سوژهزُدایی از خاورمیانه یا نفرین ژئوپلیتیک
- Arena Website
- Jul 9
- 6 min read

شیلان سقزی
اگرچه نظم نوین نئولیبرال- امنیتمحور، در ظاهر، ارزشهای حقوق بشری، آزادی فردی و انتخابات آزاد را تبلیغ میکند، اما در سیاستگذاری بینالمللی درگیر تناقضات عملگرایانه است که در میدان خاورمیانه این دوگانگیها بهوضوح عریان است. این گفتمان تثبیتشده با حفظ بیثباتی مدیریتشده از خشونت مشروع در راستای تقویت جایگاهش بهرهبرداری میکند.
در نظم نئولیبرال-امنیتی خاورمیانه، مفاهیمی مانند دموکراسی و حقوق بشر به ابزاری گزینشی برای مداخله، مهندسی بحران و تضمین منافع ژئوپلیتیک بدل شدهاند. این نظم، با تولید بیثباتیهای مدیریتشده، تضادهای اتنیکی و فرقهای را بازتولید و خشونت مشروع را ابزاری برای کنترل کُریدورهای انرژی، تجارت تسلیحات و مهار محورهای مقاومت میسازد.
برای نمونه در جریان حمله به عراق و با حذف صدام حسین، بهجای ایجاد زیرساختهای دموکراتیک، این نظم نوین ساختار سیاسی طایفهای و مذهبی و نیز تضاد شیعه - سنی و عرب - کُرد را مدیریت کرد که درنهایت موجب شکلگیری خشونتهای فرادولتی داعش شد.
همچنین با ادعای دفاع از حقوق بشر، فجایع غیرانسانی چون شکنجهگاه زندان ابوغریب و فرقهگرایی را به راه انداخت. در نمونهای دیگر، در جریان جنگ داخلی سوریه، با پیگیری سیاست سیال «نه مداخله کامل - نه بیتفاوتی» جنگ نیابتی فرسایشی ادامه و بعد از یک دهه، این سیستم، موازنه را به نفع اسرائیل تغییر داد.
در ساختار فرقهای لبنان، پس از توافق طائف، تضادهای مدیریت شده سه محور شیعه- سنی- مسیحی باعث رکود سیاسی مُزمن به مرحلهای برگشتناپذیر شد.
در جنگ یمن نیز با حمایت نظامی از ائتلاف سعودی، تضادِ زیدی- سنی و مرکز- پیرامون فقط کنترل شد. ادامه بحران در یمن نیز نهتنها عربستان را درگیر کرد، بلکه راههای استراتژیک انرژی مثل بابالمندب را در معرض تهدیدی جدی قرار داد.
این استراتژی کنترلشده، به غرب کمک کرد تا بر کشورهای صادرکننده نفت فشار وارد کرده و توازن قوا را مطابق منافع هژمونی اخلاقی برتری دهد.
از سوی دیگر پروژه ملت و دموکراسیسازی در افغانستان و لیبی با نتایج فاجعهبار انسانی همراه شد تا توسعه سیاسی موعودِ هژمونی اخلاقی غرب.
شکافهای مقدس سلاح پنهان
سیاست تعمیق شکافهای مذهبی، یکی از قدیمیترین سیاستهای غرب برای تضعیف و تاثیر بر خاورمیانه بوده و است. در این راهبرد، نه تنها تضادهای مذهبی (شیعه -سنی، سلفی- اخوانی، علوی- سنی، زیدی- سنی،یهودی- مسلمان، مسیحی- مسلمان و...) حل نشده است، بلکه تنشها بهگونهای مدیریتشده تحریک میشوند تا موج توازن منطقهای همواره عدم امنیت یا خواست آن به شکلی مزمن باقی بماند.
در بحران سوریه، غرب در تلاقی اتحاد با عربستان و قطر از گروههای سنیمذهب مسلح، حمایت کردند تا رژیم اسد - با پایگاه علوی و حمایت ایران شیعی - را سرنگون کنند. یعنی تنش فرقهای، جنگ را از یک اعتراض مردمی به یک درگیری مذهبی- منطقهایبا ابعاد گسترده از جمله کشتار کُردها و علویان تبدیل کرد.
در قیام سال ٢٠١١، اکثریت شیعه بحرین علیه خاندان سنی حاکم قیام کردند. اما آمریکا با بهرهگیری از این تضاد، آن را به بهانهای برای تشدید فشار علیه ایران مورد بهرهرداری قرار داد. تقابل عربستان - ایران (شکاف ژئومذهبی) اگرچه ریشههای ایدئولوژیک دارد، اما غرب همواره آن را بهمثابه ابزاری بازدارندگی متقابل، شعلهور نگاه داشته است.
حتی در افغانستان دوره طالبان نیز، سیستم نئولیبرال شکاف مذهبی شیعه هزاره - سنی القاعده را پررنگ کرده است. حملات داعش و برخی جناحهای طالبان به شیعیان هزاره، نشان میدهد که غرب ترجیح میدهد با تحریک تضادهای موجود، نیاز به حضور امنیتیاش را مشروع جلوه دهد.
قدرت منطقهای زیر تیغِ مهار
در راستای منطق مسلط بر نظم نئو-لیبرالیستی، سیاستهای هژمونیک با هدف جلوگیری از ظهور قدرتی منطقهای استراتژی مبتنی بر تعادل منفی "balance of weakness" پیگیری می شوند.
این راهبرد از طریق مهار، تضعیف، یا انحراف قدرتهای بالقوه منطقهای دنبال می شود تا هیچ قدرت مستقلی جرات به چالش کشیدن نظم مطلوب غرب را نداشته باشد.
مثلا عراق در دهه 80 و اوایل 90 میلادی با جاهطلبیهای منطقهای صدام یعنی جنگ با ایران و حمله به کویت، به تهدیدی برای نظم غربی تبدیل شد. پس در جریان جنگ خلیج فارس تضعیف و سپس در سال ٢٠٠٣ اشغال وساختار قدرت آن دگرگون شد تا دیگر در قالب بازیگری مستقل یکهتازی نکند.
ترکیه با رویکردی دوگانه نگاه به شرق و غرب و با سیاستهای جاهطلبانه در روژآوا و سوریه، نزدیکی به روسیه با خرید S-400، و ماجراجویی نئوعثمانیگری ژئوپلیتیک در قفقاز، مدیترانه و آفریقا، نگرانیهایی در غرب ایجاد کرد.
اما به نظر میرسد با ابزارهایی مانند فشار بر اقتصاد در حال احتضار ترکیه و حمایت از اپوزسیون یا تهدید ضمنی از سوی اسرائیل تلاش شده ترکیه را به سوی سیاستهای همسو با ناتو سوق دهند.
درنمونهی دیگر،پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ٢٠١٢، مصر مسیری متفاوت از نظم مطلوب آمریکا و اسرائیل را به نمایش گذاشت. برآیند چنین رویکردی وقوع کودتای ٢٠١٣، با چراغ سبز غرب و حمایت عربستان و بازگشت نظم سکولار امنیتی وابسته به هژمونی غرب به این کشور بود.
نمونههای یادشده در دو دهه گذشته نشان می دهند که هر کشوری که مایل به درپیش گرفتن رفتاری خارج از چارچوب نظم امنیتی هژمونی نئولیبرالیستی غرب باشد یا سرکوب و منزوی شده یا در میانه فشارهای ناشی از آن دچار تحلیل میشود.
در پیش گرفتن چنین رویکردی باعث شده است تا خاورمیانه با دولتهای شکننده، جنگهای نیابتی و بحرانهای ژئوپلیتیک مزمن همچنان دست و پنجه نرم نماید.
امنیتزایی با چاشنی توسعهزُدایی
نظم امنیتمحور بهجای توسعهمحور، تمرکز خود را نه بر اصلاح ساختارهای سیاسی– اقتصادی و ارتقای رفاه و دموکراسی، بلکه بر حفظ ثبات به نفع منافع استراتژیک غرب یعنی انرژی، اسرائیل، کنترل تروریسم و مهار رقبای منطقهای گذاشته است.
در این بارە، با حمایتهای مالی و سیاسی از نظامیان در قدرت مصر؛ دولت سیسی را وامدار به حفظ معاهده صلح با اسرائیل کرد. یا به دلیل منافع نفتی، کُریدورهای انرژی و قراردادهای تسلیحاتی با عربستان، امنیتِ حکومتِ سعودیِ شریعتمحور را، تضمین میکند.
این رویە در قبال لبنان نیز عمدتاً به تامین امنیت اسرائیل و مهار حزبالله محدود شد و در برابر فساد ساختاری و فروپاشی اقتصادی، معنادار سکوت کرد، چون نظم شکنندهای که مانع تسلط کامل حزبالله باشد برایش کافی بود.
فرقهگرایی: سوخت موتور ژئوپلیتیک
استفاده ابزاری از گُسل فرقهگرایی روشی محوری برای حفظ و تثبیت منافع ژئوپلیتیک در خاورمیانه است. در این الگو، شکافهای مذهبی، بهویژه دو قطب جهان شیعه - سنی، نهتنها رفع نشدهاند، بلکه در بسیاری موارد بازتولید و هدایت شدهاند، تا مانع همگرایی منطقهای و نیز ظهور قدرتهای مستقل در برابر هژمونی اخلاقی نظم نئولیبرال- امنیتمحور شوند.
برای نمونە، در بحران سوریه، بسیاری از دولتهای غربی از گروههای عمدتاً سنی حمایت کردند، درحالیکه دولت اسد بر اقلیت علوی تکیه داشت.
این شکاف فرقهای در رسانهها تقویت و زمینه جنگ نیابتی بین محور سنی (ترکیه، عربستان) و محور شیعه (ایران، حزبالله) را فراهم کرد، درنهایت به جای تغییرات بنیادین، پسماند سیاست را با نوعی اعتیاد تشدید به جنگ مذهبی یکتنه ادامه داد.
بیثباتی؛ کالای صادراتی غرب
برخلاف ادعای ترویج صلح و دموکراسی، مداخلات و سیاستهای غربی در عمل موجب تشدید بحران، تضعیف نهادهای ملی و تقویت قطببندیهای مُخرب و ویرانگر شدهاند.
مثلا با حذف قزافی، لیبی به محل جنگ نیابتی، قاچاق اسلحه و مهاجرت غیرقانونی بدل شد و امروز این کشور دو دولت موازی شکستخورده دارد، یعنی عدم حمایت مؤثر از آلترناتیوهای سکولار یا دموکراتیک و ورود گروههای تندرو، نتیجهی مستقیم فضای رهاشده سیاسی بود که هژمونی اخلاقی در آن جنونوار رقصید.
حمایت بیچونوچرا از اسرائیل در حملات متعدد کنونی علیه فجایع انسانی در غزه، نشانهای از سیاستهای دوگانهیست که بیعدالتی مُزمن را با مشروعیت نهادینه میکند.
رقص قدرت غرب در خاورمیانه
درگیریهای اخیر بین اسرائیل و ایران، با حمایت ضمنی برخی کشورهای عربی از اسرائیل، نشاندهنده تغییر در توازن قدرت منطقهای بر اساس منافع ژئوپلیتیک، امنیت انرژی، کُریدورهای انرژی، مهار دشمنان منطقهای و حمایت از متحدان سنتی است، زیرا یکی از اهداف ثابت سیاستهای غرب حفظ امنیت و برتری کیفی نظامی اسرائیل در منطقه است.
از سوی دیگر غرب با نزدیکی نسبی به عربستان و فاصلهگذاری با سیاستهایمداخلهگرانه ترکیه مثلاً در لیبی، سوریه، قفقاز، سعی کرده توازن بین این دو کشور سنیمحور را کنترل کند و مانع ظهور هژمونی یکجانبه شود. این رقابت مدیریتشده باعث تعادلسازی مصنوعی قدرت بیناردوغان اخوانی و بنسلمان سلفی شد.
غرب و قمار انشقاق قدرتها
غرب با ممانعت از شکلگیری بلوکهای غیرهمسو مثل ائتلاف ترکیه- ایران- روسیه مانع شکلگیری یک نظم امنیتی و سیاسی مستقل از غرب شده است.
تلاشهای آمریکا برای تشکیل یک ائتلاف عربی علیه ایران ،یعنی پروژهی ناتوی عربی،یکی از تلاشها برای بازتوزیع قدرت در منطقه با هدف مهار ایران و تثبیت نقش عربستان و امارات بوده، اما به دلیل اختلافات درون عربی و بیثباتی منطقهای ناکام ماند.
بنابراین غرب از رادیکالیزه کردن تضادهای شیعه- سنی، عرب- عجم، و اسلامگرا- سکولار بهمثابه ابزار مدیریت بحران استفاده کرد و بهجای حل ریشهایبحرانها، به شکل اهرمی هژمونیک بر بیثبتی کنترل شده تاکید دارد.
تفرقه بینداز و حکومت کن، نسخه ٢٠٢٥
سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» ابزار آزمودهشدهای در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ برای حفظ سلطه و نفوذ در دولتهای فرومانده خاورمیانه بوده و است. درنسخه ٢٠٢٥این استراتژی، شاهد پیچیدگیهای جدیدی است که با هدف مهار دومینوار کشورها در نظم احتمالی نوین خاورمیانه اجرا میشود.
در این رویکرد با مهندسی بحرانها و حمایت کَج دار و مَریز از بازیگران رقیب، تلاش میکند هرگونه اتحاد منطقهای که میتواند برای سیاستهای سودمحور غرب چالشزا باشد، فروپاشیده شود.
نسخه بهروز ٢٠٢٥ در نظم تزریقی جدید خاورمیانه بیشتر از گذشته به جنگ روانی، نیابتی متکی و درنهایت به سیاست تخریبی بیدولتی کنترل شده یا دولت بیقدرت و منزوی سوق داده میشود،یعنی وضعیتی که مابین چرخدنده سیاستهای تزریقی هژمونی اخلاقی لیبرال در وسط باتلاق بحرانها حفظ شود.
در نهایت هژمونی اخلاقی غرب به جای آنکه نقش میانجی عادل را ایفا کند، در جایگاه معمار نابرابری و بیثباتی ایستاده که امکان دارد، این رویکرد در بلندمدت به ضرر نظم بینالمللی مورد ادعای خودش نیز تمام شود.