top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

بازگشت علی لاریجانی به شورای عالی امنیت ملی؛ خوانش‌های متضاد از یک انتصاب امنیتی

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • 5 days ago
  • 9 min read



ree


امیر خنجی


انتصاب علی لاریجانی به دبیری شورای عالی امنیت ملی، تنها یک جابه‌جایی در ساختار اداری نیست؛ بلکه حرکتی چندوجهی در میانه بحران‌های امنیتی، دیپلماتیک و درونی نظام است که به بازتعریف جایگاه شورا و مهندسی قدرت تعبیر شده است. در این نوشتار، پنج خوانش متفاوت از این انتصاب بررسی می‌شود؛ از تلاش برای ترمیم ساختارهای امنیتی گرفته تا چرخش به عقلانیت، مهار رادیکال‌ها، تقویت دولت پزشکیان و آماده‌سازی برای دوران پساخامنه‌ای.


در فضای سیاسی ایران، برخی انتصاب‌ها فراتر از جابه‌جایی افراد در مناصب اداری هستند. آن‌ها گاه نشانه‌ای از چرخش استراتژیک نظام‌اند؛ گاه تلاشی برای ترمیم ساختارهای فرسوده قدرت، و گاه ترفندی برای مهار تضادهای درونی هستند. انتصاب علی لاریجانی به دبیری شورای عالی امنیت ملی، از این دست انتصاب‌هاست؛ تصمیمی که تنها در حکم رسمی رئیس‌جمهور خلاصه نمی‌شود، بلکه شبکه‌ای از پیام‌ها و محاسبات درون‌ساختاری را در خود دارد.


بازگشت لاریجانی بە مناصب بالای نظام، آن‌هم در میانه بحران‌های امنیتی پساجنگ دوازده‌ روزه ایران و اسرائیل، ترور دانشمندان، نفوذ گسترده موساد، و بی‌اعتمادی عمیق میان جناح‌های نظام، بار دیگر توجه افکار عمومی را به جایگاه شورای عالی امنیت ملی جلب کرده است.

این شورا، که طبق قانون اساسی یکی از نهادهای کلیدی نظام در تنظیم سیاست‌های امنیتی و خارجی است، بار دیگر به مرکز قدرت بازگشته است. این بار نه فقط برای مدیریت پرونده‌های خارجی، بلکه برای بازسازی نوعی انسجام درونی بازگشته است.

اما این انتصاب از منظرهای گوناگون، از بازسازی امنیت گرفته تا تغییر مسیر دیپلماسی، از مهار رادیکال‌ها تا احیای دولت، و حتی به‌عنوان نشانه‌ای از یک بازنگری درونی در بالاترین سطوح نظام بازخوانی شدە است. در این نوشتار، پنج روایت کلیدی که در واکنش به این انتصاب شکل گرفته‌اند بررسی می‌شوند.


روایت اول: لاریجانی برای اعادە امنیت آمده است نه دیپلماسی


نخستین روایت از بازگشت علی لاریجانی، که در اسناد رسمی و متن حکم مسعود پزشکیان نیز بازتاب یافته است، بر کارویژه‌های امنیتی و مدیریتی دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی تمرکز دارد.

طبق این نگاه، مأموریت لاریجانی نه در احیای مذاکرات و اصلاح سیاست خارجی، بلکه در «رصد تهدیدات نوظهور و فناورانه»، «بازتعریف مفاهیم راهبردی امنیت ملی» و «هم‌افزایی نهادهای ذی‌ربط» تعریف شده است.

این خوانش، بازگشت او را پاسخی مستقیم به ناکارآمدی ساختار امنیتی در برابر نفوذهای اطلاعاتی، حملات فزاینده اسرائیل، و کشته‌شدن فرماندهان نظامی در جریان جنگ اخیر می‌داند.


در همین چارچوب، روزنامه دنیای اقتصاد با اشاره به حذف تدریجی چهره‌هایی مانند سعید جلیلی، تأکید می‌کند که نظام اکنون نیازمند بازآرایی فوری برای مهار تهدیدات غیرمتقارن و بازسازی انسجام امنیتی خود است.


هم‌زمان، روزنامه شرق نیز در یادداشتی ادعا کرد «بازگشت علی لاریجانی فقط یک انتصاب نیست»، بلکە این انتصاب را نشانه چرخش راهبردی نظام از تقابل‌گرایی به مدیریت بحران تعبیر کردە و می‌نویسد که شورای عالی امنیت ملی اکنون بیش از گذشته به یک قرارگاه مرکزی برای مدیریت تهدیدات بدل شده است.


در تکمیل این نگاه، حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، نماینده پیشین مجلس، در گفت‌وگویی با رویداد۲۴، این تحول را پایان نمادین پروژه «افراطی‌گری» در سیاست امنیتی جمهوری اسلامی ایران دانسته و آن را تلاشی برای احیای مدیریت عقلانی، نه دیپلماسی فرسوده، ارزیابی کرده است.

از منظر این روایت، لاریجانی پس از سال‌هایی که سعید جلیلی ساختار شورا را در قالب گفتمان تقابل از هرگونه تعامل مؤثر تهی کرده بود، مأموریت یافته است تا این نهاد را از نو ترمیم کند.

در این چارچوب، دیپلماسی نه اولویت است و نه راه‌حل؛ لاریجانی آمده تا در جایگاه یک معمار امنیتی، ساختار فرسوده شورا را بازسازی کند، نه اینکه میز مذاکره را احیا نماید.


روایت دوم: بازگشت عقلانیت؛ لاریجانی به‌مثابه چهره عمل‌گرا


در نقطه‌ی مقابل خوانش امنیت‌محور، روایتی دیگر در میان جریان‌های اصلاح‌طلب، اعتدال‌گرا و برخی تحلیل‌گران شکل گرفته است که انتصاب علی لاریجانی را نه واکنشی صرف به بحران‌های امنیتی، بلکه نشانه‌ای از بازگشت به عقلانیت در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی می‌دانند.


در این نگاه، لاریجانی نماد سیاست‌ورزی واقع‌گرا و متعادل، چهره‌ای آشنا با منطق نظام، اما نه اسیر ایدئولوژی‌های تند می باشد.


حامیان این روایت، به کارنامه‌ای استناد می‌کنند که در آن، لاریجانی توانسته است در بزنگاه‌های حساس همچون تصویب برجام، نقش تسهیل‌گر را ایفا کند؛ از عبور توافق هسته‌ای در مجلس در کمتر از نیم‌ساعت، تا مدیریت تعادل میان نهادهای فرادولتی و دولت‌های وقت بخشی از این تجربە را بازنمایی می کند.

تجربه او در ریاست مجلس، همراهی با دولت روحانی در مواقع بحرانی، و ایفای نقش مشاور هسته‌ای علی خامنه‌ای، تصویری از او ساخته است که هم به ساختار وفادار است و هم در مذاکره، نرمش‌پذیر است.

رسانه‌ها در تبیین این روایت در روزهای پس از انتصاب، این بازگشت را نشانه‌ای از چرخش به «سیاست تخصص‌محور و عمل‌گرایانه» دانستند. در همین راستا، تحلیلگرانی همچون رضا علیجانی در گفت‌وگو با رادیو فردا، تأکید کرده‌اند که نقش لاریجانی نه در تغییر راهبرد نظام، بلکه در مدیریت بحران و تسهیل مصالحه تعریف می‌شود؛ به‌ویژه مصالحه‌هایی که علی خامنه‌ای نمی‌خواهد مستقیماً به نام او تمام شود.


در همین گزارش، بابک دوربیگی، دیگر تحلیلگر مقیم لندن، بر این نکته تأکید می‌گذارد که بازگشت لاریجانی، نشانه‌ای از نیاز ساختار به چهره‌ای دارای «ظرفیت تصمیم‌گیری عقلانی» است، به‌ویژه پس از آنکه در جریان جنگ ۱۲ روزه، شکاف نهاد رهبری و ناکارآمدی ساختار تصمیم‌سازی در سطح عالی نمایان شد.


حتی در سطح رسانه‌های غربی نیز، نشریاتی چون فایننشال تایمزدر یادداشت‌هایی به این موضوع پرداختند که بازگشت لاریجانی می‌تواند از تلاش برای تضعیف کنترل رادیکال‌ها بر سیاست‌گذاری کلان و احیای کانال‌های دیپلماتیک خبر دهد.


با این حال، منتقدان این روایت به سوابق لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی و مخالفت او با توافق سعدآباد اشاره می‌کنند. آن‌ها یادآور می‌شوند که لاریجانی همواره مدافع اصول نظام بوده و سیاست‌ورزی‌اش هرچند منعطف بودە است، اما از چارچوب‌های رسمی خارج نشده است.


از این منظر، لاریجانی بیش از آن‌که یک «مصلح» باشد، یک «موازنه‌گر ساختاری» است؛ کسی که می‌تواند بدون تغییر جهت کلان، از زاویه‌ای عقلانی مسیرها را بازتعریف کند.


روایت سوم: شکست پروژه خالص‌سازی؛ بازگشت لاریجانی و راند باخته جلیلی


سومین روایت، انتصاب علی لاریجانی را نه صرفاً انتخاب فردی تازه برای دبیری شورای عالی امنیت ملی، بلکه نمادی از شکست یک پروژه تمام‌عیار در ساختار قدرت جمهوری اسلامی قلمداد می کند: پروژه‌ای که با نام «خالص‌سازی»، به‌دنبال حذف چهره‌های عمل‌گرا، تعدیل‌طلب و میانه‌رو از فرایند تصمیم‌سازی کلان بود.

در این چارچوب، بازگشت لاریجانی به عرصه امنیتی، نوعی ضدروایت در برابر خط‌مشی نمایندگی‌شده توسط سعید جلیلی است؛ فردی که در سال‌های گذشته با شعارهای ایدئولوژیک و تقابل‌محور، بر جایگاه شورا سایه انداخته بود.

نماد این تقابل، در فضای پس از جنگ دوازده‌روزه با اسرائیل، به‌شدت برجسته شد. هم‌زمان با انتشار خبر انتصاب لاریجانی، سعید جلیلی در پستی شگفت انگیز در شبکە اجتماعی ایکس، مذاکره را به «گوساله‌پرستی» تشبیه کرد؛ کنایه‌ای به سنت دینی و تفسیر خاص او از سرسپردگی در برابر قدرت‌های غربی.


این واکنش، به‌سرعت از سوی برخی تحلیل‌گران به نشانه‌ای از حذف جناح تندرو از مراکز کلیدی تصمیم‌گیری، و عقب‌نشینی نظام از گفتمان تقابل‌گرایی افراطی تعبیر شد.


در همین راستا، رسانه‌های نزدیک به میانه‌روها و ناظران مستقل، انتصاب لاریجانی را «پایان نمادین پروژه خالص‌سازی» دانستند. به تعبیر این روایت، حاکمیت به این جمع‌بندی رسیده است که حذف نیروهای باتجربه‌ای چون لاریجانی، نه‌تنها بە انسجام منجر نگشتە است، بلکه انسداد و ناکارآمدی در تصمیم‌سازی را به همراه داشته است.


اکنون، در شرایط پساجنگ، نیاز به احیای ظرفیت‌های پیشین، از جمله لاریجانی، به ضرورتی گریزناپذیر تبدیل شده است.


این خوانش، بازگشت لاریجانی را گامی مهم در جهت بازسازی ساختار تصمیم‌گیری در سطح کلان نظام می‌داند؛ نه صرفاً به‌عنوان فردی با کارنامه اجرایی، بلکه به‌مثابه نماد نوعی مصالحه ساختاری میان دو رویکرد اصلی: وفاداری ایدئولوژیک و کارآمدی تکنوکراتیک. به بیان دیگر، بازگشت او نوعی اصلاح درون‌زا است، بدون آنکه تغییر ظاهری در گفتمان کلان نظام ایجاد شود.

در این چارچوب، لاریجانی به‌عنوان چهره‌ای برخاسته از درون ساختار، اما منتقد روندهای تندروانه، فرصتی است برای بازتعریف سیاست امنیتی بدون پذیرش شکست ایدئولوژیک.

او نه یک اصلاح‌طلب است و نه یک انقلابی تازه‌نفس؛ بلکه سیاست‌مداری است که می‌تواند شکاف ایجادشده میان قدرت و کارآمدی را تا حدودی ترمیم کند.



روایت چهارم: احیای دولت پزشکیان؛ لاریجانی به‌مثابه وزنه تعادل


چهارمین روایت، بازگشت علی لاریجانی را در چارچوبی فراتر از سیاست امنیتی تحلیل می‌کند؛ روایتی که بر نقش او در بازسازی وزن سیاسی دولت مسعود پزشکیان و مهار ناهماهنگی‌های ساختاری در رأس قدرت تمرکز دارد.

در این نگاه، لاریجانی نه صرفاً دبیر یک شورا، بلکه بازیگری کلیدی برای بازتعادل‌بخشی در معادلات میان دولت، نهادهای فرادولتی، مجلس اصولگرا و سپاه پاسداران است.

مروجان این تحلیل عمدتاً در میان چهره‌های میانه‌رو و نزدیک به دولت از جمله رسانه‌هایی مانند اعتماد، و حتی تابناک نزدیک به محسن رضایی قرار دارند. آنان معتقدند که پس از تجربه چندماهۀ دولت پزشکیان و چالش‌هایش با ساختارهای فرادولتی، ورود چهره‌ای چون لاریجانی به ساختار امنیتی، یک پشتوانه اقتدار برای کابینه محسوب می‌شود؛ اقدامی برای خروج دولت از وضعیت انفعالی و ورود به معادلات قدرت.

از این منظر، لاریجانی به‌عنوان چهره‌ای باتجربه، مورد پذیرش نهادهای نظامی و امنیتی، و درعین‌حال قابل گفت‌وگو برای دولت، می‌تواند نقش «وزنه تعادل» را ایفا کند. حضور او باعث می‌شود دولت در تعامل با ساختارهایی چون شورای نگهبان، سپاه، و مجلس رادیکال، دیگر تنها و بی‌پشتوانه نباشد.

تحلیلگران این روایت می‌گویند که بدون چهره‌هایی مانند لاریجانی، دولت نه توان چانه‌زنی در سطوح بالای حاکمیت را دارد و نه ظرفیت مدیریت بحران‌های امنیتی و سیاست خارجی را.


بر اساس این تحلیل، لاریجانی با درک عمیق از منطق قدرت در جمهوری اسلامی ایران، می‌تواند در جایگاهی میان دولت و حاکمیت قرار گیرد و به پزشکیان کمک کند تا پروژه دولت‌سازی‌اش را از بن‌بست بیرون آورد.


او نه تنها به دلیل کارنامه‌اش، بلکه به دلیل شبکه ارتباطی، نفوذ در میان نخبگان سنتی نظام، و سابقه حضور در سطوح عالی قدرت، چهره‌ای است که می‌تواند پُرکنندۀ خلأ قدرتِ دولت در ساختار رسمی جمهوری اسلامی باشد.


روایت پنجم: تصمیم بیت رهبری؛ لاریجانی به‌مثابه مهره مهار بحران یا چیدمان پساخامنه‌ای


روایت پنجم نگاهی فراتر از دولت یا سیاست روزمره دارد؛ تحلیلی ساختارگرا که انتصاب علی لاریجانی را بخشی از مهندسی قدرت در سطح عالی حاکمیت و نه صرفاً انتخابی فنی یا اجرایی می‌بیند. در این خوانش، لاریجانی نه به پیشنهاد دولت، بلکه با تأیید و طراحی بیت رهبری به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بازگشته است؛ آن‌هم در برهه‌ای که جمهوری اسلامی درگیر انباشت بحران‌های امنیتی، مشروعیتی و جانشینی است.

بسیاری از تحلیگران در تحلیل‌های خود به این نکته اشاره دارند که انتصاب لاریجانی نه به‌عنوان بازیگری تکنوکرات، بلکه به‌مثابه مهره‌ای از بالا چیده‌شده در صفحه سیاست جمهوری اسلامی ایران است.

مهرداد خدیر با اشاره به رد صلاحیت‌های مکرر لاریجانی، بازگشت او را نشانه‌ای از «توازن‌یابی اضطراری نظام» توصیف می‌کند: فردی که از دل ساختار برآمده، اما به دلیل نسب خانوادگی، منش فکری، و تجربه اجرایی، قابلیت مدیریت شرایط خاص را دارد.


حسین انتظامی، معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نیز در یادداشتی، او را «نشانه‌ای از دو سو» می‌خواند: هم مورد اعتماد جریان سنتی قدرت و هم آشنا به زبان تکنوکرات‌ها. او تأکید می‌کند که «لاریجانی کتابش را خودش نوشته است»؛ یعنی برخلاف تکنوکرات‌های وارداتی، او حاصل تکوین درونی نظام است.


در تحلیلی از ایران‌اینترنشنال انگلیسی با مضمون«بازمانده‌ هوشمند»، لاریجانی چهره‌ای توصیف شده است که به‌رغم نوسان‌های ظاهری‌اش میان محافظه‌کاری و عمل‌گرایی، همواره وفاداری خود را به رأس نظام حفظ و دقیقاً به همین دلیل، دوباره در بزنگاه بحرانی به بازی بازگشته است. طبق این تحلیل، نه تنها ردصلاحیت‌های پیاپی، بلکه نزدیکی بیش‌ازحد او به دولت روحانی نیز مانع حضورش در انتخابات نشد، بلکه جایگاهی فراتر و ساختاری‌تر برای او در نظر گرفته شد: دبیری شورای عالی امنیت ملی.

بدین معنا کە لاریجانی «وفاداری سیال» را جایگزین پایگاه مردمی کرده و در نظامی که وفاداری از رأی اهمیت بیشتری دارد، موفق به بازگشت شده است.

در روایت ساختارگرایان، بازگشت لاریجانی بخشی از پروژه بلندمدت مهار بی‌ثباتی، حفظ انسجام درون‌ساختاری، و آماده‌سازی برای دوران انتقالی تلقی می‌شود؛ انتقالی که هم می‌تواند به معنای دوران پساخامنه‌ای،و هم گذار از ساختار رهبری متمرکز به مدلی متکثرتر از تصمیم‌سازی باشد.


به‌ویژه پس از جنگ دوازده‌روزه، کشته شدن فرماندهان نظامی و افشای ضعف‌های اطلاعاتی، بیت خامنه‌ای نیازمند چهره‌ای بود که هم وفاداری‌اش اثبات‌شده باشد، هم در ساختارهای امنیتی خوش‌سابقه باشد، و هم بتواند بحران را بدون برهم‌زدن تعادل درون نظام، مدیریت کند. لاریجانی از این منظر، بازیگر اطمینان‌بخش برای نظام در زمانه‌ای است که ساختار در آستانه بازتعریف یا بازآرایی قرار دارد.


منشوری از معنا در دل یک انتصاب

بازگشت علی لاریجانی به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را نمی‌توان در یک چارچوب ساده گنجاند. این انتصاب، بیش از آنکه صرفاً جابه‌جایی یک مسئول باشد، به مثابه منشوری سیاسی–ساختاری است که هر جریان و نهاد، بر اساس موقعیت خود، بازتابی خاص از آن می‌بیند.



از منظر امنیتی، او چهره‌ای استراتژیک برای ترمیم ساختار فرسوده شورا و پاسخ به تهدیدات نوظهور تلقی می‌شود؛ در چشم اصلاح‌طلبان، نمادی از عقلانیت و بازگشت به مسیر عمل‌گرایی؛ برای میانه‌روها و دولت پزشکیان، ابزاری برای بازسازی وزنه سیاسی کابینه در برابر تندروها؛ در برابر پروژه «خالص‌سازی»، نماینده بازگشت واقع‌گرایی؛ و در تحلیل ساختارگرایان، مهره‌ای از پیش طراحی‌شده برای مهار بحران و حتی چینش آینده قدرت در افق پساخامنه‌ای.

اما در ورای همه این خوانش‌ها، یک نکته مشترک است: نظام در حال بازتعریف خویش است. در دل بحران‌های امنیتی، دیپلماتیک، اجتماعی و مشروعیتی، انتصاب لاریجانی یک نشانە است؛ نه به‌مثابه آغاز اصلاح یا گشایش، بلکه به‌عنوان تلاشی برای بازگرداندن کنترل، در زمانی که تعادل درونی به خطر افتاده است.

لاریجانی نه ناجی است، نه اصلاح‌گر، نه تندرو، نه منفعل؛ او دوست دارد بیشتر به عنوان معمار ثبات در لحظات شکننده تصور شود. تکنوکراتی که مأمور شده شکاف‌ها را، هرچند موقت، ترمیم کند؛ کسی که وظیفه دارد گذار را مدیریت کند، گذری که شاید به پساخامنه‌ای ختم شود، و شاید هم فقط به فردای بحران‌زده جمهوری اسلامی ایران چشم دارد.

bottom of page