوریها را داشتهاند، اما تمایلشان به دولتسازی متمرکز کمتر بوده است.
در دوران معاصر، این دولتگریزی به سمت آرمان کنفدرالیسم دموکراتیک متحول شده است؛ الگویی که به دنبال ایجاد ساختارهای خودمدیر دموکراتیک و غیرمتمرکز است تا از طریق آن، حقوق و هویت کردها تضمین شود و از دامهای دولتهای ملیگرای سرکوبگر رهایی یابند.
این گذار، مسیری پرچالش است، اما نشاندهنده یک گام مهم در بازتعریف رابطه کوردها با قدرت و سازماندهی سیاسی در قرن بیست و یکم است.
هویت کردی در قالب جغرافیای کنونی کشورهای اشغالگر کردستان، نه وضعیتی ایستا و ازپیشتعریفشده، بلکه فرآیندی سیال، کنشگر و همواره در بازتعریف است؛ فرآیندی که در بستر حذف، حاشیهنشینی، تبعید و انکار شکل گرفته است. در برابر گفتمان سلطه که خواهان حذف و همسانسازی است، کوردها با تکیه بر زبان، فرهنگ، مقاومت سیاسی و کنشگری فکری، تاریخی بدیل آفریدهاند؛ تاریخی که در آن «دیگری»، نه قربانی صرف، بلکه فاعل معناست.
در نهایت، مسئلهی کرد در جغرافیای سیاسی کشورهای کنونی خاورمیانه، صرفاً یک مسئلهی قومی-ملی یا امنیتی نیست؛ بلکه بازتابیست از بحران معنا در مفاهیمی چون «ملت» و «تاریخ ملی». تا زمانی که روایتهای بدیل بهرسمیت شناخته نشوند و تفاوت همچنان تهدید تلقی گردد، نهتنها کردها، بلکه دیگر ملیتهای ساکن این جغرافیاها نیز از امکان همزیستی پایدار و دموکراتیک محروم خواهند ماند.
ارجاعات:
Bookchin, M. (1996). The Third Revolution: Popular Movements in the Revolutionary Era, Vol. 1. Cassell.
Central Zagros Archaeological Project (CZAP). (n.d.). Official Website. Retrieved from https://www.czap.org/
Dietrich, O., Notroff, J., & Schmidt, K. (2019). Göbekli Tepe and the Neolithic Revolution: An Argumentative Synthesis. In: J. Bintliff & C. Bronk Ramsey (Eds.), The Neolithic: A Transformative Revolution (pp. 53-73). Oxford University Press.
Diakonoff, I. M. (1985). The Pre-History of the Armenian People. Delmar, NY: Caravan Books.
Garthwaite, G. R. (2005). The Persians. Blackwell Publishing.
Hodder, I. (2005). The archaeology of Çatalhöyük. Journal of Archaeological Research, 13(3), 295-323.
McDowall, D. (2004). A Modern History of the Kurds (3rd ed.). I.B. Tauris.
Natali, D. (2005). The Kurds and the State: Evolving National Identity in Iraq, Turkey, and Iran. Syracuse University Press.
Öcalan, A. (2011). Democratic Confederalism. Trans. J. Kendal. Cologne: International Initiative.
Schmidt, K. (2012). Göbekli Tepe: A Stone Age Sanctuary in Southeastern Anatolia. Berlin: De Gruyter.
van Bruinessen, M. (1992). Agha, Shaikh and State: The Social and Political Structures of Kurdistan. Zed Books.