سفر لاریجانی به مسکو و معاشقه یکطرفهی خامنهای با پوتین
- Arena Website
- 19 hours ago
- 5 min read

رابطه تهران و مسکو، بیش از هرگونه اتحاد راهبردی، نمادی از ناهمترازی منافع و بازی اهرم است. خامنهای روسیه را تکیهگاهی در برابر غرب میبیند، اما پوتین ایران را اهرمی چندمنظوره برای چانهزنی در بحرانهای جهانی مدیریت میکند. میانجیگری مسکو در پرونده هستهای بیشتر به ابزار بازدارندگی و تثبیت نفوذ خود در مذاکرات بدل شده تا راهکاری برای حل واقعی بحران، و این شکاف ذاتی، استمرار تعلیق و وابستگی تهران را رقم میزند.
مسکو ژست میانجی ضروری میگیرد و تهران وانمود میکند که شریکی راهبردی یافته است. حاصل این نمایش بیشتر شبیه عشق یکطرفه میماند و خامنهای دلباخته اسب سفید پوتین معرفی میشود و پوتین حسابگری سرد خود را ادامه میدهد.
در روزهایی که کرملین از آمادگی خود برای نقش آفرینی در پرونده هستهای سخن میگفت، تهران پیشنهاد توقف غنیسازی و انتقال ذخایر را رد کرد و بر خود اتکایی هستهای پافشاری کرد. پس از جنگ ١٢ روزە میان اسرائیل و ایران، خرابکاری و تهدیدها شدت گرفت و پوتین با انتقال پیامهای آرامشبخش از سوی تلآویو به تهران تلاش کرد جای خود را در مرکز ترافیک پیامها تثبیت کند. دیروز نیز علی لاریجانی با پیامی از سوی خامنهای به مسکو رفت و نقش حامل پیام را تقویت کرد.
بازی اهرم در برابر دلبستگی شکل میگیرد
برای خامنهای، پوتین تنها رهبر قدرتمندی است که میتواند در برابر غرب ظاهر شود و نوعی احساس تکیهگاه سیاسی را در سطح جهانی، از نظر او، ایجاد کند. او پوتین را نه شریک برابر، بلکه تکیهگاهی در برابر آمریکا میبیند و بر این باور است کە این رابطه میتواند نظام وی را از فشار بیرونی حفظ کند.
در ذهن خامنهای، روسیه نقش سپری تاریخی را بازی میکند که میشود در سایهاش مقاومت را ادامه داد و از مسیر نه شرقی نه غربی به ظاهر فاصله نگرفت.
اما برای پوتین، ایران هیچگاه معشوق راهبردی محسوب نمیشود. تهران برای کرملین اهرمی چندمنظوره است که میتوان آن را در میدانهای دیگر خرج کرد.
بر اساس این نگاە، میانجیگری روسیە در پرونده هستهای ایران، برای این کشور امتیاز تولید کردە و پوتین از این امتیاز برای چانهزنی در جنگ اوکراین، در بازار انرژی و در رقابت با غرب بهرەبرداری میکند.
هر بار که بحران میان ایران و غرب بالا میگیرد، کرملین پیشنهاد میانجیگری میدهد تا خود را در مرکز گفتوگوها نگاە داشتە و ارزش ژئوپلیتیکیاش را در دیگر پروندهها افزایش دهد.
خامنهای در برابر این بازی دوگانه، همچنان امیدوار میماند که مسکو فشارهای غرب را کاهش دهد و نوعی تعادل سیاسی ایجاد کند. او تصور میکند که رابطه نزدیکتر با روسیه میتواند مسیر لغو تحریمها را هموار کند و فضای اقتصادی بسته ایران را اندکی باز کند.
با این حال تجربه نشان میدهد که هرگاه تضاد منافع میان تهران و مسکو آشکار میشود، پوتین منافع خود را ترجیح میدهد و ایران را بهعنوان کارت مذاکره روی میز میگذارد.
در واقع، خامنهای با دلبستگی ایدئولوژیک به پوتین و بیاعتمادی ساختاری به غرب، در حال بازی در زمینی است که قواعد آن را مسکو تعریف میکند. روسیه نقش میانجی میگیرد و خامنهای آن را نشانه نفوذ خود در معادلات جهانی میپندارد، اما در عمل این پوتین است که از هر پیام و هر بحران سود سیاسی به دست میآورد.
پیامرسانی مبهم و محدودیتهای مسکو
خبر انتقال پیام عدم تمایل اسرائیل به تشدید تنش از سوی پوتین به تهران موجی از تردید ایجاد میکند. اگر واقعاً ارادهای برای کاهش درگیری وجود داشته باشد، اعلام مستقیم از سوی تلآویو معنا پیدا میکند، نه از مسیر واسطهای که همزمان در حال معامله با غرب است.
عبور پیام از فیلتر کرملین فضای خاکستری میسازد و این همان محیطی است که پوتین در آن بهتر چانهزنی میکند و نقش خود را گرانتر میفروشد.
در همین حال تحلیلگران تأکید میکنند که مسکو بهواسطه پیوندهای اقتصادی، فناوری و جمعیتی با اسرائیل در اقدام مستقیم احتیاط میکند و مایل نیست درگیری آشکار میان تهران و تلآویو به نقطه غیرقابل کنترل برسد.
پوتین ترجیح میدهد نقش موزاییکچین توازن را ایفا کند و با مدیریت مبهم بحرانها هم از خشم غرب در امان بماند و هم ایران را در مدار وابستگی نگه دارد.
نتیجه چنین سازوکاری نه امنیت واقعی برای تهران، بلکه استمرار ابهام و تعلیق برای هر دو طرف محسوب میشود.
چرا این معاشقه یکطرفه میماند
نیازهای خامنهای و پوتین در دو سطح متفاوت شکل میگیرد و همین ناهمترازی رابطه را به بازی یکطرفه تبدیل میکند.
خامنهای به دنبال نوعی ضمانت امنیتی و سیاسی است تا نظام اسلامی خود را در برابر فشارهای غرب و احتمال فروپاشی حفظ کند. او گمان میکند که اتحاد با روسیه میتواند همان پشتوانهای باشد که از سوریه تا ونزوئلا کارآمد بوده است.
اما پوتین چنین رابطهای را از زاویه دیگری میبیند. او ایران را اهرمی قابل معامله میداند که میتواند در میزهای بزرگتر از آن استفاده کند. در بزنگاهها، ارزش اهرم بیش از ضمانت افزایش مییابد و روسیه ترجیح میدهد بحران را در مرز قابل مدیریت نگه دارد و نه آن را حل کند.
پرونده ایران در سبد سیاست خارجی کرملین به کالایی قابل مبادله تبدیل میشود که هر بخش آن از انرژی و ترانزیت گرفته تا نظامیگری و مالی میتواند ابزار معامله در پروندههای دیگر باشد.
در این میان، خط قرمز هستهای خامنهای سقف هر میانجیگری را کوتاه میکند. او حاضر نیست اصل غنیسازی داخلی را قربانی هیچ معاملهای کند و همین پافشاری امکان هر توافق بلندمدت را از بین میبرد.
نتیجه آن است که همه چیز به تعلیقهای کوتاه و خرید زمان محدود ختم میشود و بحران نه پایان مییابد و نه به مرحله انفجار نهایی میرسد. این همان وضعیت میانمایهای است که برای پوتین سود دارد و برای خامنهای نشانه استقامت به نظر میرسد، اما در عمل فقط عمر بنبست را طولانیتر میکند.
مسیر پیش رو چه نشانهای دارد
آنچه امروز پیش چشم ما قرار دارد ادامه همان چرخهای است که از آغاز شکل گرفته و همچنان بر همان مدار میچرخد. خامنهای بە پیامهای غیررسمی و وعدههای مبهم دل سپرده و خطوط معامله را روشن نکرده است.
تا وقتی این وضعیت ادامه پیدا کند بازی ابزار شدن هم ادامه خواهد داشت و تهران در مدار وابستگی و تعلیق میماند. میانجیگری هنوز در انحصار مسکو است و هیچ گامی در خصوص مسائل هستهای به دستاورد واقعی و ملموس گره نخورده است.
در چنین وضعیتی مسیر تغییری نمیکند و تنها زمان جای سیاست را میگیرد. وقتی زمان بر سیاست غلبه میکند آنچه در پیش است نه صلح و نه ثبات بلکه محتملترین سناریو، فروپاشی از درون است یا حملهای از بیرون که به سقوط خامنهای میانجامد.
پوتین تا زمانی میانجیگر باقی میماند که ایفای چنین نقشی برای وی همچنان سودمندیهایش را حفظ کند. از سوی دیگر، خامنهای تا وقتی دلبستگی نشان میدهد که این وابستگی بتواند نماد اقتدار او جلوه کند.
میانجیای که پیام دیگران را منتقل میکند اما هزینه پیام را نمیپردازد و شریک به شمار نمیآید و فقط اهرم محسوب میشود. در چنین صحنهای مسکو لبخند دیپلماتیک میزند و خامنهای دل میسپارد و سرنوشت نظام در حاشیه معاملات بزرگتر گروگان میماند.