top of page
Asset 240.png

آخرین خبرها

بیشتر بخوانید

کفاش، پا را از کفش فراتر مگذار: کفاش و سیاست کُردی

  • Writer: Arena Website
    Arena Website
  • Nov 18
  • 4 min read

ree


ree

سیوان سعید



حکایت آپلس در سیاست کُردی به بحران دیرینه‌ای حاکی از جابه‌جایی جایگاه تخصص با ادعا اشارە دارد. سیاست به‌جای اتکا بر دانش، اسیر اعتمادبه‌نفس بی‌پایه و مشاورانی شده است که نقش تحلیل‌گر را تقلید می‌کنند. پیامد آن، فروکاست تصمیم‌سازی به نمایش است. بازآرایی عقلانیت سیاسی تنها با تقویت نهادهای حرفه‌ای و پذیرش مرزهای دانشی ممکن می‌شود.


در یونان باستان، هنرمندی به نام «آپِلِس» روزی یکی از نقاشی‌های خود را در معرض دید عموم قرار داد. کفاشی که در میان تماشاگران بود، خطایی در تصویر یک صندل دید و آن را گوشزد کرد. آپلس با قدردانی، اشتباه را اصلاح کرد. اما کفاش که جسور شده بود، شروع کرد به انتقاد از بخش‌های دیگر نقاشی. هنرمند که از این جسارت به ستوه آمده بود، جمله‌ای گفت که قرن‌ها بعد نیز طنین آن باقی ماند:


Sutor, ne ultra crepidam کفاش، پا را از کفش فراتر مگذار


این جمله درسی در فروتنی بود: درباره چیزی سخن بگو که می‌دانی.


این پند کهن، با وجود گذر قرن‌ها، هنوز برای دنیای مدرن به‌ویژه در سیاست خاورمیانه، کاربرد دارد؛ جایی که هرکسی خود را مشاور، استراتژیست یا فیلسوف ملت می‌پندارد. در کافه‌های شلوغ قاهره، شام، استانبول، اربیل، بغداد، و حتی در گوشه‌های دیاسپورای لندن و استکهلم، گفت‌وگوهای سیاسی بیشتر به سمپوزیومی از سقراط‌های خودخوانده می‌ماند تا یک بحث منطقی و ساختارمند. هر کس مدعی است فرمول نجات ملی را در آستین دارد، فقط کافی است کسی به او گوش دهد.


سیاست کُردی از دیرباز صحنهٔ «مشاوران» بوده است. هر رهبر سیاسی نه با کارشناسان، بلکه با «مشاوران خنده‌دار» احاطه شده است؛ آن‌هایی که بیشتر از آن‌که بیاندیشند، سخن می‌گویند و بیش از آن‌که بفهمند، مشاوره می‌دهند.

این افراد در فضای مبهم میان چاپلوسی و قدرت رشد می‌کنند، جایی که مهارت واقعی‌شان نه در تحلیل، بلکه در هماهنگ کردن گفته‌های‌شان با حال‌وهوای رهبر است. همچون همان کفاش یونانی، با اعتمادبه‌نفس درباره مسائلی اظهار نظر می‌کنند که هیچ تجربه‌ای در آن ندارند.

می‌توان گفت فرهنگ سیاسی کُردی از فقدان مزمن تخصص رنج می‌برد. در غیاب نهادهای نیرومند، نفوذ شخصی جایگزین شایستگی می‌شود: تاریخ‌دان مشاور امنیتی می‌شود، شاعر نقش اقتصاددان را می‌گیرد، و راننده نجواگر وزیر می‌گردد.


در جهانی که دسترسی بر توانایی غلبه دارد، همه خود را محق می‌دانند درباره هر چیزی سخن بگویند، از سیاست خارجی و درآمد نفت گرفته تا برابری جنسیتی یا انتخابات اخیر آمریکا.


کفاش واقعاً از کفش فراتر رفته است


مبارزه کُردها، چه در شکوه و چه در تراژدی‌اش، گونەای از آگاهی سیاسی ویژه‌ را پدید آورده است که شدت احساسی را با عمق فکری اشتباه می‌گیرد.


از آنجا که سیاست تاریخی کُردها با مقاومت و بقا گره خورده است، اغلب بیش از شایستگی، بر کاریزما تکیه داشته است.


در نتیجه وضعیتی پدید آمده است که مناظرات سیاسی بیشتر شبیه نمایش‌های دراماتیک‌اند تا بحث‌های سیاست‌گذاری. در این نمایش، مشاوران نقش گروه هم‌سرایان را دارند؛ سخنان رهبر را تکرار و با جملات پرطمطراق اما تهی می‌آرایند.


وقتی تصمیمی شکست می‌خورد، هیچ‌کس مسئول نیست، و زمانیکە موفق می‌شود، همه ادعای سهم دارند. در این میان، کارشناسان واقعی، دانشمندان، اقتصاددانان و برنامه‌ریزان، اغلب به حاشیه رانده می‌شوند. زبان داده و تحلیل در جهانی که به شعار معتاد است، کسل‌کننده به نظر می‌رسد.

این پدیده البته خاص کُردها نیست و در بسیاری از جوامع پسااستعماری یا نیمه‌دموکراتیک نیز دیده می‌شود. اما در مورد کُردها، تناقضی تلخ در آن نهفته است: مردمی که برای شناسایی و خودمختاری جنگیده‌اند، گاه خودشان را با سطحی‌نگری سیاسی تضعیف می‌کنند. کفاش فیلسوف را نقد می‌کند، و فیلسوف سکوت برمی‌گزیند مبادا دوستان کفاش از او برنجند.

جالب‌ترین نسخهٔ مدرن «Sutor, ne supra crepidam» در سیاست کُردی را می‌توان در میان دیاسپورا یافت.


در کافه‌های لندن، برلین یا تورنتو، نسل تازه‌ای از مشاوران کُرد پدید آمده است، نه مسلح به دانش واقعیت‌های محلی، بلکه به وای‌فای، توییتر و نوستالژی.


آنان هر روز از طریق پست‌های فیس‌بوکی و پادکست‌های یوتیوبی به رهبران مشاوره می‌دهند. از هزاران کیلومتر دورتر درباره درگیری‌های مرزی، مذاکرات قبیله‌ای و قراردادهای نفتی نظر می‌دهند، گویی در اتاق‌های شورا در آمَد (دیاربکر)، سنه (سنندج)، اربیل یا قامشلو نشسته‌اند.

این پدیده کفاش دیجیتال به حدی رسیده است که گاه مضحک می‌نماید. هر رویدادی در کردستان، انتخابات، اعتراض یا حتی یک عروسی، به سوژهٔ تحلیل‌های طولانی آنلاین تبدیل می‌شود، آن‌هم از سوی کسانی که دهه‌هاست منطقه را ترک کرده‌اند.

نیت‌شان شاید خیر باشد، اما تخصص‌شان به پای شور و هیجان‌شان نمی‌رسد. نتیجه، یک اتاق پژواک‌دهنده پر سروصداست که در آن، نقد واقعی در میان هیاهوی تحلیل‌های آماتور و دم‌دستی گم می‌شود.


با این حال، بی‌انصافی است اگر تقصیر را فقط گردن کفاش‌ها بیاندازیم. مشکل در نظام سیاسی‌ای است که تخصص واقعی را پرورش نمی‌دهد و تفکر مستقل را ارزش نمی‌نهد. وقتی نهادها ضعیف‌اند، مسئولیت مبهم است و وفاداری بر شایستگی مقدم، طبیعی است که کفاشان احساس کنند حق دارند به نقاشان درس دهند.


به‌کار بردن «Sutor, ne supra crepidam» در سیاست کُردی، دعوت به سکوت یا تسلیم نیست؛ بلکه فراخوانی است برای فرهنگ فروتنی فکری. ملت کُرد، که در امتداد مرزها پاره‌پاره و دهه‌ها است کە به حاشیه رانده شده است، دیگر نمی‌تواند انرژی خود را صرف گفتارهای بی‌مایه کند.

کُردها به کفاشانی نیاز دارند که کفش را بدوزند، اقتصاددانانی که عدد بخوانند، تاریخ‌دانانی که گذشته را تفسیر کنند، و رهبرانی که بیشتر گوش دهند تا سخن بگویند.

در این حکمت بعد اخلاقی نیز نهفته است: زمانیکە کسی فراتر از تخصص خود سخن می‌گوید، حقیقت را تحریف می‌کند، دیگران را گمراه می‌سازد و به پیشرفت جمعی آسیب می‌زند.


بزرگ‌ترین تراژدی‌های تاریخ کُردها، از شکست توافقات وحدت گرفته تا سوءمدیریت اقتصادی، فقط نتیجه نیروهای خارجی نبودە، بلکه از غرور درونی رهبران و مشاورانی سرچشمه گرفتە است که می‌پنداشتند همه چیز را می‌دانند.

این همان درس حقیقی هنرمند یونانی، آپلس است: کفاش درباره کفش حق داشت، اما درباره نقاشی اشتباه کرد. تخصص مرز دارد، و خرد از آن‌جا آغاز می‌شود که این مرز را بشناسیم.

در عرصە سیاست امروز کُردی، مشکل کمبود هوش نیست، بلکه افزونگی اعتمادبه‌نفس است.


بازسازی تمامیت فکری در جامعه کُردی نیازمند دگرگونی‌های ساختاری و فرهنگی است:

دانشگاه‌ها باید توان تولید دانشی را بیابند که سیاست را آگاه کند، نه ایدئولوژی را، احزاب باید وفاداری شخصی را فدای تخصص حرفه‌ای کنند و گفتمان عمومی باید عقلانیت را بر بلاغت ترجیح دهد.

و شاید از همه مهم‌تر، شهروندان کُرد باید در برابر وسوسه کفاشی که نقاشی را نقد می‌کند مقاومت کنند. اگر سیاست کُردی امید دارد روزی از سطح پرستش چهره‌ها و بداهه‌سازی پوپولیستی فراتر رود، باید فرهنگی بسازد که در آن دانش محترم و نادانی فروتن باشد.


رهبران نیز باید خود را با کسانی احاطه کنند که شهامت گفتن آن جملهٔ ساده‌ را دارند: نمی‌دانم. زیرا در نهایت، تفاوت میان جامعه‌ای کارآمد و جامعه‌ای شکست‌خورده، در این است که آیا کفاشان، کار خود را بلدند؟ و آیا می‌دانند چه وقت باید از کفش فراتر نروند؟


 
 
bottom of page