خامنهای در سایه، ایران در ابهام
- Arena Website
- Sep 7
- 4 min read

امیر خنجی
افول تدریجی علی خامنهای و غیبت روزافزون او از صحنه عمومی، جمهوری اسلامی ایران را در شرایطی بیسابقه از ابهام و تعلیق قرار داده است. هفتهنامه اکونومیست در گزارشی تازه، با اشاره به نشانههای ضعف رهبری و بنبست جانشینی، تأکید میکند که جمهوری اسلامی ایران بیش از هر زمان دیگری میان فروپاشی ساختاری، بازتولید اقتدارگرایی و تلاشهای بیثمر برای خریدن زمان سرگردان مانده است.
اکونومیست در گزارشی با عنوان «رهبر جمهوری اسلامی ایرن در حال محو شدن در سایهها» افول تدریجی قدرت علی خامنهای را بهعنوان نقطه عزیمت تحلیل آینده سیاسی جمهوری اسلامی ایران انتخاب کرده است.
این نشریه مینویسد رهبر ۸۶ ساله جمهوری اسلامی ایران، که در دهههای گذشته در مقام «ولی مطلق» ظاهر میشد و فرماندهان نظامی، روسای جمهور و روحانیون را در موقعیت زیردست نگه میداشت، امروز بهندرت در انظار عمومی دیده میشود و حتی خطبههایش کوتاهتر از گذشته شده است؛ نشانههایی که بحث جانشینی و بحران اقتدار را به مسألهای جدی و فوری بدل کرده است.
از همبستگی جنگ تا پراکندگی پساجنگ
اکونومیست یادآور میشود جنگ ۱۲روزه با اسرائیل در ابتدا نوعی انسجام ملی ایجاد کرد و حتی فراخوانهای بنیامین نتانیاهو برای شورش در ایران پژواکی نیافت.
اما پس از آتشبس، فضای سیاسی دوباره دچار چندپارگی شد و بحثها درباره حفظ وحدت ملی، کشور را پراکندهتر از گذشته نشان داد. خامنهای در این شرایط تلاش کرده با پوشاندن لباسی تازه بر تن حکومت، مخاطبان دلزده از روحانیت را دوباره جذب کند.
دستور اجرای سرود ملیگرایانه «ای ایران» در شب عاشورا، برجستهسازی گذشته باستانی و حتی چشمپوشی از برخی برنامههای سرگرمی که پیشتر تابو تلقی میشدند، نمونههایی از اقدامات اخیر هستند.
این همان چیزی است که در تحلیلهای پیشین برخی از تحلیلگران و سایت آرنانیوز نیز به آن اشاره شده بود. بازتعریف ایران نه صرفاً بهمثابه «وطن تاریخی»، بلکه بهعنوان «سرزمین علی» یکی از این تحلیلها بود.
مداحان شاخص نظام، از محمود کریمی تا سعید حدادیان، با تبدیل یک سرود ملی سکولار به نوحهای مذهبی یا تلفیق وطن با ولایت، کوشیدهاند معنای تازهای از همبستگی بیافرینند.
به بیان دیگر، آنچه اکونومیست «امتیاز ظاهری» مینامد، در سطح داخلی بهعنوان تلاشی برای بازسازی وفاداری در لحظههای بحران تجربه میشود؛ جایی که مشروعیت نه از قانون و انتخابات، بلکه از استعاره و هیجان بازتولید میشود.
اقتدارگرایی بازتولید میشود
در کنار این تغییرات نمادین، واقعیت سیاست در ایران همچنان تداوم اقتدارگرایی است. اکونومیست مینویسد:
انتصاب دوباره چهرههای سالخورده در مناصب کلیدی، حذف اصلاحطلبان از رسانهها، افزایش اعدامها و فقدان هرگونه نشانه از عفو سیاسی، نشان میدهد ساختار قدرت نه به سمت باز شدن بلکه به سوی انسداد بیشتر حرکت میکند.
این همان چیزی است که در یادداشتهای دیگر هم با استعاره «خشاب همیشه پر است» توضیح داده شد؛ منطق سیاسی خامنهای حذف مستمر است و هیچ چهرهای حتی نزدیکترین یارانش از چرخه طرد مصون نمیماند.
سپاه پاسداران، که در غیاب تصمیمگیری فعال از سوی رهبر بهتدریج به مرکز ثقل سیاست بدل شده، جایگاهی دوگانه یافته است. از یکسو قدرت و نفوذ بیشتری پیدا کرده است و از تهدید اسرائیل برای توجیه حضور خود بهره میگیرد؛ از سوی دیگر، فساد، شبکههای اقتصادی گسترده و شکافهای داخلی، خطر تجزیه آن به مافیاهای محلی را پررنگتر میکند.
این همان سناریویی است که برخی تحلیلها آن را «تجزیه سپاه به حلقههای پراکنده» نامیدهاند؛ وضعیتی که بهجای قدرت یکپارچه، مجموعهای از گروههای ذینفع محلی را بر جای میگذارد.
پزشکیان و بازگشت چهرههای قدیمی
اکونومیست وضعیت مسعود پزشکیان، رئیسجمهور جدید، را نیز در همین چارچوب میبیند: او فاقد توان لازم برای مدیریت بحران است و مردم بیش از هر چیز او را با سقوط ریال، قطعیهای برق و کمبود آب میشناسند.
در مقابل، چهرههایی چون حسن روحانی، محمود احمدینژاد و علی لاریجانی دوباره فعال شدهاند و هر یک سودای بازگشت به صحنه قدرت دارند. حتی میرحسین موسوی پس از سالها حصر، از ضرورت تغییر قانون اساسی سخن گفته است.
اما نسل جوان، همانطور که در بسیاری از تحلیلهای تحلیلگران نیز آمده، دیگر به بازتولید چهرههای قدیمی دل نبسته و خواهان براندازی کلیت این چرخه است.
این تحرکات را میتوان در قالب الگویی دید که بارها در جمهوری اسلامی تکرار شده است. رهبر نظام چهرهها را به بازی میگیرد، سپس در لحظهای آنها را حذف میکند، و در عین حال موقعیت حذف برخی را پیدا نکرده است.
روحانی نمونهای از این وضعیت است؛ نه حذف شده، نه مورد اعتماد، اما همچنان بهعنوان ذخیرهای برای دوران گذار مطرح است. همین «تعلیق» است که در تحلیلهای اخیر بهعنوان موقعیت استراتژیک او برجسته شده است.
از سلطه منطقهای تا بقای نظام
اکونومیست مینویسد ایران پس از حملات اسرائیل و آمریکا اولویت خود را از «سلطه منطقهای» به «بقای رژیم» تغییر داده است.
رادیکالها خواستار شتابگرفتن پروژه هستهای و حتی دستیابی به بمباند، برخی نگاهشان به چین و روسیه است، اما کمک خارجی اگر هم برسد دیرهنگام و ناکافی خواهد بود.
تجربه جنگ ۱۲روزه نشان داد ایران توان «مزاحمت» دارد، اما توان «سلطه» ندارد. این همان تمایزی است که در تحلیلهای دیگر نیز بر آن تأکید شده بود: جمهوری اسلامی قدرت ایجاد هزینه دارد، اما فاقد قدرت تحمیل پیروزی است.
در چنین شرایطی تنها گزینه واقعی، مذاکره با آمریکاست. عباس عراقچی، وزیر خارجه، حتی از احتمال توافق عدم تعرض با اسرائیل سخن گفته است؛ توافقی که میتواند ایران را از تحریمها رها و سرمایهگذاری خارجی را بازگرداند.
اما پرسش بنیادین باقی میماند: چه کسی در ایران قدرت و مشروعیت لازم برای اتخاذ چنین تصمیمی را دارد؟ خامنهای دیگر نه اقتدار گذشته را دارد و نه توان رهبری قاطع، و جانشین مشخصی نیز دیده نمیشود.
انسداد ساختاری و سایه گیوتین
اکونومیست در پایان تأکید میکند افول خامنهای ایران را به مرحلهای از «ابهام سیاسی» کشانده است؛ جایی که آینده کشور نه فقط به سرنوشت جسمانی رهبر، بلکه به فقدان جانشینی با اقتدار کافی برای تصمیمهای حیاتی گره خورده است.
این توصیف را میتوان با آنچه در برخی یادداشتها «سایه گیوتین بر گردن خامنهای» نامیده شد، همافق دید؛ انسداد ساختاریای که نه اصلاح را ممکن میکند و نه فروپاشی را به تعویق میاندازد، بلکه کشور را در وضعیت تعلیق نگه میدارد.
به بیان دیگر، همانطور که تجربه چهار دهه نشان داده است، راهبرد «مقاومت تا پیروزی» عملاً چیزی جز «مقاومت تا تسلیم» نیست.
خامنهای میکوشد با مانورهای نمادین و تعویق تصمیمهای پرهزینه زمان بخرد، اما آیندهای که در برابر ایران قرار دارد، بیش از هر زمان دیگر در هالهای از ابهام فرو رفته است؛ آیندهای که نه رهبری با اقتدار دارد و نه ساختاری برای بازسازی مشروعیت.











