عروسی سرخ یا قطع سر مار: زمستانی که بوی پایان میدهد
- arefsalimi78
- Nov 14
- 5 min read

امیر خنجی
گزارشهای اخیر در رسانههای اسرائیلی و غربی حاکی از آن است که تلآویو با ارزیابی مجدد تحولات منطقه و فعالیتهای ایران، در حال فراهمسازی بسترهای سیاسی و عملیاتی برای یک اقدام احتمالی است. تأکید مقامهای امنیتی بر محدودبودن زمان و هماهنگیهای فزاینده با واشنگتن نشان میدهد سناریوی رویارویی بهعنوان گزینهای جدی در محاسبات اسرائیل وارد شده است.
در هفتههای اخیر گویی تمام نشانهها به یک نقطه ختم میشوند: زمستان، جنگ و نام علی خامنهای در مرکز توجه قرار دارند. رسانههای اسرائیلی و غربی، از «کان» تا روزنامه نیویورکتایمز، در گزارشهای پیاپی از احتمال درگیری مستقیم بین ایران و اسرائیل سخن میگویند. یک مقام امنیتی اسرائیلی به «کان» گفته است که ارتش این کشور برای جنگی گستردهتر از جنگ دوازدهروزه آماده میشود.
او همچنین تأکید کرده است که اگر تهران فشارها و تحرکات نیروهای نیابتی وابستە بە خود را ادامه دهد، رویارویی اجتنابناپذیر خواهد بود. نیویورکتایمز نیز در هجدهم آبان نوشت که در غیاب مذاکرات هستهای و نظارت بینالمللی، تنها مسئله زمان تا وقوع درگیری بعدی باقی مانده است.
در همین فضا رسانههای اسرائیلی گزارش دادهاند که تلآویو و واشینگتن در حال بررسی اقدام مشترک علیه حکومت ایران هستند، که به گفته یکی از مقامات امنیتی فرصت محدودی برای تحقق دارد.
این مقام که نامش فاش نشده، گفته است ایران در ماههای اخیر ذخایر موشکی و تأسیسات غنیسازی خود را بازسازی کرده و این روند با دقت زیر نظر گرفته میشود.
چنین گزارشهایی در کنار هشدارهای نیویورکتایمز درباره انزوای بیسابقه جمهوری اسلامی و تأکید بر احتمال حمله دوباره اسرائیل، فضای عمومی را به سمتی برده است که حتی مقامهای عرب منطقه نیز از بنبست خطرناک سخن گفتە و هشدار میدهند نه مذاکرهای در جریان است، نه اعتمادی باقی مانده و نه توازنی که بتواند مانع از آغاز جنگ شود.
در تهران نیز فضای درون حکومت از این اخبار تأثیر گرفته است. بیستم آبان، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، در صحن علنی مجلس گفت اگر در جنگ دوازدهروزه اتفاقی برای رهبری میافتاد، ما خودمان به جان هم میافتادیم و دیگر نیازی به حمله اسرائیل نبود.
این جمله شاید با صراحتی غیرمنتظره بیان شد، اما معنایی فراتر از یک نگرانی شخصی داشت و بهروشنی شکنندگی ساختار قدرت در غیاب رهبر را نشان میداد. سیستمی که حفظ ثبات خود را به وجود یک فرد گره زده است، در واقع نشانهای از فرسودگی عمیق در نظام تصمیمگیری را بروز میدهد.
همزمان با این اظهارات، شاید لازم باشد بار دیگر به استعاره آشنای «عروسی سرخ» بازگردیم؛ عبارتی که یسرائیل کاتس، وزیر دفاع اسرائیل، نخستینبار خطاب به خامنهای بهکار برد و گفت:
وقتی از پناهگاه بیرون میآیی، به بالا نگاه کن و به هر ویز و ویزی گوش بده، شرکتکنندگان عروسی سرخ منتظر تو هستند.
در جهان بازی تاجوتخت، عروسی سرخ جشنی بود در سرمای شمال که در لحظه اعتماد به قتلعام بدل شد؛ تالاری گرم در میان زمستان، جایی که دوستی و خیانت در یک چشمبههمزدن جابهجا شدند.
این استعاره بیش از هر زمان دیگری به واقعیت سیاست ایران نزدیک است؛ نظامی که در ظاهر آرام به نظر میرسد اما زیر پوست آن هراس، شکاف و بیاعتمادی جریان دارد.
وقتی پزشکیان از احتمال فروپاشی در غیاب رهبر سخن گفت، در حقیقت همان روایت ایرانیِ عروسی سرخ را بازگو میکند، روایتی از مرگی که از درون خانه آغاز میشود.
در کنار این استعاره، تصویری دیگر نیز در ادبیات سیاسی رایج شده است و آن قطع سر مار است. این عبارت را ابتدا تام باراک، مقام آمریکایی، در ارتباط با پرونده سوریه و لبنان به کار برد و سپس در ادبیات امنیتی علیه تهران تثبیت کرد.
در حافظه فرهنگی غرب، مار تا زمانی زنده میماند که سرش بر تن باشد و بریدن سر به معنای مرگی کامل و بازتولیدناپذیر تلقی میشود. اکنون در گفتار امنیتی اسرائیل، خامنهای همان سر مار به شمار میآید و با حذف او، بدن نظام از هم فرو میپاشد.
این استعاره نیز باری زمستانی دارد. در سرما، مار کند و بیحرکت میشود و تنها ضربه نهایی کافی است تا همهچیز به پایان برسد.
اگر دو استعاره را دوباره در کنار هم بگذاریم، نقشهای ذهنی تازه شکل میگیرد و شاید بیش از گذشته به واقعیت نزدیک باشد، هرچند هنوز در حد احتمال و نشانه باقی میماند. پیشتر تنها گفته میشد ابتدا عروسی سرخ به معنای فروپاشی اعتماد درون نظام است و سپس قطع سر مار به معنای حذف فیزیکی رأس قدرت.
اکنون با نزدیک شدن زمستان میتوان حدس زد که این دو مرحله دیگر از فصل جدا نیستند و در بستری رخ میدهند که سرمای هوا، انجماد تصمیم و شکنندگی ساختار در یک نقطه به هم میرسند.
در این تصویر، عروسی سرخ حادثهای قطعی به نظر نمیرسد و بیشتر به احتمالی در حال گسترش شباهت دارد، احتمالی از شکاف در گرمای مصنوعی نظام، در لحظهای که تالار قدرت هنوز روشن است اما بیرون برف بیاعتمادی فرو میریزد.
قطع سر مار نیز به معنای حذف حتمی رهبر نیست و بیشتر هشدار میدهد کە مرحلهای در زمستان سیاست ایران پدید خواهد آمد که بدن قدرت از شدت سرما و فرسودگی دیگر فرمان نمیبرد. و اینهمه در آستانه زمستانی واقعی رخ میدهد، فصلی که ایران را از هر جهت در آسیبپذیرترین وضعیت قرار میدهد.
زمستان در این سرزمین تنها فصل سرما نیست و به فصل همزمانی بحرانها تبدیل شده است. شبکه انرژی در مرز فروپاشی قرار دارد، آلودگی هوا جان شهرها را تهدید میکند، بودجه دولت تهی مانده و بوروکراسی بیش از همیشه فرسوده شده است.
در چنین وضعی، هر ضربه نظامی یا سایبری میتواند پیدرپی همهچیز را از کار بیندازد و از قطع گاز و برق تا فروپاشی اعتماد عمومی پیش برود.
همانگونه که در عروسی سرخ شمعها در باد خاموش میشوند، در ایرانِ زمستان خاموشیها دیگر فنی نیستند و معنایی سیاسی پیدا میکنند. نظامی که از ترس خیانت در خود منجمد شود، پیش از آنکه ضربهای از بیرون دریافت کند، از درون فرو میپاشد، فروپاشیای آرام و بیصدا، درست مانند برفی که همهچیز را میپوشاند اما هیچ صدایی ندارد.
در چنین سکوت سردی، تاریکی نیز به بخشی از نبرد تبدیل میشود. شبهای بلند زمستان و هوای سنگین، میدان را به نفع جنگهای دورایستا و حملات هوایی تغییر میدهند.
موشکها، پهپادها و حملات سایبری در سایه شب آسانتر حرکت میکنند و سامانههای پدافندی دیرتر واکنش نشان میدهند. زمستان در این معنا، فصلی است که خودِ شب به سلاح بدل میشود؛ فصلی که حتی بدون درگیری مستقیم، میتواند با فرسایش ذهنی و روانی، بازدارندگی را از سلاحهای فیزیکی مؤثرتر کند.
تمام این نشانهها ـ از تهدیدهای اسرائیل و تحلیلهای نیویورکتایمز تا سخنان پزشکیان و یادآوری عروسی سرخ، اکنون در یک قاب مشترک قرار گرفتهاند و تصویری واحد را شکل میدهند.
هدف از این حجم از گفتوگو درباره مرگ، جنگ و زمستان، شاید آمادهسازی ذهنی افکار عمومی برای درگیری باشد و شاید هم بخشی از جنگ روانی گستردهتری باشد که اعتماد در رأس هرم قدرت را نشانه گرفته است.
حتی اگر هیچ گلولهای شلیک نشود، اثر چنین تهدیدهایی در ذهن حاکمان باقی میماند و تصمیمگیری را مختل میکند.
خامنهای زمانی که در پیام خود شهادت را پاداش مجاهدت میخواند، در واقع نشان میدهد این تهدیدها تا عمق روانی او نفوذ کردهاند و ذهنش را از درون درگیر ساختهاند.
اکنون پرسش این است که آیا همه این مقدمات همان نقشهای نیست که یسرائیل کاتس در استعاره عروسی سرخ ترسیم کرده بود و آیا ممکن است این زمستان، همان صحنهای باشد که موسیقی آن عروسی دوباره نواخته شود؟
با نزدیک شدن سرما، نهتنها زیرساختهای ایران بلکه اعتماد سیاسی نیز در حال انجماد است و هر نشانهای از بحران، این سرمای درونی را شدیدتر میکند.
اگر در روزهای آینده ضربهای وارد شود، چه سایبری، چه نمادین و چه واقعی، شاید اینبار پیش از آنکه دشمن در بزند، مهمانان درون تالار از جا برخیزند.
زمستان خامنهای آغاز شده است، فصلی که در آن گرما تنها در ظاهر مانده و سرمای بیاعتمادی تا استخوان ساختار نفوذ کرده است.
شاید هنوز هیچکس ماشهای نکشیده باشد، اما صدای آن مدتی است در ذهن رهبران جمهوری اسلامی ایران شنیده میشود و اینبار ممکن است همانگونه که کاتس گفت، شرکتکنندگان عروسی سرخ واقعاً منتظر باشند، در زمستانی که بیش از همیشه بوی خون میدهد.











